نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

پیوندهای روزانه

فارس، بهائیان مخفی و شبکه اختاپوسی صهیونیست

چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۲:۴۱ ب.ظ

بنقل از وبلاگ دانشجوی انقلابی

به همراه سخنرانی مهم و تاریخی مرحوم حجتة الاسلام فاکر

پرداختن به تاریخ فارس و بخش های مهم و موثر آن که ما را در فهم تحولات و وقایع منطقه یاری می رساند احتیاج به مقدماتی دارد . این اصول ، ذهن مخاطب را نسبت به پذیرش برخی حقایق با توجه به پیش فرض هایی که توسط برخی عناصر مسئله دار آگاهانه ترویج شده ، واکسینه می کند و آمادگی تجزیه و تحلیل و در نهایت اقبال به آن را فراهم می آورد .

 با نگاه ژرف و نکته بین به تاریخ نگریستن ، چه بسا ما را از راههای میان بر به مقصد برساند و از کوششهای بیهوده و تلفات گسترده و بی فایده آسوده گرداند و از این منظر ، دانش تاریخ جزو کلیدی ترین و حیاتی ترین علوم برای هر ملت و جمعیتی می باشد .

 بررسی برخی ناگفته های تاریخ فارس که با تلخیص قسمت های از خاطرات حجت الاسلام سید منیر الدین شیرازی آغاز نمودم با واکنش هایی همراه بود ( لازم به ذکر است آقای رضازاده جوابیه دومی ارسال نموده اند که بزودی با توضیحاتی از نگارنده در وبلاگ درج می شود ) و در این مدت وقایعی اتفاق افتاد که موجب تاخیر در ادامه این روند شد . به امید عنایت حضرت رحمن و رحیم ، این سلسله مباحث را که حاصل اندک مطالعات حقیر می باشد با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم شما نیز با دقت و تجسس و راهنمایی و افزودن نکاتی که می یابید بنده را در عمق بخشیدن به مباحث یاری رسانید .

برای بررسی برخی رجال فارس این مطلب را به صورت تلخیص شده از کتاب " چهار مقاله در زمینه بهائیت "  کاری از دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نقل می کنم و امیدوارم آن را با تامل و دقت مطالعه نمایید. زیرا در آینده مطالب جالبی خواهید خواند که پیش مقدمه آن ، چنین مکتوباتی است . لازم به ذکر است به رغم تیتراژ 3000 نسخه ای این کتاب ، یافتن آن در کتابفروشی ها سخت است و می توان گفت عامدانه نایاب می شود و با وجود چاپ سوم ، نسخه های آن به سرعت خریده و کم یاب میگردد . گرچه علت آن بر حقیر پوشیده نیست لیکن با باز نشر آن می کوشم مطالب بسیار بسیار دقیق این تحقیق را ترویج نمایم .

مطلب اول ص 34  کتاب " چهار مقاله در زمینه بهائیت "  :

[ در آغاز پیدایش بابیت ( و در ادامه آن بهائیت ) افراد و خانواده های زیادی در شهرهای مختلف ایران به این جریان پیوستند . مطالعات اخیر نشان می دهد که اکثریت قابل توجه بهائیان ابتداءً از خانواده های یهودی مسلمان شده ( جدید الاسلام ) تشکیل شده اند ! و با سلطه آنها بر بخشی از روستاها و شهرهای کوچک ایران ، جمعیت های فقیر و بی سواد کشاورزی و روستایی به تدریج به آنها گرویدند . بنابراین می توان بهائیان را به دو دسته تقسیم نمود :

1 – بهائیان آگاه، که عموما از خاندان های یهودی الاصل (جدیدالاسلام ) بوده و می دانستند که چه می کنند!

2 – بهائیان عادی، که سیاهی لشکر فرقه بهائیت بودند.

اگرچه از میان بهائیان عادی ( علی الخصوص در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ) افراد با استعدادی هم گزینش شده و برکشیده شده اند ، لیکن مدیریت و هدایت تشکیلات جهانی بهائیت ، و بخصوص حلقه های اتصال آنها با صهیونیسم ، همواره در دست همان گروه اول است.

