نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

سخنان رهبر انقلاب در ابتدای امسال را به یاد دارید که :

« البته من این نکته را حتماً تذکر بدهم؛ گاهى اوقات این شعارى که ما براى سال اعلام میکنیم، بعد ناگهان مى‌بینیم همه‌ى در و دیوارهاى تهران و شهرهاى دیگر پر شده از تابلو، که این شعار رویش نوشته شده. این فایده‌اى ندارد. گاهى کارهاى پرهزینه‌اى انجام میگیرد؛ چه لزومى دارد؟ آنچه که من از مسئولین و از مردم عزیزمان توقع دارم، این است که این شعار را بشنوند، باور کنند و دنبال کنند. تابلو کردن و در و دیوار را پر کردن و عکس زدن و اینها هیچ لزومى ندارد. اگر هزینه‌اى نداشته باشد، لزومى ندارد؛ اگر هزینه داشته باشد، اشکال هم دارد. هیچ لزومى ندارد کارهاى پرهزینه را انجام بدهند »

این هم لبیک آقایان به ندای رهبر ـ اجلاسیه سرداران شهید -شهرداری شیراز- شرکت برق منطقه ای فارس - شورای شهر شیراز - بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس استان - جهاد کشاورزی استان و دیگر مدعیان پیروی از خط ولایت ...


تذکر برخی از دوستان در مورد بنرهایی که موضوعات دیگری داشته و صرفا بعنوان تاریخ از نام جهاد اقتصادی استفاده کردند و بنظرم در صورت صحت نقد واردی است  با عث شد این چند خط توضیح را اضافه کنم.

در هیچ کدام از این تصاویر بعنوان تاریخ از این نام استفاده نشده بلکه اضافه بر تاریخ این عنوان هم اضاف شده شاید برخی از دوستان چنین نظری داشته باشند که در یک کار ترکیبی استفاده از این عنوان ان هم در فرع تصاویر بی اشکال باشد اما بنده نظرم این است که روحیه تبلیغاتی عمل کردن به سخنان رهبری و عدم ورود جدی به مصداق آن برای تحقق بخشیدن به ان شعار باید همه جا مورد نقد واقع شود .

مگر سالهای کمی بوده که بنر و پوستر های عناوین سالها را دیدیم و لی دریغ از یک عمل.

در مورد پوستر و تصاویر شهدا و کنگره سرداران هم بگویم که در مطلبی که بزودی خواهم نوشت زوایایی از حیف و میل بیت المال توسط این دوستان و عدم توجه به شعار سال خود جای انتقادات بسیار دارد .

چطور می شود در سال جهاد اقتصادی که قرار است زمانی برای بهینه سازی تولید و کاهش اسراف باشد به بهانه برنامه ای برای بزرگداشت شهدا شهر را با بنر های تبلیغاتی این برنامه جلد کرد و اسراف را از حد گذراند  و توقع داشت که باین برخورد شعاری با رهبر انقلاب اعتراضی از طرف انقلابیونی که گوش به فرمان ایشان هستند روی ندهد ؟


  • بنده خدا

مطلب مندرج در روزنامه کیهان امروز : ( لینک تصویر روزنامه کیهان خبر بالا سمت راست )

در گفت وگو با جهرمی مطرح شد
جزئیات زمین خواری کلان «الخوری» و وامی که پس نداد

مدیرعامل بانک صادرات گفت: «الخوری» حدود 8 سال پیش معادل 2 میلیون درهم از یکی از شعب بانک صادرات در امارات وام گرفته بود که هنوز پس نداده است.
سیدمحمد جهرمی در گفت وگو با فارس در واکنش به برخی اخبار مبنی بر پرداخت تسهیلات 50 میلیارد تومانی به یکی از زمین خواران بزرگ شیراز به نام «الخوری» با تکذیب این مورد، اظهار داشت: اگر مستندی به امضای بنده موجود است می توانید آن را منتشر کنید؛من اطمینان دارم که چنین مستنداتی  وجود ندارد.
مدیرعامل بانک صادرات ادامه داد: الخوری حدود 8 سال پیش معادل 2 میلیون درهم از یکی از شعب این بانک در امارات وام گرفته بود و سندهایی که در اختیار بانک قرار داد برای شیراز و متعلق به قراردادهای وزارت مسکن و شهرسازی است.
وی با بیان اینکه «الخوری» مبلغ وام دریافتی از بانک صادرات را تاکنون پرداخت نکرده است، تصریح کرد: به همین دلیل الان از سوی بانک، اجراییه صادر شده و 2 سند (زمین و ساختمان) از سوی اداره ثبت در اختیار بانک صادرات قرار گرفته است.
جهرمی تاکید کرد: اسناد زمین و ساختمانی که به عنوان وثیقه از الخوری دریافت کرده ایم را به اجرا گذاشته ایم.
این مقام مسئول در بانک صادرات همچنین درباره پرداخت تسهیلات به این زمین خوار شیرازی گفت: هیچ وامی برای این فرد تصویب نشده و قرار نیست به این فرد بدحساب وامی پرداخت شود.وی هرگونه خبر مبنی بر پرداخت وام 50 میلیارد تومانی از سوی بانک صادرات به «الخوری» را تکذیب کرد و افزود: به هیچ وجه به امثال این فرد که مشتریان بدحساب بانک هستند وام پرداخت نمی کنیم.
چندی پیش حسین قاسمی، فرماندار سابق شیراز در گفت وگو با خبرگزاری فارس به برخی افشاگری ها در خصوص رانت خواریهای صورت گرفته در این استان پرداخت.
وی در مصاحبه خود به وجود پروژه های مشکوک و مشکل دار در شهرستان شیراز اشاره کرده و با تاکید بر اهمیت این پروژه ها و رانت خواری در شهر شیراز به برخی افشاگری ها در این خصوص پرداخته بود.
وی در این سخنان خود به یکی از این پروژه ها در شهر شیراز اشاره کرده بود که ساخت یک مجموعه مسکونی 646 واحدی لوکس ساز در منطقه بالاشهر شیراز است و این پروژه توسط شرکتی به نام «ابوظبی للمشاریع و التموین» که به اختصار (APS) گفته می شود و در امارات عربی متحده به ثبت رسیده انجام می شود.
فرماندار سابق شیراز همچنین با بیان اینکه این شرکت در سال 1381 (دولت خاتمی) قرارداد پروژه 646 واحدی را به عنوان سرمایه گذار خارجی با وزارت مسکن و شهرسازی منعقد کرده است، یادآور شد: این پروژه، مشارکتی بوده است، بدین صورت که زمین آن توسط وزارت مسکن تامین شود و ساخت این پروژه توسط شرکت «ابوظبی للمشاریع و التموین» صورت گیرد.
وی به سهم 5/24 درصدی دولت و 5/75درصدی سرمایه گذار خارجی پس از پایان قرارداد از این واحدها اشاره و تصریح کرده بود: افرادی را که شرکت (APS) برای این پروژه معرفی کرده بود «شیخ عبدالرحمان عبدالله آل محمود» و «علی محمد شعیب الخوری» نام داشتند که مقرر شده بود این پروژه را این شرکت 36 ماهه تحویل دهد اما متاسفانه این پروژه 9 سال به طول انجامید.قاسمی با اشاره به اینکه «الخوری» نماینده شرکت «ابوظبی للمشاریع و التموین» دارای ارتباطات معناداری است، اظهار داشت: متاسفانه در قراردادی که آن زمان بسته شده بعضی از راههای گریز و فرار برای وی گذاشته شده است؛ این قراردادها سفارشی بوده و باید بررسی شود که چه کسانی پشت این قراردادها وجود دارند؟این گزارش حاکی است؛ در پی افشاگری فرماندار شیراز در مورد زمین خواری های این شهر و انتشار اخباری در این خصوص در خبرگزاری فارس، کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی نیز برای بررسی ابعاد بیشتر موضوع، وارد عمل شده است.

  • بنده خدا

با سلام خدمت برادر ساسانیان:

از اینکه بالاخره دوستان بسیج وارد گود عدالتخواهی شدند وشعار عدالتخواهی از یک نامه سرگشاده با امضای چند بسیج دانشجویی دیده شد بسیار خوشحالیم .

امید است که دوستان همینطور که استاندار وفرماندار قبل و حال را نقد کردند و بی پروا سخن گفتند در نقد و مطالبه از مفسدین بزرگ استان نیز پای کار بیایند مگر نه عدالتخواهی تعریفی دارد که در پیام 6/8/81 رهبری آمده و نمی شود باسم آن هر کس که دوستش نداری را بزنی و در بقیه موارد سکوت کنی .(همانطور که بنظر شما فرماندار سابق چنین بود که البته نظر ما چنین نیست .) یعنی عدالتخواهی گزینشی رفتار کرد .

منتظریم ببینیم دوستانی که از بسیج های مختلف شعار عدالت داده اند در پیگیری مفاسد اقتصادی در استان چه می کنند ؟؟؟

 وارد گود میشوند و پیگیری میکنند که جای بسی خوشحالی دارد  یا سکوت میکنند و دیگر حرف از عدالتخواهی نمی زنند که در آن صورت بنظر ما می آید که عدالتخواهی دوستان هم شعاری بیش نبوده و بعنوان ابزاری برای کوبیدن مخالفین برخی آقایان درون سپاه استفاده شده  که خود در پرونده مفاسد از متهمین هستند  و امروز با دادن اطلاعات غلط باین دوستان بنحوی انتقام خود را از تیم عدالتخواهی که در فرمانداری جمع شده بودند گرفتند .

(البته استاندار را کاری ندارم  در نقد و مطالبه و حتی ترکاندن وی هر چه بکوشی رواست )

امید است حداقل در ماجرای الخوری که حقیقت آن برای همگان روشن شده دوستان بسیج هم وارد شوند و نشان دهند تیغ بران عدالتخواهی بر روی هر چه مفسد و بی عدالت است کشیده شده نه برروی کسانی که امروز نیاز است با تیغ عدالت گردنشان را زد .

امید است که نظر دوستان را در مورد  باغشهرها بعنوان ام الفساد استان که به تازگی اعتراض رهبری را بدنبال داشته  ببینیم  در نقد جریان ریا وتزویر استان که در لباس روحانیت خون مردم و بیچارگان را در شیشه می کنند.

امید است که در اعتراض به اصراف آقایان  دربرنامه کنگره سرداران شهید در تبلیغات بی مورد و بی اولویت  وجلد کردن شهر با بنرهای تبلیغاتی این برنامه پرخرج ببینیم . (که بزودی در مورد آن مطلب خواهم نوشت )

امید است در اعتراض به دهان کجی کنگره سرداران شهید و دیگر ادارات در چاپ و نصب بنرهای تبریک سال جهاد اقتصادی در میادین شهر هم اعتراض بکنید .

امید است در مورد پیگیری از دادگستری استان برای اعلام اسامی مفسدین و مبارزه واقعی در این زمینه دست  و بازوی شما دوستان ارزشی را ببینیم .

امیدواریم در مورد نقدعمل و جلوگیری از انحراف فرماندار جدید و سر سپردگی اش به مکتب ایرانی ببینیم .

امید است در مورد مصادیق بی عدالتی چه از نهادهای انقلابی باشد چه از استاندار وارد گود شوید امید است در هفت خان خویشاوندسالاری استان و محافظه کاری های ایشان در نمانید و مردانه تیغ عدالت در دست وارد گود شوید و مطالبه کنید و مردانه بایستید و هزینه اش رابدهید.

امید است از بی عدالتی های شورای شهر و نگاه تبعیض آمیزش در مورد توسعه شهر و بی توجهی به مستضعفین بیداد کنید .

امید است از این به بعد هم مکتب ایرانی را بترکانید و همچنان استوار منتقد این جریان در میدان بمانیدو این نقد مکتب ایرانی فقط مخصوص فرماندار قبلی نماند.

امید است که شیراز را خوب بشناسید تا با هر موضع نسنجیده به نفع گروه های مختلف شهر سود نرسانید .

در آخر اینکه امید که از این به بعد شما علم عدالتخواهی را در شهر به دست بگیرید نه شعارش را .

  • بنده خدا
برای نوشتن مطلبی نیاز به داشتن تصویر فرماندار داشتم از گوگل بهره بردم و شروع به جستجو کردم  تصاویر مطلوبم را که پیدا میکردم  در یک پنجره جدید بازشان میکردم.

سه چهار تایی که شد صفحه گوگل را به پایین ویندوز فرستادم و شروع کردم به نگاه کردن تصاویری که انتخاب کرده بودم .