فرقه بهائیت از همان بدو پیدایش و به موازات تلاش برای جذب هرچه بیشتر افراد به این فرقه ، سیاست اختفاء هویت بهائی برخی عناصر و محافل و تشکل های مهم خود را نیز اعمال می کرد . این سیاست در زمان حاکمیت قاجار اجبارا به فرقه بهائیت تحمیل می شد ، چرا که نفوذ عناصر خود در حکومت قاجار به این پنهان کاری نیاز داشت ؛ اما در زمان سلطنت پهلوی نیز همین سیاست بطور آگاهانه ( علیرغم سلطه بهائیان ) ادامه یافت ، و بهائیان علاوه بر حضور چهره های علنی و نیمه علنی خود در قوای سه گانه حکومت ، عناصر پنهان و مخفی خود را نیز در تمامی بخش ها ، تشکل ها ، ادارات و سازمان های مورد نظر نفوذ دادند . شواهد و قرائن زیادی از این نفوذ مرموزانه در گروهها و احزاب موافق و مخالف حکومت پهلوی ها وجود دارد .

 با وقوع انقلاب اسلامی ، سیسات پنهان کاری سیاسی بر کل تشکیلات بهائیت حاکم شد و تنها پس از گذشت 25 سال از پیروزی انقلاب ،بهائیان کوشیدند مجددا بخش علنی تشکیلات خود را احیا کنند . و این کار را با کمک بخش پنهانی و عناصر نفوذی خود در بخش های مختلف حاکمیت جمهوری اسلامی ( با استراتژی حساسیت زدایی نسبت به بهائیت ) عملی نمودند . هم اکنون هر دو بخش علنی و پنهان تشکیلات بهائیت در ایران ، با شدت هر چه تمام تر فعالند ، و چشم امید صهیونیسم جهانی در ایران به همین تشکیلات است . از بدو پیدایش بهائیت دو تاکتیک ، توسط این فرقه به کار گرفته شده و هنوز هم به عنوان روشهای اساسی در دستور کار آنان قرار دارد . همین دو تاکتیک ابزار اصلی یهود هم در طول تاریخ بوده است .

1 – فساد اخلاقی و استفاده ابزاری از شهوت جنسی .

2 – نفوذ سیاسی و جاسوسی !

بهائیت با استفاده از این دو تاکتیک ، همواره تلاش خود را برای سلطه بر تمامی تشکل های دولتی ، صنفی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و ... بکار برده است .استقرار و بسط فراماسونری در ایران با استفاده از همین دو روش و عمدتا توسط بابیان و بهائیان صورت گرفته است . از این دو تاکتیک به طور گسترده در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی ایران استفاده شده و استفاده می شود .

از مهم ترین مراکز و نهادهای مورد توجه بهائیت " روحانیت " است .از بدو پیدایش بهائیت ، یکی از اهداف مهم و " همیشگی " آنان نفوذ در بیوت روحانیون سرشناس و حوزه های علمیه بوده است ، که در برخی موارد توفیقاتی نیز برای آنان حاصل شده است . « روحانیت » به عنوان رکن اصلی تشیع و مانع اصلی سلطه بیگانگان ( علی الخصوص صهیونیسم ) هنوز هم از اهداف بزرگ نفوذ این فرقه ضاله است که با توجه به سیستم و سازمان باز خود همیشه هدفی سهل الوصول به نظر می رسیده است !

امام (قدس سره ) با تیزبینی و درایت خاص خود از این موضوع نیز غفلت نکرده و نکاتی ژرف را در آثار زبانی و قلمی خود مطرح کرده است . علاوه بر اینها بهائیت از تجارب و مهارت های عجیب و با سابقه یهود در دنیا ( برای «ایجاد» و «تشدید» دودستگی ها ) استفاده میکند و در نهضت مشروطیت هم استفاده کرده است .

نفوذ و حضور عناصر این فرقه از ابتدای انقلاب در صفوف انقلابیون ، هواداران ، کارگزاران ، نهادها و مدیران نظام جمهوری اسلامی ، برای ایجاد و تشدید تنازع جناح های سیاسی و تبدیل اختلاف های سلیقه ای به دشمنی های کینه ای غیر قابل انکار است . عناصر نفوذی این فرقه در صحنه مطبوعات کشور ، سهم موثری در تفرقه افکنی داشته اند ؛ تا جائی که گروهها ، جریانات ، افراد ، مدیران و مسئولین سیاسی نظام را به جای اینکه به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم کنند تا سره از ناسره شناخته شود ، آنها را به دسته بندیهای موهومی چون : «چپ و راست» ، «اصلاح طلب و محافظه کار» ، «روشنفکر و خشونت طلب» و امثال آن تقسیم بندی کرده اند . عناصر نفوذی آنها در غیر مطبوعات هم حضور دارند و به اقدامات تخریبی ، سودجویانه و حفظ منافع کارفرمایان صهیونیست خود ادامه می دهند .

هرگاه فرد یا جمعی از این جریان نفوذی شناسایی شوند و به دلیل مفاسد سیاسی یا اقتصادی اش تحت پیگرد قرار گیرد ، بلافاصله با پنهان شدن پشت یکی از جریانات سیاسی و مصنوعی خود را از زیر ضرب خلاص می کند . نمونه استفاده از این تاکتیک در طول تاریخ سی ساله انقلاب و نظام جمهوری اسلامی فراوان است ، که از برجسته ترین آنها می توان به وقایعی چون قتل های زنجیره ای در سال 77 و ماجرای کودتاگونه 18 تیر در سال 78 اشاره نمود . نوع سازمان دهی ، فعالیت ها ، و به طور کلی عملکرد این مجموعه به گونه ای است که می توان به جرات گفت : لژهای فراماسونری جدید ( بعد از انقلاب ) در ایران ، با حضور این عناصر احیا شده اند ؛ لژها و محافل متعدد و متنوع با سطوح مختلف و با ارتباطات پیچیده و غیرمتمرکز. رد پای این شبکه مرموز در اغلب مفاسد سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، مدیریتی و ... در سالهای پس از انقلاب اسلامی دیده می شود .

مطلب دوم : ص 103  کتاب " چهار مقاله در زمینه بهائیت "  :


توضیح : آیت‌الله محمدرضا فاکر در سال ۱۳۲۴ از خانواده‌ای مذهبی در شهر مشهد به دنیا آمد. او که به دلیل شغل پدرش به اصفهان رفته بود پس از گذراندن دروس دوره ابتدایی، با دروس دوره مقدمات حوزه آشنا شد و پس از بازگشت به مشهد دوره مقدمات حوزه را نزد ادیب نیشابوری به پایان رسانید.  سپس برای یادگیری شرح لمعه نزد مدرس یزدی رفت و بخش‌هایی از آن را از او فرا گرفت. 

بخش باقی‌مانده از شرح لمعه را در قم نزد آیت‌الله صلواتی و دوزدوزانی یاد گرفت. او همچنین در درس مکاتب ابوالقاسم خزعلی و فاضل لنکرانی حضور می‌یافت، در عین حال که رسائل را نزد حسین نوری همدانی می‌خواند. از جمله کسانی که در طول دوران تحصیل، از دوستان او بوده‌اند می‌توان به عباس شیرازی، هادی مروی، ضیاء مسجد جامعی و محمدحسین امراللهی اشاره کرد. او همزمان با یادگیری، دروسی را که آموخته بود، تدریس می‌نمود.

پس از اتمام تحصیل نیز، سال‌ها در حوزه‌های علمیه به تدریس پرداخت. او که تقریرات دروس خارج را نگاشته بود، در طول تحصیل سفرهای تبلیغی و سیاسی به مناطق مختلف کرد.  او از مبارزان دوران پیش از انقلاب و نیز از مدافعان انقلاب اسلامی بود. آغاز مبارزات او به دوره‌ای باز می‌گردد که در مشهد به خواندن ادبیات مشغول بود.

او در آن زمان بسیاری از اعلامیه‌های روح‌الله خمینی را در حجره خود تکثیر می‌کرد (با نوشتن از روی آن‌ها) و مخفیانه به اطلاع دیگر طرفداران انقلاب می‌رساند و یا بر در و دیوار شهر نصب می‌کرد. نخستین بار در سال ۱۳۴۱ دستگیر و زندانی شد و دومین بار در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بازداشت شد که در زندان با سید علی خامنه‌ای آشنا گشت. بار بعد در ۱۳۵۳ بازداشت و زندانی شد و تا پایان سال ۱۳۵۵ در زندان بود که علتش سخنرانی او در نهاوند بر ضد شاه و همکاری با گروه ابوذر بود.