اولی دومی سومی و چهارمی بالا نیامدند به آدرسشان که نگاه کردم همه مربوط به سایت فرمانداری شیراز بودند . تعجب کردم و با خود گفتم یعنی متن اخبار حذف شده اند که تصاویرشان هم نمی آیند ؟؟؟

اول فکر کردم اینترنتم مشکلی دارد اما بعدا فهمیدم نه تنها تصاویر که تمام اخبار مربوط به ماقبل از ورود فرماندار جدید که عنان اختیار بدست بزرگ اسفندیار مشایی اش داده و در اولین مصاحبه اش خود را پیرو مکتب ایران خوانده بود  حذف شده است .( خودتان از سایت فرمانداری شیرازدیدن کنید )

مطمئنا که کار درست نیز همین است  چیزهایی که ممکن است ذهن آقا زادگان  ومفسد منشان را آزار دهد باید حذف شود . مردم هم که به گور سیاه هر چه میخواهند بیاندیشند .

اصلا مردم چه حقی دارند مخالف آقایان فکر کنند ؟ تاریخ هم باید در راستای شکم آقایان تنظیم شود تا راه راست برود .

نمی دانم فقط این آقایان  عزیز که تنبان از پای همه کشیده بودند که سعی داشتند قاسمی را وابسته به مکتب ایرانی نشان دهند هیچ موضعی در برابر موضع گیری فرماندار جدید که علنا خود را وابسته به مکتب ایرانی میداند نگرفتند.

بقول سلمان : ( مشکل فقط عدالتخواهان بودند )

  • بنده خدا

بنقل از وبلاگ دانشجوی انقلابی

به همراه سخنرانی مهم و تاریخی مرحوم حجتة الاسلام فاکر

پرداختن به تاریخ فارس و بخش های مهم و موثر آن که ما را در فهم تحولات و وقایع منطقه یاری می رساند احتیاج به مقدماتی دارد . این اصول ، ذهن مخاطب را نسبت به پذیرش برخی حقایق با توجه به پیش فرض هایی که توسط برخی عناصر مسئله دار آگاهانه ترویج شده ، واکسینه می کند و آمادگی تجزیه و تحلیل و در نهایت اقبال به آن را فراهم می آورد .

 با نگاه ژرف و نکته بین به تاریخ نگریستن ، چه بسا ما را از راههای میان بر به مقصد برساند و از کوششهای بیهوده و تلفات گسترده و بی فایده آسوده گرداند و از این منظر ، دانش تاریخ جزو کلیدی ترین و حیاتی ترین علوم برای هر ملت و جمعیتی می باشد .

 بررسی برخی ناگفته های تاریخ فارس که با تلخیص قسمت های از خاطرات حجت الاسلام سید منیر الدین شیرازی آغاز نمودم با واکنش هایی همراه بود ( لازم به ذکر است آقای رضازاده جوابیه دومی ارسال نموده اند که بزودی با توضیحاتی از نگارنده در وبلاگ درج می شود ) و در این مدت وقایعی اتفاق افتاد که موجب تاخیر در ادامه این روند شد . به امید عنایت حضرت رحمن و رحیم ، این سلسله مباحث را که حاصل اندک مطالعات حقیر می باشد با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم شما نیز با دقت و تجسس و راهنمایی و افزودن نکاتی که می یابید بنده را در عمق بخشیدن به مباحث یاری رسانید .

برای بررسی برخی رجال فارس این مطلب را به صورت تلخیص شده از کتاب " چهار مقاله در زمینه بهائیت "  کاری از دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نقل می کنم و امیدوارم آن را با تامل و دقت مطالعه نمایید. زیرا در آینده مطالب جالبی خواهید خواند که پیش مقدمه آن ، چنین مکتوباتی است . لازم به ذکر است به رغم تیتراژ 3000 نسخه ای این کتاب ، یافتن آن در کتابفروشی ها سخت است و می توان گفت عامدانه نایاب می شود و با وجود چاپ سوم ، نسخه های آن به سرعت خریده و کم یاب میگردد . گرچه علت آن بر حقیر پوشیده نیست لیکن با باز نشر آن می کوشم مطالب بسیار بسیار دقیق این تحقیق را ترویج نمایم .

مطلب اول ص 34  کتاب " چهار مقاله در زمینه بهائیت "  :

[ در آغاز پیدایش بابیت ( و در ادامه آن بهائیت ) افراد و خانواده های زیادی در شهرهای مختلف ایران به این جریان پیوستند . مطالعات اخیر نشان می دهد که اکثریت قابل توجه بهائیان ابتداءً از خانواده های یهودی مسلمان شده ( جدید الاسلام ) تشکیل شده اند ! و با سلطه آنها بر بخشی از روستاها و شهرهای کوچک ایران ، جمعیت های فقیر و بی سواد کشاورزی و روستایی به تدریج به آنها گرویدند . بنابراین می توان بهائیان را به دو دسته تقسیم نمود :

1 – بهائیان آگاه، که عموما از خاندان های یهودی الاصل (جدیدالاسلام ) بوده و می دانستند که چه می کنند!

2 – بهائیان عادی، که سیاهی لشکر فرقه بهائیت بودند.

اگرچه از میان بهائیان عادی ( علی الخصوص در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ) افراد با استعدادی هم گزینش شده و برکشیده شده اند ، لیکن مدیریت و هدایت تشکیلات جهانی بهائیت ، و بخصوص حلقه های اتصال آنها با صهیونیسم ، همواره در دست همان گروه اول است.

فرقه بهائیت از همان بدو پیدایش و به موازات تلاش برای جذب هرچه بیشتر افراد به این فرقه ، سیاست اختفاء هویت بهائی برخی عناصر و محافل و تشکل های مهم خود را نیز اعمال می کرد . این سیاست در زمان حاکمیت قاجار اجبارا به فرقه بهائیت تحمیل می شد ، چرا که نفوذ عناصر خود در حکومت قاجار به این پنهان کاری نیاز داشت ؛ اما در زمان سلطنت پهلوی نیز همین سیاست بطور آگاهانه ( علیرغم سلطه بهائیان ) ادامه یافت ، و بهائیان علاوه بر حضور چهره های علنی و نیمه علنی خود در قوای سه گانه حکومت ، عناصر پنهان و مخفی خود را نیز در تمامی بخش ها ، تشکل ها ، ادارات و سازمان های مورد نظر نفوذ دادند . شواهد و قرائن زیادی از این نفوذ مرموزانه در گروهها و احزاب موافق و مخالف حکومت پهلوی ها وجود دارد .

 با وقوع انقلاب اسلامی ، سیسات پنهان کاری سیاسی بر کل تشکیلات بهائیت حاکم شد و تنها پس از گذشت 25 سال از پیروزی انقلاب ،بهائیان کوشیدند مجددا بخش علنی تشکیلات خود را احیا کنند . و این کار را با کمک بخش پنهانی و عناصر نفوذی خود در بخش های مختلف حاکمیت جمهوری اسلامی ( با استراتژی حساسیت زدایی نسبت به بهائیت ) عملی نمودند . هم اکنون هر دو بخش علنی و پنهان تشکیلات بهائیت در ایران ، با شدت هر چه تمام تر فعالند ، و چشم امید صهیونیسم جهانی در ایران به همین تشکیلات است . از بدو پیدایش بهائیت دو تاکتیک ، توسط این فرقه به کار گرفته شده و هنوز هم به عنوان روشهای اساسی در دستور کار آنان قرار دارد . همین دو تاکتیک ابزار اصلی یهود هم در طول تاریخ بوده است .

1 – فساد اخلاقی و استفاده ابزاری از شهوت جنسی .

2 – نفوذ سیاسی و جاسوسی !

بهائیت با استفاده از این دو تاکتیک ، همواره تلاش خود را برای سلطه بر تمامی تشکل های دولتی ، صنفی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و ... بکار برده است .استقرار و بسط فراماسونری در ایران با استفاده از همین دو روش و عمدتا توسط بابیان و بهائیان صورت گرفته است . از این دو تاکتیک به طور گسترده در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی ایران استفاده شده و استفاده می شود .

از مهم ترین مراکز و نهادهای مورد توجه بهائیت " روحانیت " است .از بدو پیدایش بهائیت ، یکی از اهداف مهم و " همیشگی " آنان نفوذ در بیوت روحانیون سرشناس و حوزه های علمیه بوده است ، که در برخی موارد توفیقاتی نیز برای آنان حاصل شده است . « روحانیت » به عنوان رکن اصلی تشیع و مانع اصلی سلطه بیگانگان ( علی الخصوص صهیونیسم ) هنوز هم از اهداف بزرگ نفوذ این فرقه ضاله است که با توجه به سیستم و سازمان باز خود همیشه هدفی سهل الوصول به نظر می رسیده است !

امام (قدس سره ) با تیزبینی و درایت خاص خود از این موضوع نیز غفلت نکرده و نکاتی ژرف را در آثار زبانی و قلمی خود مطرح کرده است . علاوه بر اینها بهائیت از تجارب و مهارت های عجیب و با سابقه یهود در دنیا ( برای «ایجاد» و «تشدید» دودستگی ها ) استفاده میکند و در نهضت مشروطیت هم استفاده کرده است .

نفوذ و حضور عناصر این فرقه از ابتدای انقلاب در صفوف انقلابیون ، هواداران ، کارگزاران ، نهادها و مدیران نظام جمهوری اسلامی ، برای ایجاد و تشدید تنازع جناح های سیاسی و تبدیل اختلاف های سلیقه ای به دشمنی های کینه ای غیر قابل انکار است . عناصر نفوذی این فرقه در صحنه مطبوعات کشور ، سهم موثری در تفرقه افکنی داشته اند ؛ تا جائی که گروهها ، جریانات ، افراد ، مدیران و مسئولین سیاسی نظام را به جای اینکه به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم کنند تا سره از ناسره شناخته شود ، آنها را به دسته بندیهای موهومی چون : «چپ و راست» ، «اصلاح طلب و محافظه کار» ، «روشنفکر و خشونت طلب» و امثال آن تقسیم بندی کرده اند . عناصر نفوذی آنها در غیر مطبوعات هم حضور دارند و به اقدامات تخریبی ، سودجویانه و حفظ منافع کارفرمایان صهیونیست خود ادامه می دهند .

هرگاه فرد یا جمعی از این جریان نفوذی شناسایی شوند و به دلیل مفاسد سیاسی یا اقتصادی اش تحت پیگرد قرار گیرد ، بلافاصله با پنهان شدن پشت یکی از جریانات سیاسی و مصنوعی خود را از زیر ضرب خلاص می کند . نمونه استفاده از این تاکتیک در طول تاریخ سی ساله انقلاب و نظام جمهوری اسلامی فراوان است ، که از برجسته ترین آنها می توان به وقایعی چون قتل های زنجیره ای در سال 77 و ماجرای کودتاگونه 18 تیر در سال 78 اشاره نمود . نوع سازمان دهی ، فعالیت ها ، و به طور کلی عملکرد این مجموعه به گونه ای است که می توان به جرات گفت : لژهای فراماسونری جدید ( بعد از انقلاب ) در ایران ، با حضور این عناصر احیا شده اند ؛ لژها و محافل متعدد و متنوع با سطوح مختلف و با ارتباطات پیچیده و غیرمتمرکز. رد پای این شبکه مرموز در اغلب مفاسد سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، مدیریتی و ... در سالهای پس از انقلاب اسلامی دیده می شود .

مطلب دوم : ص 103  کتاب " چهار مقاله در زمینه بهائیت "  :


توضیح : آیت‌الله محمدرضا فاکر در سال ۱۳۲۴ از خانواده‌ای مذهبی در شهر مشهد به دنیا آمد. او که به دلیل شغل پدرش به اصفهان رفته بود پس از گذراندن دروس دوره ابتدایی، با دروس دوره مقدمات حوزه آشنا شد و پس از بازگشت به مشهد دوره مقدمات حوزه را نزد ادیب نیشابوری به پایان رسانید.  سپس برای یادگیری شرح لمعه نزد مدرس یزدی رفت و بخش‌هایی از آن را از او فرا گرفت. 

بخش باقی‌مانده از شرح لمعه را در قم نزد آیت‌الله صلواتی و دوزدوزانی یاد گرفت. او همچنین در درس مکاتب ابوالقاسم خزعلی و فاضل لنکرانی حضور می‌یافت، در عین حال که رسائل را نزد حسین نوری همدانی می‌خواند. از جمله کسانی که در طول دوران تحصیل، از دوستان او بوده‌اند می‌توان به عباس شیرازی، هادی مروی، ضیاء مسجد جامعی و محمدحسین امراللهی اشاره کرد. او همزمان با یادگیری، دروسی را که آموخته بود، تدریس می‌نمود.

پس از اتمام تحصیل نیز، سال‌ها در حوزه‌های علمیه به تدریس پرداخت. او که تقریرات دروس خارج را نگاشته بود، در طول تحصیل سفرهای تبلیغی و سیاسی به مناطق مختلف کرد.  او از مبارزان دوران پیش از انقلاب و نیز از مدافعان انقلاب اسلامی بود. آغاز مبارزات او به دوره‌ای باز می‌گردد که در مشهد به خواندن ادبیات مشغول بود.