 وی پس از انتقال از مشهد به تهران زندانی شد. از کارهای مهم او طرح مرجعیت روح الله خمینی پس از درگذشت سید محسن طباطبایی حکیم (پدر سید محمدباقر حکیم) با همراهی جمعی از استادان و بزرگان حوزه علمیه قم بود. در این راستا او طی سفری به خرمشهر، آبادان و زاهدان و دیگر شهرها، علمای آن شهرها را در جریان تصمیم فوق گذاشت.

پس از وقوع انقلاب، برای مدتی نمایندگی روح‌الله خمینی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر عهده داشت. او برای چند دوره در مجلس شورای اسلامی نمایندگی مردم مشهد را عهده‌دار بود. او به دلیل افشای ماهیت ضدانقلاب در سال‌های ظهور خط نفاق، حداقل سه بار مورد سوء قصد قرار گرفت که جان سالم بدر برد. او هم قبل و هم بعد از انقلاب در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده‌است. او در مجلس پنجم با ۷۹۳۲۷۳ رای و ۳۳٫۵٪ آراء به نمایندگی مجلس از شهر مشهد در آمد. در مجلس هفتم نیز با ۷۴۴۳۱۰ رای و ۳۸٫۵۸٪ آراء نماینده مشهد در مجلس شورای اسلامی شد و نیز به عضویت کمیسیون اصل نود در مجلس در آمد.

در مجلس هشتم نیز ریاست کمیسیون اصل نود را عهده‌دار است. مرحوم آیت‌الله فاکر که در مجلس هفتم ریاست کمیسیون اصل 90 به عنوان یکی از مهمترین کمیسیون‌های تخصصی نهاد قانوگذاری کشور را بر عهده داشت در مجلس هشتم نیز پس از تغییر ساختار این کمیسیون، بار دیگر به دلیل برخورداری از سوابق تقلینی و توجه ویژه به بحث نظارت مورد اعتماد نمایندگان قرار گرفت و ریاست این کمیسیون بر عهده وی گذاشته شد. 

آیت الله فاکر همچنین عضو مجلس خبرگان رهبری از مشهد بود. آیت الله فاکر برای آخرین بار روز سه شنبه 22 دی ماه 1388در مجلس حاضر شد به علت بیماری و مساعد نبودن حالش در ساعت 10:30 دقیقه ‌ صحن مجلس را ترک کرد

آیت الله فاکر پس از آن دیگر به مجلس بازنگشت. سرانجام ایشان در تاریخ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ دربیمارستان ولی عصر قم پس از تحمل رنج چندین سال بیماری گوارشی (کبد ) در سن 64 سالگی  جان به جان آفرین تسلیم کرد. برخی از مطلعین رحلت ایشان را ناشی از مسمومیت توسط افرادی با مواد سرطان زا می دانند . زبان بران ، تیزبینی و ذهن اطلاعاتی، ایثار و از خودگذشتی ، خصوصا افشای چهره نفاق در هر لباسی خصوصیات اصلی ایشان بود و می توان نقش ایشان را با یاران صادق اسلام مانند حضرت ابوذر مقایسه کرد.

حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی در تاریخ جمعه جمعه 23 بهمن 1388 در پی رحلت ایشان پیامی صادر کردند :

بسم الله الرحمن الرحیم

درگذشت روحانی مجاهد جناب حجت الاسلام آقای فاکر را به خانواده‌ی گرامی و بازماندگان محترم و همکاران و دوستان ایشان تسلیت میگویم. سوابق مجاهدات ایشان که از اولین سالهای نهضت اسلامی آغاز گشته و نیز خدمات ایشان در دوران نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی و عرصه های دیگر، ذخائر ارزشمندی در محاسبات الهی و نیز در یاد نیک مردم قدرشناس از این روحانی بزرگوار است. انشاءالله از خداوند متعال علوّ درجات ایشان را مسألت مینمایم.