او در آن زمان بسیاری از اعلامیه‌های روح‌الله خمینی را در حجره خود تکثیر می‌کرد (با نوشتن از روی آن‌ها) و مخفیانه به اطلاع دیگر طرفداران انقلاب می‌رساند و یا بر در و دیوار شهر نصب می‌کرد. نخستین بار در سال ۱۳۴۱ دستگیر و زندانی شد و دومین بار در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بازداشت شد که در زندان با سید علی خامنه‌ای آشنا گشت. بار بعد در ۱۳۵۳ بازداشت و زندانی شد و تا پایان سال ۱۳۵۵ در زندان بود که علتش سخنرانی او در نهاوند بر ضد شاه و همکاری با گروه ابوذر بود.

 وی پس از انتقال از مشهد به تهران زندانی شد. از کارهای مهم او طرح مرجعیت روح الله خمینی پس از درگذشت سید محسن طباطبایی حکیم (پدر سید محمدباقر حکیم) با همراهی جمعی از استادان و بزرگان حوزه علمیه قم بود. در این راستا او طی سفری به خرمشهر، آبادان و زاهدان و دیگر شهرها، علمای آن شهرها را در جریان تصمیم فوق گذاشت.

پس از وقوع انقلاب، برای مدتی نمایندگی روح‌الله خمینی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر عهده داشت. او برای چند دوره در مجلس شورای اسلامی نمایندگی مردم مشهد را عهده‌دار بود. او به دلیل افشای ماهیت ضدانقلاب در سال‌های ظهور خط نفاق، حداقل سه بار مورد سوء قصد قرار گرفت که جان سالم بدر برد. او هم قبل و هم بعد از انقلاب در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده‌است. او در مجلس پنجم با ۷۹۳۲۷۳ رای و ۳۳٫۵٪ آراء به نمایندگی مجلس از شهر مشهد در آمد. در مجلس هفتم نیز با ۷۴۴۳۱۰ رای و ۳۸٫۵۸٪ آراء نماینده مشهد در مجلس شورای اسلامی شد و نیز به عضویت کمیسیون اصل نود در مجلس در آمد.

در مجلس هشتم نیز ریاست کمیسیون اصل نود را عهده‌دار است. مرحوم آیت‌الله فاکر که در مجلس هفتم ریاست کمیسیون اصل 90 به عنوان یکی از مهمترین کمیسیون‌های تخصصی نهاد قانوگذاری کشور را بر عهده داشت در مجلس هشتم نیز پس از تغییر ساختار این کمیسیون، بار دیگر به دلیل برخورداری از سوابق تقلینی و توجه ویژه به بحث نظارت مورد اعتماد نمایندگان قرار گرفت و ریاست این کمیسیون بر عهده وی گذاشته شد. 

آیت الله فاکر همچنین عضو مجلس خبرگان رهبری از مشهد بود. آیت الله فاکر برای آخرین بار روز سه شنبه 22 دی ماه 1388در مجلس حاضر شد به علت بیماری و مساعد نبودن حالش در ساعت 10:30 دقیقه ‌ صحن مجلس را ترک کرد

آیت الله فاکر پس از آن دیگر به مجلس بازنگشت. سرانجام ایشان در تاریخ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ دربیمارستان ولی عصر قم پس از تحمل رنج چندین سال بیماری گوارشی (کبد ) در سن 64 سالگی  جان به جان آفرین تسلیم کرد. برخی از مطلعین رحلت ایشان را ناشی از مسمومیت توسط افرادی با مواد سرطان زا می دانند . زبان بران ، تیزبینی و ذهن اطلاعاتی، ایثار و از خودگذشتی ، خصوصا افشای چهره نفاق در هر لباسی خصوصیات اصلی ایشان بود و می توان نقش ایشان را با یاران صادق اسلام مانند حضرت ابوذر مقایسه کرد.

حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی در تاریخ جمعه جمعه 23 بهمن 1388 در پی رحلت ایشان پیامی صادر کردند :

بسم الله الرحمن الرحیم

درگذشت روحانی مجاهد جناب حجت الاسلام آقای فاکر را به خانواده‌ی گرامی و بازماندگان محترم و همکاران و دوستان ایشان تسلیت میگویم. سوابق مجاهدات ایشان که از اولین سالهای نهضت اسلامی آغاز گشته و نیز خدمات ایشان در دوران نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی و عرصه های دیگر، ذخائر ارزشمندی در محاسبات الهی و نیز در یاد نیک مردم قدرشناس از این روحانی بزرگوار است. انشاءالله از خداوند متعال علوّ درجات ایشان را مسألت مینمایم.


" خلاصه ای از سخنرانی مرحوم آیت الله محمد رضا فاکر در جشنواره کارآفرینان برتر کمیته امداد حضرت امام خمینی (قدس سره) خراسان رضوی در تاریخ 5/5/1387 ":


خداوند تبارک و تعالی را سپاسگذارم که به من توفیق عنایت کرد از فیض حضور در این مجلس محترم بهره مند شوم .برای رساندن پیام و مقصودم مقدمه ای را عرض میکنم .

در شهر مقدس مشهد، در فاصله بین محله عیدگاه و پائین خیابان ، محله ای است که در قدیم به آن می گفتند محله " جدیدی ها " . یک آب انباری هم در آنجا بود ( که هنوز آثارش هست ) بنام آب انبار جدیدی ها . من در دوران طفولیتم هزاران بار از آن مسیر رفت و آمد داشته ام .

منظور از « جدیدی ها » یهودیان تازه مسلمان شده بودند که جدید الاسلام شمرده می شدند . این یهودیان ظاهرا حدود 150 سال قبل اعلام مسلمانی کردند ، یک مدتی در آن منطقه ای که بودند بعنوان مسلمان جا افتادند ، بعد از آنجا هجرت کردند ، رفتند به شهرهای دیگر ، جاهای دیگر ، و در آنجا با مسلمانان دیگر مخلوط شدند ! و کم کم رد آنها گم شد . من خانه های آن یهودیها را دیده ام ، در نزدیکی همان محله هم بوده ام ، به تمام آن محله واقفم .

توضیحا عرض می کنم : تاریخ نشان می دهد که در همین محله چند سال قبل از آنکه میرزا علی محمد باب اعلام بابیت کند شاید چند هزار یهودی اعلام کردند که مسلمان شده اند !! این مسئله شاید مربوط به حدود صد و پنجاه سال قبل باشد !! مردم مشهد جشن بسیار مفصلی گرفتند ، سراسر شهر گلباران و جشن باران شد ، شاید چند هزار یهودی مسلمان شده بودند . مایه عزت و افتخار بود ! هر کدام از این یهودیها اسمشان را عوض کردند و اسم مسلمانی برای خودشان انتخاب کردند ، و بلاخره شروع کردند به یک زندگی جدید .

چند سال بعد از این حادثه میرزا علی محمد باب اعلام بابیت کرد ، و اکثر همین شاید چند هزار یهودی بهائی شدند !! البته یک تعدادشان هم مسلمان های خوبی ماندند ، و هنوز هم بچه هایشان هستند .

این حادثه دلسوزان تیزبین کشورمان را متوجه کرد که به هر جدید الاسلامی نمی شود اعتماد نمود . ولی آن کسانی که که در آن زمان این مسئله را می فهمیدند و توجه داشتند کم بودند . یقینا کم بودند . من خودم که بعد از دهها سال در نزدیکی آن محله (که محله عیدگاه بود ) رشد یافتم چنین چیزی را از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و بستگانمان نشنیدم .

احتمالا بعضی از قدرتهای خارجی برای اینکه زمینه کار را برای آن نقشه ای که در طی پیدایش بهائیت داشتند آماده کنند از قبل اقدامات لازم را در داخل مملکت انجام داده بودند . که یکی از آنها هم اظهار مسلمانی دروغی این یهودیان بود .

خوب چرا این کارها را کردند ؟ در آن وقت خیلی مسئله مهمی نبود ، چون نظام حکومتی شاهنشاهی بود ، مربوط به قاجار بود و بعد هم مربوط به پهلوی ها . و این هر دو نظام هایی صد در صد فاسد و وابسته بودند . از نظر نظام سیاسی ، ایران مشکلی برای غرب نداشت . ولی دشمن می خواست در بین مسلمان ها رسوخ کند ، نفوذ کند ، زندگی کند . یک راهش نفوذی کردن این یهودیان معاند بود ! و چون اینها یهودی بودند و مسلمان ها یهودیها را نجس می دانستند لازم بود راهی پیدا کند برای اینکه این اجتناب و گریزی را که مردم از این یهودیان داشتند از بین ببرد . و آنها را نفوذی کند !! آمدند شکل ظاهر اسلامی به اینها دادند . مسلمانشان کردند ، برای اینکه وقتی هم مسئله بهائیت پیش آمد به توسط آنها بهائیت را تقویت کنند !! از قبل برای همین مقصد تمهید مقدمه کردند . خوب اینها پراکنده شدند ، در میان مردم گم شدند ! شاید بعضی از آنها هم افراد خوبی از کار درآمدند . ولی بهر حال کلیت این مسئله پیچیدگی خودش را پیدا کرد .

تا زمان انقلاب مشکل محسوسی نبود ، چون نظام حکومتی غربی بود ، نظام شاهنشاهی وابسته به آنها بود ، وابسته به انگلیس و آمریکا بود . ولی بعد از انقلاب حوادثی پیش آمد که این حوادث مشکلات را آشکار کرد . الان زنگ خطر به صدا درآمده است !

اولین جاسوسی که در نظام اسلامی ما به عنوان « جاسوس» دستگیر شد و رسما اعلام شد که در سطح بالا جاسوسی می کرده ، و همه ما او را می شناسیم اسمش امیر انتظام است . این آقای امیر انتظام سخنگوی نهضت آزادی بود . سخنگوی دولت موقت بود . با قدرتهای خارجی از طرف جمهوری اسلامی صحبت میکرد و در پوشش اینکه سخنگوی دولت و یک مقام رسمی دولت است جاسوسی میکرد . اسناد نظام را به آنها می داد . او لو رفت ، دستگیر شد ، این آقا الان هم در زندان است ، محکوم به حبس ابد ، یک مدتی آزادش کردند ، دست و پایش را باز کردند ، دو مرتبه ارتباطش را با قدرتهای خارجی برقرار کرد ، دو مرتبه او را به زندان انداختند .

حسب آنچه بعضی ها نوشته اند ایشان پسر میرزا یعقوب رفوگر بازار تهران است که در اصل یهودی بوده ، از آن یهودی های جدید الاسلام ! سپس بهائی شده ! بعد از 15 خرداد اعلام مسلمانی کرده ، و بعد از آن 22 بهمن رسما به اداره ثبت مراجعه کرده و نام خودش را به عنوان یک مسلمان ثبت کرده است. این میرزا یعقوب بهائی رفوگر بازار تهران ( که نام فامیلیش رفاویان یا رفوئیان بوده و گاهی به اشتباه نوشته بودند رافیان ) اسم پسرش را عباس گذاشت . او هم فامیلیش را تغییر داد به امیر انتظام . بعد به طرقی که در این امور طبیعی است !! سخنگوی دولت موقت شد ! و طبعا شد از پرچمداران انقلاب تا وقتی که دستگیر شد .

از اول انقلاب تا حالا 30 سال است ، امیر انتظام مربوط به سالهای اول انقلاب است . اواخر سالهای وسط هم در داخل کشور ما یک مسئله ای پیش آمد بسیار بسیار مهم ، مسئله ای که معروف شد بعنوان قتل های زنجیره ای ، یک عده ای رفتند یک عده ای را کشتند و انداختند به گردن نظام و انقلاب ، پرونده سنگینی شد ، پرونده قطوری شد ، که هنوز هم رسیدگی به آن کامل نشده ، یک برگ نیست ، هزار برگ نیست ، ده هزار برگ نیست ، بیش از این حرفهاست . امنیتی ترین و محرمانه ترین پرونده کشور است . در این پرونده هم وقتی به انساب دو سه نفر مهره های اصلی آن رسیدگی شد معلوم شد که اجداد آنها یهودی بوده ، پدرانشان بهائی بوده و خودشان اظهار مسلمانی می کردند . یعنی یهودیان یا بهائیان جدید الاسلام !! مختصرا عرض می کنم که در این پرونده هم بطور تقریبی وقوف دارم ، اشراف دارم ، ابعادش را میدانم مقدار زیادی از این پرونده را دیده ام ، مطالعه کرده ام ، بعضی از افرادش را می شناسم ، باقی مانده هاشان را هم گاهی می شناسم ،با گذشته هاشان آشنایم ، یا بدون آشنایی نیستم .

از این پرونده هم بگذریم ، برویم به حدود سال سی ام انقلاب یعنی پارسال . یک کسی را پیشنهاد کردند برای اشغال یک مقام دولتی در مملکت ما ، مقام بسیار عالی ، فرض کنید در سطح وزارت ، فرض کنید مهم ترین وزارت ، می خواهم علو آن مقام را بگویم ، نمی خواهم بگویم وزارت ! می خواهم علو آن مقام را در این سطح معرفی کنم ! این آدم هروقت در مجلس به ما می رسید ، خم می شد دستمان را ببوسد ! احترام میکرد ، حاج آقا من نوکر شمایم ! اصلا هرچه بفرمائید عمل می کنم ! وقتی صحبت اشغال آن مقام شد لازم شد برویم ببینیم این شخص چه کاره است ؟ به چه درد می خورد ؟ رفتیم به سراغ سوابق این مرد ! دیدیم این آقا از آن مسلمان های محترمی هستند که اگر به بقیه اصول و فروع اسلام کمتر توجه دارند لااقل به جواز تعدد زوجات توجه کامل دارند ! دائم ، موقت ، مشروع و غیر مشروع ، یکی از زوجات دائم ایشان خانواده اش یهودی بوده است ، بعد بهائی شده است ، و شاید تازه مسلمان شده است ! و البته همه اینها به یک کشور وصل می شوند ، انگلستان !! همه این راه ها به یک رم ختم می شود ، لندن !

من به این نتیجه رسیده ام که هم اکنون لا اقل در حدود صد هزار نفر از این افراد در جامعه پخشند ، که صد سال پیش یهودی بوده اند . بعدا بهائی شده اند ، و اینک متظاهر به اسلامند ! و به عنوان مسلمان در جامعه ما پراکنده اند . اما کجاها ؟ نمی دانیم .

بعد از انقلاب چون نظام ما شد نظام اسلامی طبعا باید این تشکیلات ظاهرا پراکنده ، از نظر امنیتی هم بتوسط قدرتهای خارجی منسجم شده و مورد بهره برداری قرار گرفته باشد . الان هم در گوشه و کنار کشور افرادی هستند بظاهر مسلمان و در عین حال بهائیان قبلی و یهودیان اسبق !! و کارشان این است که از هر طریقی که ممکن است ضربه بزنند . پستها را اشغال کنند ، اسناد را به دشمن برسانند ، پشت انقلاب را خالی کنند ، افراد متدین را ملکوک کنند ، افراد هرزه را معروف کنند و ... قس علیهذا.

مهم ترین کاری که اینها انجام میدهند سوء استفاده کردن از فقر و بیچارگی طبقات محروم و سامان دهی آنها در جهت منافع امپریالیسم خارجی و قدرتهای بین الملل است . اجازه دهید که یک نمونه ای از این روزهای اخیر هم برایتان عرض کنم :

تقریبا حدود شش ماه قبل یگ گروهی را در شیراز دستگیر کردند . 52 نفر . راه افتاده بودند در محلات فقیر شیراز ، بچه های فقرا را (که معمولا در کوچه ولند ) جمع کرده بودند که بیائید ما برای شما کلاس مجانی بگذاریم ، کیف و کتاب و قلم مجانی بدهیم . توی مسجد هم به آنها درس می دادند ! حال همه اش مسجد نبوده ، مسجد بوده و غیر مسجد هم بوده ، من مسجد را می گویم برای اینکه عمق فتنه را نشان بدهم . در کلاسهای خودشان ، به اینها درس مهر و محبت و عشق و دوستی و فداکاری و نمیدانم از این حرفهای قشنگ می دادند !! ولی ته قضیه درآمد که گردانندگان این کار مسلمان نماهای فعلی ، بهائی های سابق و احتمالا یهودی های اسبقند !

معلوم می شود این خطر هم خطر بزرگی است ، ما دائما هدف قرار می گیریم و نمی دانیم از کجا ! به ما دائما تیراندازی می شود ، ولی نمی دانیم از کدام سو ! ملت ما ، مردم ما ، افراد انقلابی ما در معرض آماج ترورهای فکری و فرهنگی و غیره قرار می گیرند ! و ما نمی دانیم این تیرها از کجا می آیند ! این پوست خربزه ها را چه کسی زیر پای بچه های ما می اندازد ، زیرا آنها که ما را می زنند در میان جمعیت ما پنهانند ! و ما اینک ( بعد از صد و پنجاه سال ) هیچ گزارشی نداریم که آنها در اصل چند نفر بوده اند ؟ الان چند نفرند ؟ زیادتر شده اند یا کمتر شده اند کجاها رفته اند ؟اسمهایشان را چه طوری عوض کرده اند ؟ و شناسنامه های جدیدشان را چه جور گرفته اند ؟ الان کجا هستند ؟ چه می کنند ؟ چه جور با هم متحد و منسجم شده اند ؟

من نمی خواهم مسئله را خیلی امنیتی کنم . ولی خیلی هم شوخی بردار نیست ! نگهداری نظام اسلامی در بین این امپریالیسمهای گردنکش و سفاک بین المللی نیازمند هوشیاری و بیداری زیادی است ، خیلی بیشتر از آنچه ما فقط در شعارها به آن می پردازیم ! در این مسائل جای سیاه نمائی و سفید نمائی نیست ! جای رافت و گذشت نیست . مسلمان باید « رحماء بینهم » باشد و « اشداء علی الکفار » این انقلاب را نمی توان با غفلت یا خدای نکرده تغافل به دست دشمن سپرد !

یا مکن با پیل بانان دوستی    یا بنا کن خانه ای در خورد پیل

امیدوارم خدای تبارک و تعالی به همه ما توفیق جهاد فی سبیل الله را از راه تقوی ، بیداری ، هشیاری ، امام شناسی ، دشمن شناسی و قطع دست مستکبران عنایت بفرماید .

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


پی نوشت :

این روزها بحث پیرامون مکتب انحرافی و جریان فرعی ، سرعنوان مطالب روز کشور است و هر روز که میگذرد حجم نافهمی ها و برداشت های ناصحیح از یکسو و نفوذ و حرکت های جهت دار مشکوک از سوی دیگر آشکار تر می شود .

خانه زادگاه حسینعلی بهاء در تهران ( رهبر فرقه ضاله بهائیت ) واقع در پامنار ، کوچه شهید صوفیانی ، که بهائیان در دائره المعارف خود ( عالم بهائی ) رسما با عکس و تفصیلات از آن یاد کرده اند و یکی از مکانهای بسیار مهم به اصطلاح مقدس و زیارتی آنها به شمار می آید ، در سال 1385 یعنی یکسال بعد از شروع دولت نهم  و در زمان معاونت مشایی بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ، متاسفانه به عنوان خانه میرزای بزرگ نوری ( پدر بهاء ) به ثبت آثار ملی درآمده ! و از طرف سازمان تبلیغات اسلامی به فردی اصفهانی موسوم به شفیعی فروخته شده است ! ( با توجه به تعمیرات گسترده و پرخرج او در این خانه ، ضروری است راجع به هویت واقعی و انگیزه او از خرید و تعمیر پرهزیته این خانه تحقیق شود ) .

اکنون مدتهاست که مرتبا این خانه در فیلم ها ، سریالها ، و برنامه های مختلف تلویزیونی ( نظیر سریال«سمندون» و اخیرا«روزگار قریب» ) استفاده می شود ! بدین ترتیب علاوه بر ثبت رسمی و حفظ فیزیکی یکی از اماکن مهم و مقدس بهائی در پایتخت جمهوری اسلامی ، به وسیله نمایش تلویزیونی آن ، مدرک جهانی برای وجود و حفظ این مکان در اختیار بهائیان قرار می دهد . بهائیان اعم از نفوذی ها مسلمان نما و سیاهی لشکرهای پراکنده هم به ریش ما می خندند و علاوه بر تمسخر ، نائل به زیارت تصویری مکان مثلا مقدس خود میگردند . آیا این خانه حرمتش از مسجد بیشتر است که در عهد رسول الله (ص) ، نوع ضرارش را تخریب کردند ؟ اگر سعودی ها الان مسجد ضرار را احیا و ثبت ملی کنند و سریالهای صدر اسلام در آن بسازند ، انصافا ما چه می کنیم ؟ آیا نباید خانه منافقین امت را خراب کرد تا گردش جمع نشوند ؟

  • بنده خدا

اصلا نیاز به توجیه و تفسیر نیست قیافه اش را نگاه کنید  نمی خورد . آقای قاسمی تلاش نکن قیافه ات به فرماندار و این چیزها نمیخورد .

فرماندار یعنی اینکه در اتاقت بنشینی و ارباب رجوع را پشت در اتاقت نگه داری و محض کلاس کار هم که شده  به منشی بسپاری بگویند فرماندار در جلسه است .

به فرماندار چه که فلان پرونده حاج آقا و آقا زاده هایش را بررسی کند و پیگیری کند  همین است دیگر امثال تو هیچ وقت نخواهند فهمید که  باید به استوانه های نظام احترام گذاشت .

به قیافه خودت نگاه کن اخر چه چیز تو به یک فرماندار برده  خط ریش مدیری داری ؟ آن موهای به هم ریخته ات تریپ مدیری است یا آن نوع لباس پوشیدنت ؟

فرماندار یعنی اینکه وقتی مردم می آید به هر بهانه ای کار انها را عقب بیاندازد و بیت المال حیف و میل کند و بریزد و بپاشد و...

نه مثل تو بروی مو از ماست بیرون بکشی این که نشد مدیریت اینجوری که دیگر هیچ مدیری امنیت ندارد که کار کند .

خدمت  مدمت مال دهه شصت بود امروز باید سخنرانی های پر طمطراق کنی و پز کلمات قلمبه سلمبه بدهی نه اینکه راه بیافتی در ده کوره ها و به حرفهای مردم پاپتی گوش کنی .

چرا نمی فهمی ارتباط اینگونه با عوام عوام زدگی می آورد و مسئول را از کارهای بزرگترش عقب می اندازد  هر چه فکر میکنم می بینم قیافه ات نمی خورد  . اصرار نکن

خلاصه یک کلام تو اینکاره نیستی آقا .

  • بنده خدا


ازمیان مسئولین استان فارس کسی را سراغ ندارم که گامش  در برابر مبارزه با مفاسد اقصادی انقدر محکم بر داشته شود که روابط و ضوابط میان آقایان نتواند آنرا شل کند و از صلابتش بکاهد .

قاسمی اما فرق داشت میدانید چرا آخر لر بود لرها اگر آدمهای سالمی باشند مردانی مجاهدند و اگر دستشان پاک باشد حریف ندارند .

برخی از دوستانم با درک این فضا و این موقعیت پس از دوران دانشجویی به کمک وی شتافتند  و تیمی منسجم در امر مبارزه با مفاسد تشکیل دادند .

قاسمی مرد بود و در فشار حاصله آقایان منحرف و مفسد کوتاه نیامد هم مکتب ایرانی مشایی را زیر سئوال برد و هم ام الفساد استان باغشهرهای تیم فرزندان و دوستان آقای حائری را  سینه دیوار چسباند و پای میز عدالت کشاند .

آخرین مصاحبه او نیز حرفهای بسیاری دارد که حتما بخوانید .

راستش را بخواهید کم کم داشتم به قاسمی مشکوک میشدم آخر در این دستگاه  اداری استان فارس که همه یا پسر خاله و با جناقند و یا بالاخره جیبشان با هم ارتباط مستقیم دارد  چطور یک مسئول ان هم از این مدل این همه دوام اورد .

به قاسمی می بالم و به رضایی مسئول سابق بسیج دانشجویی استان که هر دو مجاهدینی انقلابی و آرمانخواه هستند و هر دو به یک جرم  از مسئولیت خود بر کنار شدند .

به قاسمی می بالم که چون متکیو به همان روش و باهمان سبک برکنار شد و نه استعفای نمایشی داد و نه عرصه را به جوانها سپرد بلکه چون مرد در برابر مشایی و همچنین آقا زادگان مفسد ایستاد وخار در چشمشان شد .

به خودم هم می بالم که در این مدت همواره مدافع این فرماندار بودم و همه من را به عنوان یک مدافع جریان عدالتخواهی منتصب می کردند و گاه مرا نیروی فرماندار خواندند با اینکه هیچ دیداری با وی نکردم و جز یکبار ان هم در راهپیمایی وی را از نزدیک ندیدم .

قاسمی  هر کجا که هستی دست خدا به همراه تو جوان مجاهد و عدالتخواهی که اشک مفسدین را در شیراز در آوردی .

افتخارت قاسمی این باشد که منتصب به عدالتخواهی بودی همانی که رهبری گفت :

وفا کنیم ملامت کشیم و خوش باشیم                      که در طریقت ما کافری است رنجیدن .

قاسمی به خود ببال که برکنار شدی تا از درد مفسدین شکمباره کاسته شود نه اینکه از بس از قبل ارتباطت با  فلان آقا خورده باشی که گندت بالا بیاید و فسادت شهره شهر شود و  بعد از چند صباح دوباره به کار گرفته شوی در سیستم فساد انگیز همان حاج آقا  .