" خلاصه ای از سخنرانی مرحوم آیت الله محمد رضا فاکر در جشنواره کارآفرینان برتر کمیته امداد حضرت امام خمینی (قدس سره) خراسان رضوی در تاریخ 5/5/1387 ":


خداوند تبارک و تعالی را سپاسگذارم که به من توفیق عنایت کرد از فیض حضور در این مجلس محترم بهره مند شوم .برای رساندن پیام و مقصودم مقدمه ای را عرض میکنم .

در شهر مقدس مشهد، در فاصله بین محله عیدگاه و پائین خیابان ، محله ای است که در قدیم به آن می گفتند محله " جدیدی ها " . یک آب انباری هم در آنجا بود ( که هنوز آثارش هست ) بنام آب انبار جدیدی ها . من در دوران طفولیتم هزاران بار از آن مسیر رفت و آمد داشته ام .

منظور از « جدیدی ها » یهودیان تازه مسلمان شده بودند که جدید الاسلام شمرده می شدند . این یهودیان ظاهرا حدود 150 سال قبل اعلام مسلمانی کردند ، یک مدتی در آن منطقه ای که بودند بعنوان مسلمان جا افتادند ، بعد از آنجا هجرت کردند ، رفتند به شهرهای دیگر ، جاهای دیگر ، و در آنجا با مسلمانان دیگر مخلوط شدند ! و کم کم رد آنها گم شد . من خانه های آن یهودیها را دیده ام ، در نزدیکی همان محله هم بوده ام ، به تمام آن محله واقفم .

توضیحا عرض می کنم : تاریخ نشان می دهد که در همین محله چند سال قبل از آنکه میرزا علی محمد باب اعلام بابیت کند شاید چند هزار یهودی اعلام کردند که مسلمان شده اند !! این مسئله شاید مربوط به حدود صد و پنجاه سال قبل باشد !! مردم مشهد جشن بسیار مفصلی گرفتند ، سراسر شهر گلباران و جشن باران شد ، شاید چند هزار یهودی مسلمان شده بودند . مایه عزت و افتخار بود ! هر کدام از این یهودیها اسمشان را عوض کردند و اسم مسلمانی برای خودشان انتخاب کردند ، و بلاخره شروع کردند به یک زندگی جدید .

چند سال بعد از این حادثه میرزا علی محمد باب اعلام بابیت کرد ، و اکثر همین شاید چند هزار یهودی بهائی شدند !! البته یک تعدادشان هم مسلمان های خوبی ماندند ، و هنوز هم بچه هایشان هستند .

این حادثه دلسوزان تیزبین کشورمان را متوجه کرد که به هر جدید الاسلامی نمی شود اعتماد نمود . ولی آن کسانی که که در آن زمان این مسئله را می فهمیدند و توجه داشتند کم بودند . یقینا کم بودند . من خودم که بعد از دهها سال در نزدیکی آن محله (که محله عیدگاه بود ) رشد یافتم چنین چیزی را از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و بستگانمان نشنیدم .

احتمالا بعضی از قدرتهای خارجی برای اینکه زمینه کار را برای آن نقشه ای که در طی پیدایش بهائیت داشتند آماده کنند از قبل اقدامات لازم را در داخل مملکت انجام داده بودند . که یکی از آنها هم اظهار مسلمانی دروغی این یهودیان بود .

خوب چرا این کارها را کردند ؟ در آن وقت خیلی مسئله مهمی نبود ، چون نظام حکومتی شاهنشاهی بود ، مربوط به قاجار بود و بعد هم مربوط به پهلوی ها . و این هر دو نظام هایی صد در صد فاسد و وابسته بودند . از نظر نظام سیاسی ، ایران مشکلی برای غرب نداشت . ولی دشمن می خواست در بین مسلمان ها رسوخ کند ، نفوذ کند ، زندگی کند . یک راهش نفوذی کردن این یهودیان معاند بود ! و چون اینها یهودی بودند و مسلمان ها یهودیها را نجس می دانستند لازم بود راهی پیدا کند برای اینکه این اجتناب و گریزی را که مردم از این یهودیان داشتند از بین ببرد . و آنها را نفوذی کند !! آمدند شکل ظاهر اسلامی به اینها دادند . مسلمانشان کردند ، برای اینکه وقتی هم مسئله بهائیت پیش آمد به توسط آنها بهائیت را تقویت کنند !! از قبل برای همین مقصد تمهید مقدمه کردند . خوب اینها پراکنده شدند ، در میان مردم گم شدند ! شاید بعضی از آنها هم افراد خوبی از کار درآمدند . ولی بهر حال کلیت این مسئله پیچیدگی خودش را پیدا کرد .

تا زمان انقلاب مشکل محسوسی نبود ، چون نظام حکومتی غربی بود ، نظام شاهنشاهی وابسته به آنها بود ، وابسته به انگلیس و آمریکا بود . ولی بعد از انقلاب حوادثی پیش آمد که این حوادث مشکلات را آشکار کرد . الان زنگ خطر به صدا درآمده است !

اولین جاسوسی که در نظام اسلامی ما به عنوان « جاسوس» دستگیر شد و رسما اعلام شد که در سطح بالا جاسوسی می کرده ، و همه ما او را می شناسیم اسمش امیر انتظام است . این آقای امیر انتظام سخنگوی نهضت آزادی بود . سخنگوی دولت موقت بود . با قدرتهای خارجی از طرف جمهوری اسلامی صحبت میکرد و در پوشش اینکه سخنگوی دولت و یک مقام رسمی دولت است جاسوسی میکرد . اسناد نظام را به آنها می داد . او لو رفت ، دستگیر شد ، این آقا الان هم در زندان است ، محکوم به حبس ابد ، یک مدتی آزادش کردند ، دست و پایش را باز کردند ، دو مرتبه ارتباطش را با قدرتهای خارجی برقرار کرد ، دو مرتبه او را به زندان انداختند .

حسب آنچه بعضی ها نوشته اند ایشان پسر میرزا یعقوب رفوگر بازار تهران است که در اصل یهودی بوده ، از آن یهودی های جدید الاسلام ! سپس بهائی شده ! بعد از 15 خرداد اعلام مسلمانی کرده ، و بعد از آن 22 بهمن رسما به اداره ثبت مراجعه کرده و نام خودش را به عنوان یک مسلمان ثبت کرده است. این میرزا یعقوب بهائی رفوگر بازار تهران ( که نام فامیلیش رفاویان یا رفوئیان بوده و گاهی به اشتباه نوشته بودند رافیان ) اسم پسرش را عباس گذاشت . او هم فامیلیش را تغییر داد به امیر انتظام . بعد به طرقی که در این امور طبیعی است !! سخنگوی دولت موقت شد ! و طبعا شد از پرچمداران انقلاب تا وقتی که دستگیر شد .

از اول انقلاب تا حالا 30 سال است ، امیر انتظام مربوط به سالهای اول انقلاب است . اواخر سالهای وسط هم در داخل کشور ما یک مسئله ای پیش آمد بسیار بسیار مهم ، مسئله ای که معروف شد بعنوان قتل های زنجیره ای ، یک عده ای رفتند یک عده ای را کشتند و انداختند به گردن نظام و انقلاب ، پرونده سنگینی شد ، پرونده قطوری شد ، که هنوز هم رسیدگی به آن کامل نشده ، یک برگ نیست ، هزار برگ نیست ، ده هزار برگ نیست ، بیش از این حرفهاست . امنیتی ترین و محرمانه ترین پرونده کشور است . در این پرونده هم وقتی به انساب دو سه نفر مهره های اصلی آن رسیدگی شد معلوم شد که اجداد آنها یهودی بوده ، پدرانشان بهائی بوده و خودشان اظهار مسلمانی می کردند . یعنی یهودیان یا بهائیان جدید الاسلام !! مختصرا عرض می کنم که در این پرونده هم بطور تقریبی وقوف دارم ، اشراف دارم ، ابعادش را میدانم مقدار زیادی از این پرونده را دیده ام ، مطالعه کرده ام ، بعضی از افرادش را می شناسم ، باقی مانده هاشان را هم گاهی می شناسم ،با گذشته هاشان آشنایم ، یا بدون آشنایی نیستم .