قاسمی ببال که دیگر در لیست سیاه مسئولین  پر  ادعا اما کم عمل قرار گرفتی و دیگر پست های اینچنین به تو نخواهند سپرد  چرا که بلد نیستی در قاعده انها بازی کنی و کل بازی را بهم میزنی .

قاسمی ببال به خود که در دل مردم شیراز جاودانه شدی بخاطر گرفتن حق مظلوم از ظالم در لباس اسلام .

آفرین بر تو که با مبارزه بی ملاحظه با اسلام شکمباره های استان که ادعای مذهب یدک می کشند غبار از روی اسلام ناب برداشتی و انقلابی بودن را تفسیر کردی .

چه باک بر تو که مامور به وظیفه بودی و وظیفه ات را بجای اوردی در قبال ارمانت و بگذار این پستهای دنیایی بماند برای اهلش تا چند صباحی چون کرم بلولند و فربه شوند .


زنده باد قاسمی         زنده باد عدالتخواهی     مرگ بر اسلام امریکایی


قاسمی مردی برای همیشه        وبلاگ۱۱-۲۲

چرا باید قاسمی عزل میشد     وبلاگ چرکنویس انقلابی

وبلاگ کورسو

  • بنده خدا
خاندان نمازی از بنیانگذاران فراماسونری در شیراز بودند.

 محمود عرفان، ماسون بلندپایه و قدیمی در مقاله مهمی که درباره تاریخ اوّلیه فراماسونری نوشته، شروع تکاپوهای ماسونی در شهر شیراز را به خاندان نمازی منتسب می‌کند و از دو عضو این خاندان، حاج محمدتقی شانگهای و حاج محمدحسن نمازی، به عنوان ماسون‌های قدیمی نام می‌برد. او می‌نویسد:

«در سایر شهرها [به جز تهران] هر چند که لژ نبود ولی فراماسون‌ها بودند و به اوضاع جاهای دیگر دنیا فی‌الجمله آشنایی داشتند. در خراسان میرزا یعقوب صدرالعلما بود. در شیراز میرزا محمدتقی شنگهایی [شانگهای] که چندین دوره از فارس در مجلس شورای ملّی نمایندگی داشت و در هشتاد سالگی فوت شد و حاج محمدحسن نمازی بودند. حاج محمد نمازی که اکنون در نیویورک اقامت دارد و چون لوله‌کشی آب شیراز را بانی گردیده بر همه بازرگانان عصر خود در عمل خیر سبقت گرفته پسر این حاج محمدحسن می‌باشد.»[1]

لژ شیراز، وابسته به گراندلژ اسکاتلند، از کهن‌ترین و مهم‌ترین لژهای ماسونی ایران است. این لژ به عنوان تداوم «لژ روشنائی‌ در ایران» در شیراز تأسیس شد. لژ روشنایی در ایران را انگلیسی‌ها در سال 1919 م. در شیراز ایجاد کردند. علاوه بر نظامیان انگلیسی، سه ایرانی، امیر مظفر خان ارفع‌السلطنه (خان فرخ) و مارتیروس سرکیس و سرهنگ حسینعلی نامجو، که در آن زمان افسران قشون انگلیسی «پلیس جنوب ایران» (اس. پی. آر.) بودند، در این لژ عضویت داشتند.

دکتر ذبیح قربان در کسوت ماسونی  پسر حاج علیخان آباده‌ای بزرگ مالک بهائی آباده

از سال‌های 1320 ابتدا محمد نمازی و مظفر خان فرخ و سپس دکتر ذبیح قربان و عبدالحسین دهقان گردانندگان تشکیلات ماسونی شیراز بودند. عکس محمد نمازی و مظفرالدین خان فرخ (ارفع‌السلطنه) و گروهی دیگر در لباس ماسونی موجود است. ذبیح قربان نیز، چون نمازی، از سال‌ها پیش ماسون شده و در سال 1333 ش. به درجه استادی رسیده بود. سایر بلندپایگان ماسون شیراز عبارت بودند از: دکتر تمدن فرزانه، عزیزالله خان قوامی (پسر ابوالقاسم خان نصیرالملک، مالک روستای صیدون و باغ ناری شیراز و املاک مفصل دیگر)، دکتر لطفعلی صورتگر، حبیب‌الله خمسی، علی‌محمد دهقان، مارتیروس سرکیس، دکتر امیرقلی فرهمندفر، علی‌اکبر خلیلی شیرازی و محمدقلی خان قوامی (مالک سعادت‌آباد).

 

گردانندگان لژ روشنایی در ایران در سال 1950 در ردیف دوّم

محمد نمازی و مظفر خان فرخ (ارفع‌السلطنه)،

گردانندگان تشکیلات شیراز، در کادر مشخص شده‌اند.

حاج محمدتقی شانگهای چهره‌ای به‌غایت مرموز است. او پس از سال‌ها تجارت خاوردور در 1308ش.، سه سال پس از حاج محمدحسن، به شیراز بازگشت و در سال 1313 ش. نماینده شهر شیراز در مجلس شورای ملّی شد.او در دوره‌های نهم تا سیزدهم نماینده شیراز در مجلس بود و نام فامیل خود را به «شیرازی» تغییر داد.حاج محمدتقی در مانیل فیلیپین به عضویت فراماسونری درآمده بود. رائین تصویر دیپلم ماسونی حاج محمدتقی و عکس او را در کسوت ماسون‌ها درج کرده و افزوده است: «مخالفان خانواده شانگهای و نمازی... آنان را مروجین تریاک در جنوب شرقی آسیا می‌دانند[2] به‌نوشته رائین، حاج محمد نمازی نیز در هندوستان ماسون شد و تکاپوهای ماسونی خود را در آمریکا ادامه داد.[3]محمد و مهدی نمازی از متنفذترین ماسون‌های ایرانی به‌شمار می‌روند. تصاویری از حاج محمد نمازی در کسوت ماسونی به‌همراه سایر اعضای«لژ روشنایی در ایران» در کتاب اسماعیل رائین منتشر شده است.[4]

 

شهرت حاج محمد نمازی به «نیکوکاری» به دلیل تأسیسات لوله‌کشی آب شیراز و احداث بیمارستان پانصد تختخوابی در این شهر است. در این باره فراوان تبلیغ شده و جلال‌الدین همایی، همو که گفتیم پدرش از پیروان میرزا ابوالقاسم سکوت بود و با نمازی‌ها و خلیلی‌ها و فروغی‌ها و حکمت‌ها و دیگران و دیگران هم‌بسته، و خود چنان‌که دیدیم کارش ساختن تبارنامه برای این و آن خاندان بود، در سال 1331 ش. در وصف محمد نمازی چنین سرود:

 

شادباش ای کشور شیراز علیین طراز

ای تو اندر مصحف ایران زمین ام‌الکتاب...

گلبن اصل مرا چون ریشه از آن گلشن است

در دلم مهرت بود چون بوی گل اندر گلاب...

مردی از مهد تو زاید چون ز چشمه آب صاف

همت از خاک تو خیزد چون ز معدن زرّ ناب

هاـ نمازی یکتن از پروردگان مهد تست

در عیار همت و مردانگی کامل نصاب...

دست عزمش کاخی از حسن عمل افکند پی

کز گزند باد و باران خود نمی‌گردد خراب

شد روان از فیض او در فارس آب زندگی

یافت شیراز از زلال آب لوله فرّ و آب...

هم به کار آب همت بست هم در مدرسه

هم بنا درمان سرایی کرد پانصد تختخواب...[5]

 

درباره نیت واقعی و سوءاستفاده‌های محمد نمازی و پدرش، حاج محمدحسن، از «امور خیریه» حرف و حدیث فراوان است. برای دستیابی به روایتی دقیق به سراغ مطلع‌ترین راوی معمر شیراز، که خود به خاندان قوام شیرازی تعلق دارد، عبدالله خان قوامی، پسر ارشد حاج نصیرالملک، رفتم. وی ابتدا صریح و بی‌پرده سخن گفت ولی زمانی که اجازه خواستم برای نشر سخنانش همان مطالب را، محتاطانه و در لفافه، این‌گونه بیان کرد:

 

«به قراری که بنده شنیدم قانونی است در آمریکا که اگر کسی مالیات بدهکار باشد می‌تواند معادل آن در کشور دیگر کار خیریه کند. حاج محمد نمازی از این قانون استفاده کرد و بیمارستان و موقوفه آب شیراز را ساخت ولی مثلاً به جای یکصد تختخواب هزار تا وارد کرد و کالاهایی را به بهانه خیریه وارد می‌کرد مازادش را در بازار می‌فروخت و از این طریق پول هنگفتی به جیب زد. او آقای هوشمند را که رئیس ثبت بود کرد رئیس اداره آب و هوشمند معاون خودش، آقای پاکزاد، را کرد رئیس ثبت و با استفاده از این موقعیت اراضی وسیعی را در شیراز به‌نام نمازی ثبت کردند. قسمتی از زمین‌های بالای آسیاب سه تایی را ابتدا دولتی کردند و سپس به‌نام محمد نمازی.»[6]

 

شیخ عبدالرسول نیّر شیرازی راوی معتبری است که در سال‌های اخیر خاطراتش در دو جلد منتشر شده؛ کتابی ارجمند که دکتر احمد مهدوی دامغانی آن را «در عرض فارسنامه فسایی» خوانده است.[7] نیّر عنایت خاص به «خاندان‌های جلیل شیرازی»، به‌ویژه دو خانواده حکمت و نمازی، دارد. می‌نویسد:

 

«ما از خانواده‌های جلیل حکمت و نمازی خیلی تاج افتخار بر سر گذاردیم! اگر موفق گشتیم بعد از این قدری خدمات گرانبهای آن‌ها را به عرض می‌رسانیم که تا دامنه قیامت اعقاب ما از آن‌ها قدردانی نمایند! اجمالاً برای حفظ مقام خود هر فرد یا جمعیتی از افراد دولت عرض خدمتی نمود و مباشر این دو طایفه بودند چنان‌که در دوره زمامداری آقای علی‌اصغر حکمت تمام امور مربوط به این کار از اختلاط پسر با دختر، متروک کردن شرعیات، حتی خواندن قرآن و نماز و دعا و یاد کردن نام خدا و پیغمبر و ائمه (ع) اجمالاً آن‌چه بوی دین می‌داد، برداشته شد. آن‌چه فسق و فجور و لاابالی‌گری بود به جایش گذارده شد و پیش از همه خود و خانواده شریفه مقدم شدند. راستی خیلی خدمت کردند!»[8]

 

حاج محمد نمازی در کتاب فراموشخانه وفراماسنوری در ایران نوشته اسماعیل رائین

 

شیخ عبدالرسول نیّر توصیفی گویا از عملکرد و خصال حاج محمدحسن نمازی به دست داده است:

 

«حاج محمدحسن [نمازی]: در درجه اوّل از ثروتمندان این شهر محسوب [است]. مکرر در ضمن بیان با خودم در حضور جمعی گفته که نمی‌دانم چه بکنم؟ هر جا می‌روم دنبال ملکی بخرم که پول‎ها قدری خرج شود به دستم نمی‌آید. حالا بنده بخواهم بگویم چقدر ملک و مال دارد از حوصله‌ام خارج است و روزی چه اندازه عواید ملکی و تجارتی و شرکت‌ها و کمپانی‌ها و کارخانه‌ها و باغ‌ها دارد، اگر بگویم از حد میزان خارج است. شاید باور نفرمایید و همچنین پدر و برادر و بنی‌اعمامش که همه در ردیف یکدیگر با جزیی تفاوت ولی در شقاوت یک از یک کامل‌تر که ما به‌ناچار در اینجا برای عبرت فی‌الجمله از حالات آن‌ها شرح می‌دهیم.

باری، این حاجی از زیادی پول به‌قدری بیچاره شده بود که نمی‌دانست چه بکند. روزی رفتم نزد او. ناهاری به مصلحت زهرمار کردم. گفتم: حاجی، شما خبر از گرفتاری مردم دارید؟ گفت: بلی، خیلی مایلم که بتوانم کمکی به مردم کنم. گفتم: سهل است.

 کمک دو جور است: یکی برای آن‌هایی که در بستر افتاده و زیر چنگال عزرائیلان انسی، یعنی دکترها و دوافروش‌ها، گرفتارند؛ یکی کسانی که از شکنجه حیات آسوده گشته‌اند.

 برای این‌ها مخارجی بفرست، برای آن‌ها کفن. گفت: راستی گفتی، مریض‌ها را نمی‌شناسم. گفتم: من تا حدی که می‌دانم می‌گویم، مخصوصاً چند خانواده آبرومند که همه سیّد و ذریه پیغمبرند (ص) و مبتلا به فقرند و اسیر این بلا شده‌اند. گفت: فردا صبح کارگزارم را روانه می‌کنم، این‌ها را نشان دهید تا وجه دستی به هر کدام برساند و چند طاقه ناشور [نوعی پارچه ارزان] هم می‌دهم که به صرف کفن فقرا برسد.