از این پرونده هم بگذریم ، برویم به حدود سال سی ام انقلاب یعنی پارسال . یک کسی را پیشنهاد کردند برای اشغال یک مقام دولتی در مملکت ما ، مقام بسیار عالی ، فرض کنید در سطح وزارت ، فرض کنید مهم ترین وزارت ، می خواهم علو آن مقام را بگویم ، نمی خواهم بگویم وزارت ! می خواهم علو آن مقام را در این سطح معرفی کنم ! این آدم هروقت در مجلس به ما می رسید ، خم می شد دستمان را ببوسد ! احترام میکرد ، حاج آقا من نوکر شمایم ! اصلا هرچه بفرمائید عمل می کنم ! وقتی صحبت اشغال آن مقام شد لازم شد برویم ببینیم این شخص چه کاره است ؟ به چه درد می خورد ؟ رفتیم به سراغ سوابق این مرد ! دیدیم این آقا از آن مسلمان های محترمی هستند که اگر به بقیه اصول و فروع اسلام کمتر توجه دارند لااقل به جواز تعدد زوجات توجه کامل دارند ! دائم ، موقت ، مشروع و غیر مشروع ، یکی از زوجات دائم ایشان خانواده اش یهودی بوده است ، بعد بهائی شده است ، و شاید تازه مسلمان شده است ! و البته همه اینها به یک کشور وصل می شوند ، انگلستان !! همه این راه ها به یک رم ختم می شود ، لندن !

من به این نتیجه رسیده ام که هم اکنون لا اقل در حدود صد هزار نفر از این افراد در جامعه پخشند ، که صد سال پیش یهودی بوده اند . بعدا بهائی شده اند ، و اینک متظاهر به اسلامند ! و به عنوان مسلمان در جامعه ما پراکنده اند . اما کجاها ؟ نمی دانیم .

بعد از انقلاب چون نظام ما شد نظام اسلامی طبعا باید این تشکیلات ظاهرا پراکنده ، از نظر امنیتی هم بتوسط قدرتهای خارجی منسجم شده و مورد بهره برداری قرار گرفته باشد . الان هم در گوشه و کنار کشور افرادی هستند بظاهر مسلمان و در عین حال بهائیان قبلی و یهودیان اسبق !! و کارشان این است که از هر طریقی که ممکن است ضربه بزنند . پستها را اشغال کنند ، اسناد را به دشمن برسانند ، پشت انقلاب را خالی کنند ، افراد متدین را ملکوک کنند ، افراد هرزه را معروف کنند و ... قس علیهذا.

مهم ترین کاری که اینها انجام میدهند سوء استفاده کردن از فقر و بیچارگی طبقات محروم و سامان دهی آنها در جهت منافع امپریالیسم خارجی و قدرتهای بین الملل است . اجازه دهید که یک نمونه ای از این روزهای اخیر هم برایتان عرض کنم :

تقریبا حدود شش ماه قبل یگ گروهی را در شیراز دستگیر کردند . 52 نفر . راه افتاده بودند در محلات فقیر شیراز ، بچه های فقرا را (که معمولا در کوچه ولند ) جمع کرده بودند که بیائید ما برای شما کلاس مجانی بگذاریم ، کیف و کتاب و قلم مجانی بدهیم . توی مسجد هم به آنها درس می دادند ! حال همه اش مسجد نبوده ، مسجد بوده و غیر مسجد هم بوده ، من مسجد را می گویم برای اینکه عمق فتنه را نشان بدهم . در کلاسهای خودشان ، به اینها درس مهر و محبت و عشق و دوستی و فداکاری و نمیدانم از این حرفهای قشنگ می دادند !! ولی ته قضیه درآمد که گردانندگان این کار مسلمان نماهای فعلی ، بهائی های سابق و احتمالا یهودی های اسبقند !