 با این‌که من تازه عهد به عهود دروغی این طایفه نبودم، آن‌قدر با حرارت بیان کرد که باور کردم. فردا صبح در خانه نشستم تا ظهر. کارگزاری پیدا نشد. تلفن کردم. گفت: امروز گرفتار شدم فردا می‌آیم. فردا هم همین‌طور. پس فردا هم همین‌طور. تا یک هفته دویدم که بلکه کاری انجام شود، نشد. آخر، کارگزارش آمد. گفت: چرا به من تعقیب می‌کنید، به من اجازه نداد. من به زودباوری و فراموش‌کاری خود لعنت کردم.

ولی در همان اوان، بنا به خواهش بعضی از اولیای دولت، خانه محقری را به‌نام مریض‌خانه خیریه دائر کرد که چند نفر بیچاره کنار کوچه را آنجا برده و از محنت زندگی آسوده کرده، تسلیم اداره اموات نمودند. این کار را برای خوشامد اولیای دولت کرد که هم طلبی پیدا کند هم شهرتی حاصل نماید.

 چون پیشنهاد من، که اساسی بود، تابلو نداشت به مزاجش سازگار نیامد. باز در همین اوان گرفتاری و ابتلای مردم بود که محلی را معین کرد برای پذیرایی بینوایان. اعلانات بلندبالا در و دیوارها را پوشانید که مؤسسه خیریه حاج... [محمدحسن نمازی] حاضر است، برای پذیرفتن فقرا و ضعفا تمام وسائل از خوردنی و پوشیدنی و دوا و دکتر و رختخواب و فرش و سوخت با نهایت سهولت موجود. فقرا بیایند و هر کس فقیری سراغ داشته باشد بیاورد. روزنامه‌ها این اقدام خیر را به حاجی تهنیت گفته، قدری اغراق، قدری تملق، قدری برای طمع، زرق و برقی به این عمل زدند.

من هم چند نفر سراغ داشته فرستادم. چند روز بعد دیدم کسانی که رفته در شهر با همان حال بدبختی می‌گردند. گفتم: چرا بیرون آمدید؟ گفتند: ما که بنا هست از گرسنگی با خوردن این نان‌ها یا مرض بمیریم، چرا منتی مزید بدبختی‌های خود کنیم؟ گفتم: مگر چه بود؟ همه قسم خوردند که ما از فرط گرسنگی و سرما مبلغی رشوه به دربان داده و فرار نمودیم. طولی نکشید خود حاجی به من گفت: دیدی کار خیر نمی‌شود کرد!

 من آن‌قدروسائل راحت فراهم کردم، گندم از کجا، گوشت از کجا، برنج و روغن از کجا، زیلو و لحاف و پتو و تختخواب از کجا تدارک کردم. دکتر و دوا هم آماده کردم که اگر ناخوش شوند محتاج بیرون آمدن نباشند. همه فرار کردند. فقط دو سه نفری باقی مانده که آن‌ها هم یا کورند یا شل.

 گفتم: علت توقف آن‌ها هم معلوم شد. جناب حاجی! شما خوب بود به عوض این همه تدارک که زحمت به خود دادی یک چند دستگاه تابوت برایشان آماده کرده بودی که اگر بمیرند از فرط گرسنگی مرده بیچاره را نخورند بهتر بود. ای حاجی متقلب! ای قسی شهرت‌طلب! مگر به خدا هم می‌توان بازی کرد؟

تو محبسی درست کردی که انواع شکنجه‌ها در آن موجود بود برای اعدام یک مشت بدبخت بینوا. نامش را گذاشتی بینواخانه خیریه برای این‌که مردم در این موقع سخت متوجه تو نشوند و توقعی نداشته باشند و ضمناً به این نام تحصیل شهرتی هم کرده باشی. تو کجا و امر خیر؟ شما طایفه... [نمازی] جز خون مردم خوردن و چاپیدن و دروغ گفتن و تظاهر و ریاکاری چیز دیگری ندارید. اُف بر شما و طینت خبیث شما! وای از قساوت شما!

این‌ها [نمازی‌ها] فقط به دو چیز ایمان دارند [و] به جز این دو به همه چیز بی‌علاقه هستند: یکی شهرت‌طلبی، دیگر مال‌دوستی. آن از هر طریق بشود ولو کار به شرک و سجده بت باشد، این از هر راه باشد ولو مستلزم قتل نفوس زکیه گردد. من آن‌چه را می‌نویسم مدعی هستم که خالی از غرض و مرض است. اگر گویی هر مدعی دروغ‌زن است شما هم نزدیک شوید تا زهر قتال این افعی‌های خوش خط و خال را بچشید. اگر چه رسوایی این طایفه نه آن‌قدر از پرده برون افتاد که محتاج به زحمت دلیل آوردن باشیم.

قهرمان دروغ: یک روز صبح قبل از آفتاب حاج محمدحسن آمد به منزل بنده. گفت: از جریان امور ما با عمو خبر دارید؟ گفتم: نه. تمام وقایع را با تحفظ آن‌چه مناسب گفتن نبود شرح داد. آن وقت گفت: برای اطمینان شما این کلام الله را آورده‌ام که شاهد باشد ما مقصودمان این است که عواید ثلث پدرمان که توسط عمو در جای دیگر مصرف می‌شود در شهر خودمان مصرف شود. علما، طلاب، فقرا، سادات، ارامل [ازدواج نکرده‌ها] و ایتام چرا از عواید هفتصد و پنجاه هزار تومان که در سال مبالغی هنگفت می‌شود بی‌بهره بمانند؟ قدری آه و ناله برای فقرا و مستحقین نموده و احتیاطا چهل پنجاه هزار قسم مغلظه به صدق قول و پاکی نیت خود یاد نموده و دلسوزی زیاد برای آقای شیخ [جعفر محلاتی] کرده که این مردم بزرگ چرا مدیون باشد و مخارج روزانه نداشته باشد؟ با حضور این قرآن مجید عهد می‌کنم که تمام دیون ایشان پرداخته شود. ماهی صد تومان مرتب بپردازم تا از حیث معیشت در مضیقه نباشند. آن‌قدر در باغ سبز نشان به من داد که کاملاً باور کردم و هیچ جای شبهه نماند و حق هم با من بود چون که تازه عهد به معاشرت آن‌ها بودم. فوری در مقام چاره‌جویی برآمده استفتایی خود نوشته به این عبارت که بیان فرمایید اگر کسی وصیتی نوشته باشد به خط خودش و شاهدی نداشته باشد آیا آن وصیت معتبر است یا خیر؟ برداشته خودم بردم نزد مرحوم شیخ [جعفر محلاتی]. ایشان خالی‌الذهن، که موضوع چیست، فرمود: خودت بنویس ثابت نمی‌شود. نوشتند. مهر کردند. برداشته آمدم. یک سنگر معتبری پیش بردم. چند استفتا دیگر به همین مضمون به نجف کرده همه همین را نوشتند. یک وقت حاج عمو خبردار شد که تمام قوه این طرف آمده. کار اگر به دادوقال کشید جز رسوایی چیز دیگری ندارد. فرستاد نزد شیخ [جعفر محلاتی]. آن‌چه تحبیب و تطمیع نمود فایده نبخشید. فرمود: من از موضوع بی‌اطلاع بودم. حکمی داده خلاف آن را نمی‌گویم. کار ثلث تمام شد. به سلامتی تمام علما، طلاب، فقرا، بیوه‌زن‌ها و یتیمان، حاج محمدحسن و برادرش گرفتند و نوش جان کردند. به جان عزیز شماها یک دینار نه به آخوند دادند نه سید، نه به اسیر دادند نه یتیم. برادروار قسمت شد. جزء سرمایه گردید، ملک و باغ و باغچه شد. ای کاش یک دینار به مرحوم شیخ رسانیده بودند یا ده شاهی از دینش کاسته بودند. بلی، چیزی را که زود عملی کردند ترک تظاهرات خیریه بود که همه را تا همان‌وقت در کار داشتند. یادم نمی‌رود مرحوم شیخ [جعفر محلاتی] به من فرمود: چرا موضوع را به من نگفتی؟ این‌ها هر چه خودکشی کردند نتوانستند حکمی از من بگیرند. گفتم: این‌طور با من قرار داده و قرآن را حکم کرده‌اند. گفت: دروغ می‌گویند. شما این‌ها را نمی‌شناسید. تا رسیدم دیدم حق به آن مرحوم بود. راهی رفتم، مظالمی به دوش گرفتم، خیرات جاریه‌ای را قطع نمودم، خجالتی وجدانی برای خود تهیه کردم تا آن‌ها اسباب عیش و نوش‌شان درست گردد. ولی خدا می‌داند من نمی‌دانستم. من به خیال خدمت به مستحقین بودم. من گول قسم و فریب تظاهر خوردم. من به اطمینان قرآن این کار را کردم. عید غدیر بود. رفتم خدمت شیخ [جعفر محلاتی]. چون برخاستم بیایم لبخندی زد و گفت: حاج... [محمدحسن نمازی] هر ساله مبلغی برای ما می‌فرستاد امسال قطع کرد. چیزی نیست. دلخور نباشید. خدا قادر است. این عبارت به‌قدری بر من اثر کرد که گویا دنیا را به سرم کوبیدند. از خجالت خیس عرق شدم. هیچ نتوانستم بگویم. حالا که سال‌ها گذشته باز خجالت می‌کشم. ولی پیشانی آن‌ها عرق نکرده و نمی‌کند.

امانت حاجی: یک موضوع از آن‌ها را می‌گویم مطالب را سجاف می‌گیرم. همان اوقات که گفتگوی ثلث در میان بود شب و روز حاجی آن‌قدر با من گرم گرفته که مجال به خود رسیدنم نمی‌دادند. روزی وارد خانه حاج محمدحسن یا قهرمان دروغ شدم. دیدم حاج محمد مهدی بزاز آنجا نشسته خیلی مضطرب است. تا رسیدم اشاره کرد نزدیکش رفتم. گفت: تو را به امام زمان (ع) مرا از اینجا خلاص کن. گفتم: مطلب چیست؟ گفت: دو صندوق کرپ چادری، دو صندوق مخمل می‌خواهد به من بطپاند. من راه دستم نیست و راست می‌گفت. آن روز هر دو قلم خیلی بنجال بود. گفتم: آقای خان! این‌که می‌خواهید به حاجی بفروشید به هر قیمتی می‌گویید من می‌خرم. گفت: کرپ یازده قران، مخمل هفت قران. گفتم: قبول دارم، چهار صندوق مال من. فردا صبح پول می‌دهم و همین‌جا باشد تا وقتی که بخواهم بفروشم. جان حاجی خلاص شد. فردا صبح پول برده، تحویل کرده، به اطمینان این‌که ما مشغول خدمتگزاری هستیم، شب و روز اوقاتم صرف کار و منافع و شهرت‌طلبی آن‎هاست، اگر خدمتی نکنند خیانت نمی‌کنند، رسید پول و رقعه معامله را مبادله نکردیم. داده و گرفته ما را در دفتر ثبت کرده به همین قانع شدم. یکی دو ماه از مقدمه گذشت. هر دو جنس کمیاب و ترقی فاحش کرد. کرپ شد سه تومان، مخمل چهارده قران. من حساب نزد خودم می‌کردم هشت نه هزار تومان نفع چهار صندوق در جیبم موجود است. مشتریان آمدند خریدند. من فروخته، حواله دادم. حواله را رد کرد. رفتم گفتم چرا رد کردید؟ گفت: من خودم برایتان فروختم. گفتم: چند فروختید؟ گفت: بعد صورت می‌دهم. همان بعد، نزدیک دو سال دویدم تا ده تومان بیست تومان عین پولم را گرفتم و خوردم. مایه و متاع از کفم رفت. دو سال هم دوندگی کردم. یک دینار هم عایدم نگردید. این تلافی هفتصد هزار تومان فایده بود که به من رسانیدند. خدا میان من و آن‌ها حکم کند. اگر چه کرد. همان اوقات در معامله روده هفتاد هزار تومان ضرر دید.

ترحم و عاطفه حاجی: اطلاعات بنده به موضوعات مذکوره بیش از این اندازه‌هاست. از هر کدام یک نمونه بیان کردم. روزی سیدی جلیل از خانواده روحانیین با حالی پریشان بر من وارد شد. گفت: تو خبر از حال ما داری؟ گفتم: بی‌اطلاع نیستم. گفت: از حد اطلاع شما بالاتر است. من و خواهر و برادرانم چند شب و روز است نان درستی نخورده‌ایم. هر چه داشته فروخته‌ایم حتی لباس‌ها را. حالا خود را حاضر کرده‌ام برای هر طور کاری پیش آید اعم از نوکری و کار زراعت و مقنی‌گری.

حاج محمدحسن [نمازی] در دشت ارژن کار قنات دارد، هر چه با هر که اجرت می‌دهد من زیاده نمی‌خواهم، منت به سر جدم بگذارد مرا بپذیرد. از شدت تأثر نتوانستم بگویم این‌ها رحم و عاطفه ندارند، این‌ها مردمی نمی‌دانند، گفتم چشم، می‌گویم.

اتفاقاً شب منزل یکی از رفقا بوده قهرمان دروغ هم بود. بی‌اختیار هر چه توانستم فحش چاشنی کردم چون با فحش خیلی خوش دارند. تمام خندید. آخر گفت: حالا مطلب را بگویید. گفتم: یادت هست موقع گرفتن ثلث پدرت چه معاهداتی کردی و قرآن را شاهد قرار دادی که برای سادات چه می‌کنم، برای علما چه می‌کنم، همه را فراموش کردی؟ اینک فلان سید، که هم با تو دوست‌اند هم پریشان‌اند، تقاضا دارند که او را به مقنی‌گری ملکت قبول کنی. هر چه به دیگری می‌دهی با او دهی تا از گرسنگی نمیرند. گفت: همه مطالب همین بود؟ این که خیلی سهل است. ماهی سی تومان به او می‌دهم. خیلی هم ممنونم چون یک چنین کسی را در کار داشتم.

از هر چه گذشته حق‌ها بر من دارند. کار کردن و اجرت گرفتن منتی ندارد. همین فردا صبح به ایشان بگویید بیایند منزل تا با موتور بفرستمش به آنجا برای سرپرستی کار قنات. مقداری هم اظهار اندوه از حال سید بیچاره کرد و باز تأکید کرد و رفت. گفتم: والله دروغ می‌گویی و نمی‌کنی، چون شما را می‌شناسم. باز قسم‌ها خورد و رفت. صبح من سید را با اطمینانی فرستادم رفت و بعد از ظهر برافروخته برگشت. گفت: می‌خواستی آبرویم را ضایع کنی؟ گفتم: چه شده؟ گفت: از آن وقت تا حال نشستم، هر کس آمد و رفت به اشاره حالی کرد که برای توقع آمده و یک کلام صحبت با من نداشت. من بی‌اندازه پریشان شدم. رفتم پای تلفن یک مشت حرف حسابی چاشنی کرده، افتاد به عذرخواهی که مقصود طفره نبود، موتور امروز حاضر نبود. فردا او را بفرستید تا روانه کنم.

 اجمالاً، به همین ترتیب سید بیچاره یک هفته آمد و شد کرد. اگر شما برای آن کار آنجا رفتید او هم رفت. اگر یک شاهی به سید دادید او هم داد. این رحم و عاطفه آن‌ها.

دیانت حاجی: خیلی جای دور نمی‌روم و شما را زحمت نمی‌دهم. شب ماه رمضان در یک منزل قرائت قرآن است، در منزل دیگر بساط قمار، در منزل دیگر سفره عرق و شراب. با این اوضاع و احوال آیا توقعی هست که در موقع ابتلا و فشار مردم از ناحیه آن‌ها کمکی بشود؟ یا از مردن مردم باکی پیدا کنند؟ یا به گرسنگی بیچارگان متأثر شوند...»[9]


حسن نمازی،پسر حاج محمد نمازی، جنجالی‌ترین چهره این خاندان در سال‌های اخیر است؛ و علی‌القاعده در شناسنامه «محمدحسن» نام دارد یعنی نام پدربزرگش را بر او نهاده‌اند.

حسن نمازی در 27 ژانویه 1950/ 7 بهمن 1328 در شهر واشنگتن، پایتخت ایالات متحده آمریکا، به دنیا آمد، در سال 1972 تحصیلاتش را در دانشگاه هاروارد با اخذ مدرک لیسانس به پایان برد و در همین سال با مرگ پدر میراثی عظیم به او رسید. به گزارش شبکه مالی بلومبرگ، در کمپانی سرمایه‌گذاری حسن نمازی، «نمازی کاپیتال»،[10] بیش از سه میلیارد دلار پول در گردش است. نمازی از حامیان مالی بیل کلینتون در انتخابات ریاست‌جمهوری بود و به این دلیل در آخرین روز سال 1998 کلینتون او را به عنوان سفیر ایالات متحده در آرژانتین منصوب کرد ولی به دلیل شکایت شریک سابق نمازی، سهراب وهاب‌زاده، مجلس سنا حکم کلینتون را تأیید نکرد. نمازی عضو نهادهایی متنفذ چون «شورای روابط خارجی»[11] و مرکز مطالعات خاورمیانه مؤسسه «راند»[12] بود و در سال‌های 1990- 1998 نایب رئیس «دانشنامه ایرانیکا»، به ریاست دکتر احسان یارشاطر.[13]حسن نمازی و هوشنگ انصاری تنها ایرانیان عضو هیئت گردانندگان «انجمن آسیا» هستند؛ مؤسسه‌ای که جان راکفلر سوّم در سال 1956 در نیویورک تأسیس کرد.[14] زمانی که کلینتون حکم نافرجام سفارت حسن نمازی را صادر کرد، برخی محافل ایرانی در این باره چنین نوشتند:

 

حسن نمازی در کنار کلینتون

«بیل کلینتون رئیس‏ جمهور آمریکا در آخرین روز سال میلادی1998 طی حکمی حسن نمازی، یک سرمایه‏ دار آمریکایی ایرانی تبار، را به‏‏عنوان سفیر این کشور در آرژانتین تعیین کرد. کاخ سفید با انتشار بیانیه ‏ای در این مورد، نمازی را چنین معرفی کرده است: آقای حسن نمازی از نیویورک در حال حاضر رئیس شرکت سرمایه‏ گذاری نمازی است. وی از سال 1972 در بازارهای دولتی و خصوصی سرمایه ‏گذاری کرده است و تجربه زیادی در زمینه املاک و مستغلات دارد. از سال 1979 تا 1987نمازی در هوستون، تکزاس، و حومه واشنگتن دی. سی. به فعالیت‏های ساختمانی و از جمله ساخت یک اداره به مساحت 300 هزار متر مربع، که توسط آی. بی. ام. طراحی شده، مشغول بوده است. آقای نمازی در جامعه علمی نیز فعال است و در سال 1996 به ‏‏عنوان عضو افتخاری مرکز علمی جان هاروارد پذیرفته شده است. او به‏ تازگی در کمیته بازدید دانشگاه هاروارد، وابسته به مرکز امور بین‏ الملل، مشغول به کار بوده و یکی از اعضای پیشین کمیته مشورتی خاورمیانه دانشگاه هاروارد بوده است. همچنین در ارتباط با این دانشگاه، نمازی عضو هیئت معتمدان موسسه علم و اعصاب و روان و یکی از اعضای هیئت مدیره دائرة‌المعارف ایرانیکا وابسته به دانشگاه کلمبیا است. آقای نمازی در واشنگتن دی. سی. به ‏دنیا آمده است... او و همسرش، شیلا، و سه فرزندش، یاسمین و کامیار و لیلا، در نیویورک سکونت دارند.»[15]

همچنین حسن نمازی از حامیان مالی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری بود.

در رسانه های آمریکایی درمورد او نکات فراوانی وجود دارد ازجمله :

- یکی از موسسات تحقیقاتی آمریکا اعلام کرده است که حسن نمازی از سال 1990 میلادی تا کنون در حمایت از 75 نامزد فدرال این کشور به آن ها کمک های مالی کرده است.

- نمازی علاوه بر این مدتی به سمت سرپرست کمیته مبارزات انتخاباتی هیلاری کلینتون منصوب شد و بعد ها توانست بالغ بر 500 هزار دلار برای کمک به مبارزات انتخاباتی اوباما اعانه جمع آوری کند که همین موجب شد که در تیم اوباما به مهره ای حساس و مورد احترام بدل شود.

-ناظران اتهامات وارده را برای نمازی که یک آمریکایی ایرانی تبار است و پدر او صاحب یکی از بزرگترین شرکت های کشتی رانی در ایران بود و در طول دو دهه گذشته یکی از مهره های حساس سیاسی در حزب دموکرات آمریکا بوده, شکست بزرگی دانسته اند.

نمازی همان کسی است که بیل کلینتون در نظر داشت او را به سمت سفیر آمریکا در آرژانتین منصوب کند که به دلیل مخالفت شدید جمهوری خواهان به دلیل فعالیت های مشکوک وی در زمینه خرید و فروش مسکن از تصمیم خود منصرف شد.
 

در اوت 2009/ شهریور 1388 حسن نمازی به اتهام 74 میلیون دلار کلاه‌برداری از سیتی بانک نیویورک با ارائه اسناد جعلی دستگیر و اندکی بعد با 25 میلیون دلار وثیقه آزاد شد. حداکثر محکومیتی که برای نمازی پیش‌بینی می‌شود سی سال زندان است. این ماجرا، در پی دستگیری یک ثروتمند ایرانی یهودی‌تبار به نام فرهاد حکیم‌زاده در لندن، به اتهام بریدن صفحات کتب نایاب در «کتابخانه بریتانیا»،[16] نام ثروتمندان ایرانی مقیم غرب را بر سر زبان‌ها انداخت.

شناخت تبار و پیشینه خانوادگیاین‌گونه ثروتمندان، و نحوه کسب ثروت‌های عظیم در نسل‌های قبل، می‌تواند عملکرد نسل‌ کنونی‌شان را توضیح دهد. با نیل به این شناخت، پدیده‌هایی چون حسن نمازی وفرهاد حکیم‌زاده عجیب و نامتعارف جلوه نمی‌کند. این همان رویه‌ای است که «پدران» در زمان خود پی گرفتند ولی کارنامه کردارشان به فراموشی سپرده شد. عملکرد «پسران» در برابر چشم ماست و به دلیل ابزارهای نوین ارتباطات می‌تواند پژواکی گسترده یابد ولی اگر بر آن تاکید نشود، اسفمندانه، این نیز در سایه تبلیغات یا سکوت به‌تدریج به فراموشی خواهد رفت.

منشاء ثروت دو خاندان سرشناس و خویشاوند نمازی و خلیلی شیراز تجارت جهانی تریاک سده نوزدهم میلادی است. تجارت تریاک کانون اصلی گردش انبوه‌ترین ثروت‌های دنیای غرب در سده نوزدهم میلادی بود. برای گشودن بازار بزرگ چین به روی تجار جهانی تریاک، استعمار غرب در سال‌های 1839-1842 و 1856-1860 دو جنگ بزرگ را بر دولت چین تحمیل کرد که به «جنگ‌های تریاک» معروف است. کمپانی‌های بزرگ انگلیسی (به‌ویژه کمپانی جردن ماتسون)، کمپانی‌های بزرگ آمریکایی (متعلق به خاندان‌های سرشناس بندر بوستن که به «الیگارشی بوستن» معروف‌اند)، یهودیان بغدادی (به رهبری خاندان ساسون) و پارسیان (زرتشتیان) هند (به رهبری سر جمشیدجی جی‌جی‌بهای) گردانندگان اصلی تجارت جهانی تریاک سده نوزدهم بودند. یهودیان بغدادی، به رهبری خاندان ساسون، در مشارکت با تجار آمریکایی بوستن و پارسیان هند، در تجارت ایرانی تریاک نقش اصلی داشتند. دلالان و کارگزاران این کانون به ثروتمندان و رجال سیاسی بزرگ ایران بدل شدند. خاندان‌های فروغی (ذکاءالملک فروغی) و بوشهری (حاج معین‌التجار) و مهدوی (حاج امین‌الضرب) و خلیلی (حاج محمد خلیل کشمیری) و نمازی از سرشناس‌ترین اینان‌اند.

خاندان نمازی از تبار دو برادر، حاج محمد حسن (متوفی حوالی 1310 ش.) و حاج محمد حسین (متوفی 1326 ش.)، است. کمپانی‌های م. نمازی و ح. نمازی هنگ‌کنگ به این دو برادر تعلق داشت. طبق اسناد موجود، این دو کمپانی شرکت‌های پوششی برای فعالیت سرویس اطلاعاتی بریتانیا (اینتلیجنس سرویس) بودند. برادران نمازی با کمپانی‌های انگلیسی و آمریکایی و یهودی و پارسی فعال در تجارت جهانی تریاک پیوند نزدیک داشتند و از این طریق ثروت هنگفتی اندوختند. بانک هنگ‌کنگ شانگهای (HSBC) و شاخه ایرانی آن (بانک شاهنشاهی انگلیس و ایران) و کمپانی کشتیرانی شبه جزیره و شرق (P&O) از مراکز عمده سرمایه‌گذاری این شبکه بوده و هست. رکن‌زاده آدمیت می‌نویسد: «حاج محمد حسن نمازی از شیراز به هنکانگ... رفت و در آنجا به تجارت مشغول شد و به‌تدریج کارش رونق یافت و چند کشتی بازرگانی خرید که نام دو فروند آن به خاطر دارم و آن زیانی و احمدی بود. و این کشتی‌ها بین هنکانگ و بنادر جنوب ایران و بصره آمدوشد می‌کردند و مال‌التجاره از آن بندر به ایران و از ایران و بصره به بمبئی و هنکانگ می‌بردند. و نمازی بیشتر صادرات ایران را ترویج می‌کرد و تریاک محصول ایران را به چین می‌برد. و شنیدم که امتیاز استخراج طلا از معدنی در نزدیکی هنکانگ از دولت انگلیس گرفته بود و گاهگاه می‌دیدم که شمش طلا به شیراز می‌فرستاد.»

(محمد حسین رکن‌زاده آدمیت، دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، تهران: اسلامیه- خیام، 1337، ج 2، صص 406-407) حاج محمدحسن نمازی ماسون بود.

محمد نمازی پسر حاج محمد حسن و سناتور مهدی نمازی پسر حاج محمد حسین است. در سال‌های جنگ اوّل جهانی محمد نمازی، در شراکت با آقا جان کلیمی (نیای خاندان کهن صدق)، «رشن‌دار» (سررشته‌دار) قشون انگلیس در جنوب ایران بود. در سال‌های جنگ دوّم جهانی مهدی نمازی، در شراکت با مه‌یر عبدالله (یهودی بغدادی)، پیمانکار ارتش آمریکا در ایران بود. محمد و مهدی نمازی نیز از فراماسون‌های متنفذ ایران بودند.

تصاویری از محمد نمازی در کسوت ماسونی به‌همراه سایر اعضای لژ روشنایی در ایران در کتاب اسماعیل رائین (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 3، صص 131، 133) مندرج است.

به‌دلیل همین پیوندهای دیرین و ریشه‌دار با شبکه مقتدر و جهانشمول فوق است که بیل کلینتون، رئیس‌جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا، در پایان سال 1998 میلادی یکی از اعضای این خاندان به‌نام حسن نمازی را به‌عنوان سفیر آمریکا در آرژانتین منصوب کرد.

محمد نمازی (متوفی فروردین 1351) بخش عمده عمرش را در آمریکا سپری کرد. او برای فرار از پرداخت مالیات ثروت هنگفتی که در این کشور انباشته بود، به احداث برخی تأسیسات خیریه در شیراز، به‌ویژه بیمارستان نمازی و لوله‌کشی آب شیراز، دست زد. او از این طریق هم سود قابل توجهی برد و هم «خوش‌نام» شد. طبق قوانین آمریکا، صرف پول در امور خیریه، در هر جای دنیا، پرداخت مالیات را به شدت کاهش می‌دهد. در بسیاری از اسناد و منابع تاریخی از محمد نمازی تصویری مثبت دیده نمی‌شود.

 دکتر محمد مصدق به شدت به نمازی بدبین بود و او را عامل انگلیسی‌ها می‌دانست. به‌نوشته دکتر غلامحسین مصدق، در زمان سفر مصدق برای شرکت در اجلاس شورای امنیت به نیویورک (مهر 1330)، محمد نمازی «مرد اوّل سفارت» بود و تمامی کارکنان سفارت ایران حقوق‌بگیر او. «مثل ریگ پول خرج می‌کرد... وی قصد داشت با استفاده از قدرت مالی خود اعضای هیئت نمایندگی ایران حتی پدرم را زیر نفوذ خود درآورد. پدرم در حین مسافرت به آمریکا به من، صالح و دکتر فاطمی و یکی دو نفر دیگر از همراهان گفت: ما در این مأموریت به‌جز انگلیسی‌ها و عوامل آن‌ها در آمریکا با دو ایران متنفذ هم سروکار داریم: یکی حاج محمد نمازی و دیگری گالوست گلبنگیان، باید مراقب آن‌ها نیز باشیم. صحت پیشگویی پدر و سوءظنی که نسبت به نمازی داشت پس از کودتای 28 مرداد به اثبات رسید.» [17]



1.  محمود عرفان، «فراماسون‌ها در ایران»، یغما، سال دوّم، شماره 12، اسفند 1328، ص 550.

2.  اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران: مؤسسه تحقیق رائین، چاپ اوّل، 1348، ج 2، ص 413-416.

3.  همان مأخذ، ج 2، صص 417-418.

4.  همان مأخذ، ج 3، صص 131، 133

5.  رکن‌زاده آدمیت، دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، ج 3، صص 204-206.

6.  مصاحبه با عبدالله خان قوامی، پسر ارشد حاج ابوالقاسم خان نصیرالملک، جمعه، 15 شهریور 1387.

7.  شیخ عبدالرسول نیّر شیرازی، روزگار پهلوی اوّل، به‌کوشش دکتر محمدیوسف نیری، شیراز: قطب علمی پژوهش‌های فرهنگی و ادبی فارس، 1387، ص 22.

8.  همان مأخذ، ص 164.

9.  همان مأخذ، صص 448-454.

11.  Council on Foreign Relations (CFR)

12.  RAND Corporation

15.  صبح امروز، شنبه 12 دی1377 ص 4.

16.  http://www.guardian.co.uk/uk/2009/jan/16/rare-books-farhad-hakimzadeh

17. (غلامحسین مصدق، در کنار پدرم مصدق: خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، به‌کوشش غلامرضا نجاتی، تهران: رسا، 1369، ص 83) باقر پیرنیا، استاندار پیشین فارس در دوران پهلوی که چهره‌ای کم و بیش خوش‌نام است، در خاطراتش می‌نویسد: محمد نمازی وابسته افتخاری سفارت ایران در واشنگتن بود بدون دریافت حقوق.


منابعی برای مطالعه درمورد حسن نمازی :

http://alef.ir/1388/content/view/52458/83/

http://www.robeshadi.com/index.php?option=com_content&view=article&id=579:1389-01-01-23-42-14&catid=1:latest-news&Itemid=50

http://mehdiabadani.persianblog.ir/post/3053

  • بنده خدا
آقای موسوی در اظهارات اخیر خود سخنانی فرموده اند که جای بسی تامل و بررسی دارد.

همین چند روز پیش بود که فرماندار محبوب شیراز از مصوبه ای جلوگیری کرد که طبق تائید اعضا شورای شهر از جمله آقای موسوی مقرر شده بود پاداشی ۱۰ میلیون تومانی به شهردار شیراز داده شود و فرماندار شیراز با غیر قانونی خواندن آن از آن جلوگیری کرد.

هنوز خاطره ها در ذهن دارند حمایتهای آقای موسوی از سرمایه دار متخلف برج های دوقلو هنوز در خاطره  این شهر مانده که دانشجویان عدالتخواه در کلام آقای موسوی ابزار دستی معرفی شدند  که چون با  پروژه پر تخلف برجهای دوقلو  مخالفت میکنند حتما مورد سو استفاده قرار گرفته اند .

هنوز در خاطره ها مانده که وقتی صدای عدالتخواهان شهر بلند می شد که بجای دادن مجوزهای غیر قانونی در شهر به سرمایه برداران  متخلف و ساخت برجهای تجاری که به مصرف اجناس دامن میزند به فکر جذب سرمایه برای تولید و صنعت باشید در کلام جناب موسوی اعتراضی شنیده میشد که برخی نمی گذارند درشیراز سرمایه گذار بیاید و...

و خیلی چیزهای دیگر که فعلا قصد پرداختن به آن را ندارم .

اما درنهایت جناب آقای موسوی چطور شده امروز شما به فکر مفاسد اقتصادی افتاده اید ؟

ما که خوشحالیم و خورسند که مسئولین شعار عدالت بدهند و با مفاسد اقتصادی برخورد کنند اما یک چیز را هم خوب تجربه کردیم  و آن اینکه :

به عمل کار بر آید به سخنرانی نیست

منتظر اعمال عدالتخواهانه وضد فساد شما نیز هستیم  انشا الله که رویه شما نیز مثل سخنانتان تغییر کرده باشد .

  • بنده خدا
امروز با گذشت ۹ سال از عمر جنبش عدالتخواه دانشجویی عدالتخواهی به یکی از فراگیرترین گفتمانهای جنبش دانشجویی بدل شده است .

در این میان شیراز بعنوان یکی از علمداران جریان عدالتخواهی توانست با تغییر گفتمان مسئولین بومی فضا را به جوی مساعد و آماده برای مبارزه با مفاسد اقتصادی بدل کند و مسئولین سالم و مجاهدی نیز پابه میدان گذاشتند تا در این امر خطیر و این فرمان رهبری مجاهدت کنند .

عدالتخواهی فرمانی است که رهبر انقلاب در تاریخ ۶/۸/۸۱ طی پیامی به تشکل های دانشجویی اعلام داشتند  ( متن پیام رهبری ) در این پیام رهبر انقلاب از دانشجویان خواستند بعنوان پرسشگران  و مطالبه گران به میدان بیایند و از مسئولینی که مظنون به فساد هستند مطالبه کنند .

قسمتی از پیام رهبر انقلاب :

مسابقه رفاه میان مسؤولان، بی اعتنایی به گسترش شکاف طبقاتی در ذهن و عمل برنامه ریزان ، ثروتهای سربرآورده در دستانی که تا چندی پیش تهی بودند ، هزینه کردن اموال عمومی در اقدامهای بدون اولویت و به طریق اولی در کارهای صرفا تشریفاتی ، میدان دادن به عناصری که زرنگی و پررویی آنان همه گلوگاه های اقتصادی را به روی آنان می گشاید ، و خلاصه پدیده  بسیار خطرناک انبوه شدن ثروت در دست کسانی که آمادگی دارند آن را هزینه کسب قدرت سیاسی کنند و البته با تکیه بر آن قدرت سیاسی اضعاف آنچه را هزینه کرده اند گرد می آورند.

در این پیام رهبر انقلاب جایی برای شانه خالی کردن از مطالبه عدالت نگذاشتند و همچنین جایی برای تهمت و توهین  و یا جایی برای سر درگمی بلکه از دانشجویان خواسته اند که با پرسش بجای اتهام از مظنونین نه متهمین  ( که سر در گم نشوند ) مطالبه کنند و همچنین از مسئولین قضایی و نمایندگان مجلس و دستگاه اجرایی ( دولت ) مبارزه با مفاسد را .

همچنین یک سال قبل از این پیام  رهبر انقلاب در پیام هست ماده ای به مسئولین سه قوا و همچنین نمایندگان دستگاه اطلاعاتی وسازمان بازرسی امر کردند که طی منشور مندج در این پیام با مفاسد اقتصادی برخورد کنند .

( متن پیام هشت ماده ای )

با گذشت چند سال از این پیام ها برخی عمر مبارزه با مفاسد را پایان یافته دانستند و مبارزه با مفاسد را از دستور کار خارج کردند . اما رهبری در تائید ادامه این مبارزه چنین فر مودند :

«من روی مسئله فساد خیلی تکیه کرده‌ام و ممکن است بعضی به نظرشان بیاید که تکراری است. نه، من اعتقاد راسخ دارم که مادامی که ما مجموعه دستگاه اجرایی خودمان را از فساد مالی و انحراف از روش‌های قانونی و صحیح خالی نکنیم، به نتیجه نمی‌رسیم … من بارها این مثال زده‌ام و تکرار کرده‌ام که فساد در دستگاه اجرایی مثل این است که ما چندین لوله قطور آب به استخری وارد می‌کنیم٬ اما استخر پر نمی‌شود؛ این همه تلاش انجام می‌گیرد، در عین حال انسان زوایای خالی را مشاهده می‌کند...

مفاسد اقتصادى را صرفاً به عنوان یک کار خلاف نباید در کشور در نظر گرفت. این کار اگر چنانچه دنبال نشود، تعقیب نشود، ریشه‏یابى نشود، قواى مختلف کشور دست به دست هم ندهند براى خشک کردن ریشه‏ى این کار، ضربه و خطرش براى کشور بسیار کلان و عظیم خواهد بود. مفاسد اقتصادى، مفاسد فرهنگى را هم با خود مى‏آورد، مفاسد اخلاقى را هم مى‏آورد...

این نامه‏ى ما، مطالبه‏ى ما، مال سال 1380 است؛ تاریخش آن وقت است، اما همیشه تاریخِ روز دارد. امروز هم اگر واقعیت جامعه را بخواهید، همان مطالبه، همان حرفها، امروز از طرف ما نسبت به مسئولین قواى سه گانه وجود دارد، که باید انجام دهند.(5/4/87)

 امروز اما با نزدیک شدن به سالگرد پیام رهبری و شتاب گرفتن فضای مبارزه با مفاسد اقتصادی در استان و همچنین  اعلام اسامی مفسدان اقتصادی توسط مسئولین  جای آن دارد تا در سالگرد پیام رهبری صحت ادعای تشکل های مختلف در ولایت پذیری از رهبر انقلاب مورد امتحان و ازمون قرار گیرد .

تشکل هایی که هیچ قدمی در راه خواسته ایشان بر نداشته اند  باید پاسخگو باشند که چگونه میتوان ادعایی این چنین کرد  ولی در عمل هیچ قدمی در این راه بر نداشت .

  • بنده خدا