معلوم می شود این خطر هم خطر بزرگی است ، ما دائما هدف قرار می گیریم و نمی دانیم از کجا ! به ما دائما تیراندازی می شود ، ولی نمی دانیم از کدام سو ! ملت ما ، مردم ما ، افراد انقلابی ما در معرض آماج ترورهای فکری و فرهنگی و غیره قرار می گیرند ! و ما نمی دانیم این تیرها از کجا می آیند ! این پوست خربزه ها را چه کسی زیر پای بچه های ما می اندازد ، زیرا آنها که ما را می زنند در میان جمعیت ما پنهانند ! و ما اینک ( بعد از صد و پنجاه سال ) هیچ گزارشی نداریم که آنها در اصل چند نفر بوده اند ؟ الان چند نفرند ؟ زیادتر شده اند یا کمتر شده اند کجاها رفته اند ؟اسمهایشان را چه طوری عوض کرده اند ؟ و شناسنامه های جدیدشان را چه جور گرفته اند ؟ الان کجا هستند ؟ چه می کنند ؟ چه جور با هم متحد و منسجم شده اند ؟

من نمی خواهم مسئله را خیلی امنیتی کنم . ولی خیلی هم شوخی بردار نیست ! نگهداری نظام اسلامی در بین این امپریالیسمهای گردنکش و سفاک بین المللی نیازمند هوشیاری و بیداری زیادی است ، خیلی بیشتر از آنچه ما فقط در شعارها به آن می پردازیم ! در این مسائل جای سیاه نمائی و سفید نمائی نیست ! جای رافت و گذشت نیست . مسلمان باید « رحماء بینهم » باشد و « اشداء علی الکفار » این انقلاب را نمی توان با غفلت یا خدای نکرده تغافل به دست دشمن سپرد !

یا مکن با پیل بانان دوستی    یا بنا کن خانه ای در خورد پیل

امیدوارم خدای تبارک و تعالی به همه ما توفیق جهاد فی سبیل الله را از راه تقوی ، بیداری ، هشیاری ، امام شناسی ، دشمن شناسی و قطع دست مستکبران عنایت بفرماید .

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


پی نوشت :

این روزها بحث پیرامون مکتب انحرافی و جریان فرعی ، سرعنوان مطالب روز کشور است و هر روز که میگذرد حجم نافهمی ها و برداشت های ناصحیح از یکسو و نفوذ و حرکت های جهت دار مشکوک از سوی دیگر آشکار تر می شود .

خانه زادگاه حسینعلی بهاء در تهران ( رهبر فرقه ضاله بهائیت ) واقع در پامنار ، کوچه شهید صوفیانی ، که بهائیان در دائره المعارف خود ( عالم بهائی ) رسما با عکس و تفصیلات از آن یاد کرده اند و یکی از مکانهای بسیار مهم به اصطلاح مقدس و زیارتی آنها به شمار می آید ، در سال 1385 یعنی یکسال بعد از شروع دولت نهم  و در زمان معاونت مشایی بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ، متاسفانه به عنوان خانه میرزای بزرگ نوری ( پدر بهاء ) به ثبت آثار ملی درآمده ! و از طرف سازمان تبلیغات اسلامی به فردی اصفهانی موسوم به شفیعی فروخته شده است ! ( با توجه به تعمیرات گسترده و پرخرج او در این خانه ، ضروری است راجع به هویت واقعی و انگیزه او از خرید و تعمیر پرهزیته این خانه تحقیق شود ) .

اکنون مدتهاست که مرتبا این خانه در فیلم ها ، سریالها ، و برنامه های مختلف تلویزیونی ( نظیر سریال«سمندون» و اخیرا«روزگار قریب» ) استفاده می شود ! بدین ترتیب علاوه بر ثبت رسمی و حفظ فیزیکی یکی از اماکن مهم و مقدس بهائی در پایتخت جمهوری اسلامی ، به وسیله نمایش تلویزیونی آن ، مدرک جهانی برای وجود و حفظ این مکان در اختیار بهائیان قرار می دهد . بهائیان اعم از نفوذی ها مسلمان نما و سیاهی لشکرهای پراکنده هم به ریش ما می خندند و علاوه بر تمسخر ، نائل به زیارت تصویری مکان مثلا مقدس خود میگردند . آیا این خانه حرمتش از مسجد بیشتر است که در عهد رسول الله (ص) ، نوع ضرارش را تخریب کردند ؟ اگر سعودی ها الان مسجد ضرار را احیا و ثبت ملی کنند و سریالهای صدر اسلام در آن بسازند ، انصافا ما چه می کنیم ؟ آیا نباید خانه منافقین امت را خراب کرد تا گردش جمع نشوند ؟

  • بنده خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی