نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

پیوندهای روزانه

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

   پس از گذشت چندسال از این وقایع و آرامش نسبی اوضاع، حضرت­امام در آخرین سال عمر پربرکتشان چندین­بار مستقیم و غیرمستقیم به موضوع انجمن پرداختند. اوّلین آن­ها در تاریخ 14/1/67 بود که طی سخنانی مفصّل، برخی از دیدگاه­های انحرافی درمورد مهدویّت را ذکر نموده و به نقد آن پرداختند.19 دوّمین مرتبه­ای که امام در مورد انجمن حجتیّه تذکر دادند، در پیامی بود که خطاب به فقهای شورای نگهبان نگاشتند. مهم آن که امام در این پیام برای اوّلین­بار به­طور رسمی از انجمن حجتیّه نام بردند و مهم­تر آن­که این پیام در سطح جامعه پخش نشد و حتّی در چاپ­های اولیّه­ی صحیفه­ی امام نیز وجود نداشت! بعدها در ضمیمه­ای که به­انتهای جلد بیست­ویکم اضافه شد، این پیام نیز به چاپ رسید. سخن­گفتن از این پیام نیاز به اطّلاع از متن کامل آن دارد. لذا توجّه شما را به مشروح آن که چندان معروف هم نیست، جلب می­نماییم: «حضرات فقهای محترم شورای نگهبان- دامت افاضاتهم، با سلام و آرزوی موفقیّت برای شما و تمامی آنانی که قلبشان برای پیروزی اسلام می‌تپد. گاهی دیده می‌شود که بعضی از آقایان محترم در مسائلی وارد می‌شوند که موجب وهن شورای نگهبان است. فقهای محترم باید توجّه داشته باشند که نباید در مسائلی که مورد درگیری هست، وارد شوند. از باب مثال در شأن شورای نگهبان و حتّی خود حضرت آقای خزعلی نیست که به افراد مختلف تندی کند. این­که دیگر روشن است که روی منبر و یا هر کجا حرام است به مسلمانی نسبت کمونیستی داد. بر فرض که ایشان بگوید من نسبت ندادم، ولی این را که معترفند که گفته‌اند: می‌گویند آقای سلامتی کمونیست است. آیا این توهین و گناه بزرگ از شخصی که عضو شورای نگهبان است، آن هم به مسلمانی که نماینده‌ی مردم تهران است، شرعاً چه صورتی دارد؟ مادامی که شما این­گونه عمل می‌کنید، باز هم توقّع دارید جوانان انقلابی تند، احترام شما را بگیرند؟

آیا شخصی که می‌آید نزد فقهای شورای نگهبان و می‌گوید: اگر گناهی هم کرده‌ام توبه می‌کنم، راه درستی را رفته است یا کسی که روی منبر این توبه را به عنوان ضعف یک نماینده نقل می‌کند؟ بحث بر سر خوبی و بدی نمایندگان و سایر افراد نیست، بحث بر سر راه گناه و کج­رفتن است. همه باید توجّه کنیم که آلت دست بازیگران سیاسی نشویم. باید سعی شود آقایان به عنوان منبری پرخاشگوی که تا این مرحله حاضر است پیش رود، معرّفی نشوند.

شما نگویید آن­ها به ما بد می‌گویند و ما با این صحبت­ها جواب آن­ها را می‌دهیم. آن­ها که به شما بد می‌گویند، پست مقدّس شورای نگهبان را ندارند. شما در مکانی نشسته‌اید که باید خیلی از مسائل را با سکوت و وزانت خویش حلّ کنید. حواستان را جمع کنید که نکند یک­مرتبه متوجّه شوید که انجمن حجتیّه‌ای­ها همه­چیزتان را نابود کرده‌اند. من به شما آقایان علاقه‌مندم ولی لازم می‌دانم گاهی که مسئله‌ای را می‌بینم، تذکر دهم.»20همان­گونه که از متن نامه مشخّص است، در ظاهر موضوع هیچ ربطی به انجمن حجتیّه ندارد و صرفاً مربوط به نحوه­ی برخورد حضرت آقای خزعلی با یکی از نمایندگان مجلس است. امّا نکته در عبارات نهایی امام نهفته است. این نامه نشان می­دهد که امام این گروه را همچنان در پشت پرده، فعّال دانسته و تا چه­میزان در مورد آنان احساس خطر می­کردند.

     امّا معروف­ترین موضع­گیری صریح امام درمورد انجمن حجتیّه، در پیام تاریخی منشور روحانیّت آمده است؛ پس از اتمام جنگ تحمیلی و سه­ماه مانده به رحلت معمار انقلاب. گویا وقت آن رسیده بود تا امام از خون­دل خوردن­ها بگویند. ایشان در این پیام که مربوط به سال 67 است ، خطاب به علما، روحانیون و طلاب درمورد متحجّرین هشدار داده و پس از بیان مقدّماتی، انجمن حجتیّه را به­عنوان یکی از مصادیق این طرز تفکّر معرفی نموده و می­فرمایند: «البته هنوز حوزه ها به هر دو تفکر امیخته اند  ، باید مراقب بود ‌که تفکّر جدایی دین ‌از سیاست ‌از لایه‌های تفکّر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی ‌از مسائلی ‌که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه ‌است ‌که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدّسین نافهم و ساده‌لوحان بی­سواد، عدّه‌ای کمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیّت ‌از جان و آبرو سرمایه گذاشته‌اند.

 اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صددرصد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدّس­نماها ‌از میدان به­در می‌رفت؛ ترویج تفکّر "شاه، سایه خداست" و یا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و این­که ما مکلّف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه­کسی می‌دهد و ‌از همه شکننده‌تر، شعار گمراه­کننده حکومت قبل ‌از ظهور امام­زمان ـ علیه­السلام ـ باطل ‌است و هزاران «إن قلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جان­فرسایی بودند ‌که نمی‌شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات، جلوی آن­ها را گرفت؛ تنها راه حلّ، مبارزه و ایثار خون بود ‌که خداوند وسیله‌اش را آماده نمود. علما و روحانیّت متعهّد، سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی ‌که به­طرف اسلام شلیک می­شد، آماده نمودند و به مَسلخ عشق آمدند.

     اوّلین و مهم‌ترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود ‌که اگر تنها ‌این بود، مقابله را آسان می‌نمود. بلکه علاوه بر آن ‌از داخل جبهه خودی، گلوله حیله و مقدّس­مآبی و تحجّر بود؛ گلوله زخم­زبان و نفاق و دورویی بود ‌که هزار بار بیشتر ‌از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید. در آن­زمان روزی نبود ‌که حادثه‌ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت‌ها متوسّل شدند. حتّی نسبت تارک­الصّلوه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی ‌که هدایت مبارزه را به­عهده داشتند، می‌دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت، خون می­گریست ‌که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدّه‌ای روحانی مقدّس­نمای ناآگاه یا بازی­خورده و عدّه‌ای وابسته ‌که چهره‌شان بعد ‌از پیروزی روشن گشت، مسیر ‌این خیانت بزرگ را هموار می‌نمودند. آن­قدر ‌که اسلام ‌از ‌این مقدّسین روحانی­نما ضربه خورده ‌است، ‌از هیچ قشر دیگر نخورده ‌است و نمونه بارز آن مظلومیّت و غربت امیرالمؤمنین ـ علیه­السلام ـ ‌که در تاریخ روشن ‌است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش ‌از ‌این تلخ نکنم.

     ولی طلاب جوان باید بدانند ‌که پرونده تفکّر ‌این گروه همچنان باز ‌است و شیوه مقدّس‌مآبی و دین­فروشی عوض شده ‌است. ... دسته‌ای دیگر ‌از روحانی­نماهایی ‌که قبل ‌از انقلاب، دین را ‌از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه دربار می‌ساییدند، یک­مرتبه متدیّن شده و به روحانیون عزیز و شریفی ‌که برای اسلام آن­همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیّت و بدتر ‌از وهابیّت زدند. دیروز مقدّس­نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین ‌از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام ‌است، امروز می‌گویند مسؤولین نظام کمونیست شده‌اند! تا دیروز مشروب‌فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام­زمان ـ ارواحنافداه ـ را مفید و راهگشا می‌دانستند، امروز ‌از این­که در گوشه‌ای خلاف شرعی ‌که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ می‌دهد، فریاد «وا اسلاما» سر می‌دهند! دیروز "حجتیّه‌ای"ها  مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلا‌بی‌تر ‌از انقلابیون شده‌اند! "ولایتی"های دیروز ‌که در سکوت و تحجّر خود، آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند و در عمل، پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده ‌است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند ! راستی اتهام آمریکایی و روسی والتقاطی ، اتهام حلال کردن حرام ها و حرام کردن حلال ها ، اتهام کشتن زنان ابستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود ؟ از ادمهای لا مذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی شعور ؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به­سخره­گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیّت نظام، کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواصّ ‌از چه گروهی؟ ‌از به­ظاهر معمّمین یا غیر آن؟ بگذریم ‌که حرف بسیار ‌است. همه این­ها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست، و برخورد واقعی ‌هم با ‌این خطرات بسیار مشکل و پیچیده ‌است.»21

با نگاهی به سخنان امروزه ی مقام معظم رهبری نیز، نمونه هایی یافت میشود که ایشان بعضا به نقد تفکراتی پرداخته اند که شامل دیدگاه انجمن حجتیه هم میشود . بعنوان مثال ایشان در تاریخ 14/2/87 طی بیاناتی در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه شیراز پس از تبیین هدف نهضت حضرت امام ، به شمردن موانع و مزاحم هایی که در جهت رسیدن  به این هدف وجود داشتند پرداخته وفرمودند :« اینها همان موانع درونى است؛ اینها آن چیزهائى است که در مقابل رسیدن به یک هدف و مقصود والا عایق ایجاد میکند. خشم و شهوتهاى بى‌مهار و تربیت نشده، دلبستگى به عادات و عقاید خرافىِ میراثى، و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعفهاى درونى است. بعضى‌ها خیلى از چیزها را نمیفهمیدند. مبارزه میکردیم؛ بعضى‌ها به استناد روایاتى که هر پرچمى که قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدى )ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. میگفتند آقا شما قبل از مبارزه‌ى حضرت صاحب‌الزمان (عجّل اللَّه فرجه) میخواهید مبارزه شروع کنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را که بلند میکنید، در آتش است. معناى حدیث را نمیفهمیدند. یک عده‌اى از صدر اسلام، از زمان ائمه )علیهم‌السّلام) که شنیده بودند مهدى ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، ادعاى مهدى‌گرى میکردند؛ بعضى بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نیست بدانید هم در بنى‌امیه ادعاى مهدویت بود، هم در بنى‌عباس بود، هم در افراد دیگرى که چه در زمان بنى‌عباس و چه در زمانهاى بعد تا امروز وجود داشتند، ادعاى مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را کسى بلند کند، در آتش است. این معنایش این نیست که مردم با ظلم مبارزه نکنند، مردم براى تشکیل جامعه‌ى الهى و جامعه‌ى اسلامى و علوى مبارزه و قیام نکنند. این، بد فهمیدن دین است. مى‌بینید اینها همه موانع درونى‌اى بود که بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینه‌ها میخواستیم کشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، اینها هر کدامش یک مانع بود. البته اینها برطرف شدنى بود، نه اینکه برطرف شدنى نبود؛ خیلى‌اش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامى، تبیین خیلى نقش دارد»

همچنین ایشان در سخنرانی دیگری در تاریخ 21/10/88  در دیدار با جمعی از نمایندگان فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس هشتم ، می فرمایند «  قبل از انقلاب، در دوران مبارزه و نهضت هم همین­جور بود. یک عدّه­ای بودند که حرف را قبول نداشتند، یک عدّه­ای هم قبول داشتند- یا اجمالاً یا تفصیلاً- لیکن آماده نبودند بیایند توی میدان. آن­وقت انسان به­خاطر این­ها خون دل می­خورد. این­ها می­فهمیدند هم که دستگاه، دستگاه ظالمی است و باید در مقابل او ایستاد و باید مبارزه کرد؛ اما نمی­آمدند دیگر. حاضر نبودند دردسرهایش را قبول کنند.»  آری امروز است که میشود برخی از این خون دل خوردن ها را بیان کرد، نه در اوضاع بحرانی سال 1360 ، البته در مورد انجمن از نگاه مقام معظم رهبری مطالب دیگری هم وجود دارد .


19- در سایه آفتاب، محمد حسن رحیمیان، مؤسسه پاسدار اسلام، چاپ سوم1371، ص229

20 – صحیفه امام ، ج 21 ، ص 13

21- همان  ، ج 21 ، ص 579

 

 


 

  • بنده خدا


 امام خمینی(ره): نکند یک مرتبه متوجّه شوید که انجمن حجتیّه ­ای­ها همه چیزتان را نابود کرده­ اند

 


در چند سال اولیّه­ی تأسیس نظام جمهوری اسلامی، یکی از مهم­ترین نیازهای جامعه­ی انقلابی آن روز، برقراری آرامش هرچه بیشتر برای ایجاد ثبات در کشور و سامان­دادن به اوضاع بود. آرامشی که توسّط دشمنان کینه­ توز و دوستان جاهل، هر از چندی مورد حمله واقع می­ شد. موضوعاتی همچون ماجرای دولت موقّت، غائله بنی­صدر، اقدامات جبهه­ی متّحد ضدّ انقلاب، ترور مسئولین نظام، کودتاهای نافرجام، شورش­های تجزیه­ طلبانه، جنگ تحمیلی و... هریک به­ تنهایی می­ توانست نظام نوپایی را سرنگون کند. اما رهبری الهی  حضرت امام از یک سو و تبعیت محض امت اسلامی از نائب بر حق امام زمانشان باعث شد تا این موانع یکی پس از دیگری مرتفع شده و جامعه به آرامش برسد .


یکی دیگر از موضوعاتی که در ابتدای انقلاب هر از چندی بحث روز می­شد، موضوع انجمن حجّتیه بود اما از اصلی­ترین تفاوت­های این موضوع با دیگر موضوعات ، تفاوت بسیار زیاد موضعگیری­های نیروهای خطّ امامی درمورد انجمن بود. عدم شناخت دقیق انجمن، چنددستگی اعضای آن پس از پیروزی انقلاب و سیاست­های منحصر به فرد سران انجمن در تغییر مواضع و همراه نشان­ دادن خود با نظام، از جمله عواملی بود که سبب  می شد تا  تشخیص نحوه­ی برخورد صحیح با این گروه دشوار شود. قبل از ورود به موضوع اصلی این مقاله که گذری بر مواضع حضرت امام و مقام­ معظّم­ رهبری در مورد انجمن می­ باشد، لازم است تا برای درک بهتر فضای تاریخی مورد بحث، مروری بر خاطرات یکی از مسئولین آن زمان داشته باشیم تا اختلاف نظر ها را بیشتر لمس کنیم .


 قیل­ وقال­ها در مورد انجمن حجتیّه از سال1360 به بعد فزونی یافت. آقای هاشمی­رفسنجانی که در آن زمان رئیس قوّه­ی مقنّنه بود، در خاطراتش به جلسه­ای در تاریخ 19/6/60  به­ همراهی چند تن از مسئولین در محضر امام، اشاره نموده و می­نویسد: «آقای خزعلی، درباره انجمن حجّتیه و صلاحیت دینی آن­ها صحبت کرد و از امام می­خواست که ایشان جلوی موج مخالفت با آن­ها را که برخاسته، بگیرند. به بعد موکول شد.» تنها حدود دوماه بعد، حساسیّت­ها در مورد انجمن بدین­شکل بیشتر شد: «آقای جنّتی، عضو شورای نگهبان در نماز جمعه قم سئوالاتی در مورد آن­ها طرح کرده­اند و تبدیل به مسئله روز شده. نباید مزاحم آن­ها شد. افراد مسلمان و معتقدی هستند؛ ولی انقلابی نیستند. معروف است شاخه­ای از آن­ها ولایت­ فقیه را قبول ندارند؛ ولی خودشان منکر این اتّهامند.» البته انجمنی­ ها نیز ساکت ننشسته و تمام همّت خود را صرف دفاع از خویش می ­نمودند: «دونفر از رهبران انجمن حجّتیه، آقایان سجادی و رفیعی آمدند و اسنادی از همکاری­شان با انقلاب و آماری از خدمات­شان در مبارزه با بهائی­ها دادند. گفتند سه­ هزار نفر از بهائی­ها را هدایت کرده­اند و جلوی انحراف پنجاه ­هزار نفر را گرفته­اند و توطئه این باند را در ایران خنثی کرده و طرفدار ولایت فقیه هستند و از فشاری که روی آن­ها می­آید و در بعضی از جاها، آن­ها را پاکسازی می­کنند، گله داشتند و از اظهارات من راضی بودند.» آقای هاشمی یک­روز پس از این نوشتار، می­نویسد: « آخرشب شورای فرماندهی سپاه آمدند و راجع به مشکلات سپاه، مطالبی داشتند.


وضع جنگ را گفتند و اطّلاعاتی از سرکوبی ضدّانقلاب دادند و درباره انجمن حجّتیه که سپاه با آنها مخالفت می­کند، مطالبی گفتند و از من برای حفظ موقعیّت سپاه، کمک خواستند.» مراجعات انجمنی­ها و مخالفین­شان به مسئولین مملکتی آن هم با این فاصله­ ی زمانی، حکایت از اغتشاش و نابسامانی قضاوت در مورد انجمن دارد.


مسلم این وضعیت در میان مردم نابسامان تر بود چرا که اطلاعیه ها و بیانیه هایی که انجمن به مناسبتهای مختلف صادر می کرد تا همگامی اش را با نظام به اثبات برساند را می دیدند ، اما به دلیل عملکرد این گروه پیش از انقلاب باور نمی کردند .


از سوی دیگر گروه­های چپی همچون حزب توده، جهت اغراض حزبی­شان بر آتش این اختلافات می­ دمیدند. مسلّماً علّت مخالفت آنان با انجمن، همچون علّت مخالفت نیروهای حزب­ اللّهی با انجمن نبود، امّا به هرجهت این انجمن حجتیّه بود که با انتشار جزوات و مقالات، گاه به­ حقّ و گاه به ناحقّ کوبیده می­شد. همه­ ی این مسائل در شرایطی صورت می ­گرفت که کشور در بحرانی شدید قرار داشت. در کشور جنگ زده­ای که در یک­سال، سه رئیس­ جمهور به­ خود دیده و هرروز نیز اخبار ترور مسئولین سطح بالای کشور توسّط گروهک­های معاند منتشر می­ شود، به یقین مسئله­ی انجمن حجتیّه موضوع اصلی نبوده است. لذا افرادی همچون آیت­الله خامنه­ای که در آن­ زمان رئیس­جمهور بودند، سعی داشتند تا از موج اصلی­کردنِ فرعیّات بکاهند تا به­ مرور زمان و به­ دور از جنجال و هیاهو، به فرعیّات نیز رسیدگی شود. به­همین دلیل ایشان در مصاحبه­ای که با روزنامه­ی اطّلاعات در تاریخ 6/10/1360 انجام دادند، در مورد انجمن حجتیّه فرمودند: «انجمن حجتیّه به آن عدّه‌ای گفته می‌شود که در طول بیست­‌وچند سال، همّت را مصروف می‌کردند برای پاسخ‌گویی و مقابله با شبهات بهائی‌ها در ایران. البته می‌دانیم که بهائی‌ها بیش‌تر یک باند سیاسی بودند تا یک گروه مذهبی و فکری، اما این سؤال که این‌ها چگونه هستند و اشاره به فرمایشات آقای جنّتی، به­نظر من این سؤال، یک سؤال طبیعی و درستی نیست. من بدون این­که شما را در طرح این سؤال متّهم بکنم، نفس وجود این مسئله را و عمده­کردن مسئله‌ی انجمن حجتیّه را در جامعه متّهم می‌کنم و کسانی را که برای اوّلین­بار این شایعه و این بحران مصنوعی را سعی کردند به وجود بیاورند، ناخالص می‌دانم.


    به­نظر من در میان افرادی که در انجمن حجتیّه هستند، عناصری انقلابی، مؤمن، صادق، دل­سوز برای انقلاب، مؤمن به امام و ولایت­فقیه و در خدمت کشور و جمهوری­اسلامی پیدا می‌شوند. هم‌چنان که افرادی منفی، بدبین، کج‌ فهم، بی‌اعتقاد و در حال نق­ زدن و اعتراض هم پیدا می‌شوند. پس انجمن از نقطه نظر تفکّر سیاسی و حرکت انقلابی، یک طیف وسیعی است و یک دایره‌ی محدودی نمی‌باشد. بنابراین ما نمی‌توانیم بگوییم که انجمن، نوع اوّل است یا نوع دوّم. زیرا در انجمن هم از نوع اوّل و هم از نوع دوّم کسانی هستند و شاید هم از هر دو نوع کسان زیادی وجود دارند و من وقتی­ که نگاه می‌کنم، یک چنین حقیقتی را می‌بینم و از طرف دیگر که نگاه می‌کنم می‌بینم که سؤال از حال انجمن و اصرار بر ردّ یا قبول انجمن امروز از سوی گروه‌هایی در جامعه‌ی ما دارد اوج می‌گیرد. احساس می‌کنم که این یک حرکت طبیعی نیست و حرکتی است که امروز دارند به وجود می‌آورند.



    جناب آقای جنّتی برادر عزیزمان که بنده برای ایشان احترام زیادی قائلم، بعد از آن خطبه‌ای که طیّ آن راجع به انجمن حجتیّه سؤالاتی کردند، یک شب پیش من آمدند و من از ایشان سؤال کردم که چه‌طور شد این مسئله را مطرح کردید؟ ایشان در حالی‌که از آن‌چه واقع شده بود، خشنود نبودند، گفتند: حال کاری است که صورت گرفته، چگونه باید جبران کنیم؟ و من به ایشان پیشنهاد کردم جبرانش به این صورت است که شما در نمازجمعه نسبت به کسانی که می‌خواهند از بیان شما سوء استفاده کنند و این مسئله را به صورت یک جریان عظیم در بیاورند و آن را در جامعه عمده بکنند و به صورت تضادّ اصلی انجمنی و ضدّ انجمنی در بیاورند، شما اخطار بکنید و بگویید که نظر شما به هیچ­ وجه این نبوده است که تضادّ اصلی در جامعه‌ی ما، تضادّ انجمنی و غیرانجمنی است. و اگر خود انجمنی‌ها در پاسخ سؤالات شما یک حرف قابل قبول و قابل تعریف آوردند، آن را مجدّداً در نماز جمعه مطرح بکنید. ایشان قبول داشتند که این مصلحت است و بعد هم انجام گرفت. حالا به شکل کافی یا وافی، من آن را دقیقاً نمی‌دانم، اما می‌دانم که ایشان خودشان از آن‌چه اتّفاق افتاده بود و آن‌چه فرموده بودند، خشنود نبودند. پس عمل آقای جنتی به معنای این نیست که طرح اینگونه مسائل امروز در جامعه ما یک کار به حق و عمل صالح است و من معتقدم که تضادهای اصلی ما در جامعه، این­ها نیست. تضادّ اصلی ما، تضادّ انقلاب ما با ضدّ انقلاب‌های جهانی و آن‌گاه ضدّ انقلاب‌های داخلی است. ما بایستی ضدّ انقلاب‌های داخلی را پیدا کنیم و از حرکات­شان جلوگیری و پیش‌گیری کرده و عمل آن‌ها و جراحاتی که بر پیکر جامعه به وجود می‌آورند، درمان کنیم و با ضدّ انقلاب‌های خارجی به شدّت بجنگیم.»



همان­گونه که از این سخنان کاملاً مشخّص است، ایشان سعی در اثبات این امر دارند که تضادّ اصلی در جامعه‌ی ما، تضاد انجمنی و غیر انجمنی نیست. لذا سخنان­شان را به گونه­ای بیان فرمودند که نه تأیید انجمن شود و نه نفی آن. چرا که در هر دو صورت، باز سوژه­ای جدید می­شد برای بالاگرفتن اختلافات. مواضع صریح ایشان در سالهای بعد و پس از آرامش نسبی فضای جامعه  در مقایسه با سال 60  به خوبی بیانگر این نکته است که ایشان در این شرایط بنا نداشته اند تابگونه ای در مورد انجمن سخن بگویند که تنش زا باشد ،  امّا متأسفانه برخی امروزه، بدون توجّه به شرایط آن روزگار، این سخنان مقام­ معظم ­رهبری را حمل بر تأیید کلّی انجمن کرده و از آن سوء استفاده می­کنند. آیا اکنون نیز پس از گذشت سی­ سال از بحران­ها، در فضایی آرام و با نگاهی تاریخی نمی ­شود به فرعیّات آن زمان پرداخت؟ آن هم فرعیّاتی که ­اکنون نیز کاملاً فعّالند.



     لذا در مورد نظر مقام معظم رهبری در مورد انجمن نباید فقط به مصاحبه ی سال 1360 نگاه کرد. هر چند که بزرگانی همچون آیت الله خامنه ای ، با انجام چنین مصاحبه هایی در ابتدای انقلاب ، سعی در خواباندن موج ایجاد شده علیه انجمن نمودند ، اما اقدامات برخی انجنمنی ها نیز، به بالاتر رفتن این موج کمک نمود .   آقای هاشمی­ رفسنجانی، تنها دو هفته پس از همان مصاحبه­ی آیت­الله خامنه ای ، در خاطراتش می­نویسد: «فرمانده دانشکده افسری، سرهنگ حاتمی آمد و از کارشکنی انجمن حجتیّه و سیاسی- ایدئولوژیک شکایت داشت.» این­گونه اخبار بود که کارنامه­ی نه چندان درخشان انجمن را در اذهان زنده می­ کرد و اطمینان لازم را جهت­ سپردن پست­های کلیدی به آنان فراهم نمی­ کرد. آقای هاشمی در خاطرات سال 1361 خود می­نویسد: «عصر، احمدآقا آمد و نظر امام را درباره چند موضوع مورد بحث گفت. ... در مورد انجمن حجتیّه، نظر امام این است که افراد مؤثّر آن­ها در پست­های حسّاس و کلیدی نباشند. اگر خودشان می­خواهند، انجمن منحلّ شود وگرنه نظارتی بر کار آن­ها بشود.» این مطلب، نشان­ دهنده­ ی آن است که امام به سران انجمن، اطمینان نداشته و همچنان قائل به نظارت بر کار آن­ها بودند.



      در آن­زمان برای کسانی که می­ خواستند رقیب را از میدان به ­درکنند، اتّهام انجمنی­ بودن وسیله­ ی مناسبی شده بود. در تاریخ 4/7/61 کتاب "پس از بحران" می­خوانیم: «آقای [غلام­عباس] زارع، معاون مستعفی وزارت کشور آمد و گله داشت که به دروغ او را متّهم به عضویّت در انجمن حجتیّه کرده­ اند و نمی­گذارند که کار کند. تسکینش دادم.» همچنین آقای هاشمی حدود یک­ هفته بعد می­ نویسد: «یکی از مدیران اداری مجلس از این­که همسرش را به اتّهام انجمنی­ بودن از معلّمی اخراج کرده ­اند، شکایت داشت. قرار شد که رسیدگی کنیم.» امّا از طرف دیگر نیز اخبار منفی نسبت به انجمن همچنان گزارش می­ شد. یک روز قبل از این، نوشته شده است: «از اداره دوّم ارتش آمدند و از نفوذ انجمن حجتیّه شکایت داشتند.» مسلّماً اختلافات سپاه و ارتش با انجمن حجتیّه، آن­هم در زمان جنگ، و ارائه­ی چنین گزارشاتی، موضوعی است که جای بررسی فراوان دارد .



چنین گزارشاتی به دیگر مسئولین نظام نیز می­ رسید و باعث می­ شد تا آنان حدّاقل از باب دفع ضرر محتمل، نسبت به انجمن حسّاس شوند. البته برخی دیگر نیز با سادگی، کلّ این گزارشات را جوّسازی و شایعه­ پراکنی دانسته، حامی انجمن در میان مسئولین شده بودند. آقای هاشمی می­نویسد: «پیش از ظهر احمدآقا آمد. ... اشاره به ضرر و خطر انجمن حجتیّه برای بعضی مقامات داشت.»


     حضرت امام که تا آن­ زمان هیچ­گونه موضع­گیری علنی در مورد انجمن نکرده و حتّی برای مدّتی نیز آقای خزعلی را به ­عنوان ناظر خود بر انجمن نصب کرده بودند، گویا دیگر امیدی به آفت­ زدایی از این درخت کهنسال نداشتند. در آن شرایط دیگر تکیه و اعتماد بر چنین درختی عاقلانه نبود. لذا آقای هاشمی در سال 1362، یعنی پس از دو سال کشمکش در مورد انجمن، می­ نویسد: «آقای [حمید] زیارتی آمد. اخیراً به امر امام، مسئول مرکز اسناد انقلاب­اسلامی شده است. امام گفته­اند افراد حجتیّه ­ای را بیرون بریزد. می ­گفت کارها می­ خوابد و باید قبلاً افرادی پیدا کنیم.» امّا چنان­چه بعدها خود آقای سیّدحمید روحانی(زیارتی) در جلد سوّم کتاب نهضت امام­خمینی نوشت، این تصمیم کاملاً صحیح بوده است. ایشان پس از توضیحی درباره­ی دست­یابی گروه­های مرموز سیاسی به اسناد و مدارک رژیم گذشته پس از پیروزی انقلاب، می ­نویسد: «انجمن حجتیّه بر مرکز اسناد چیره شد و سرپرستی آن مرکز را بر دوش گرفت و نزدیک چهار سال در دوران سرپرستی خود در راه ربودن، نابودکردن و پنهان­ داشتن اسناد خیانت­ بار انجمن کوشش کرد. از این­ رو، امروز دستیابی به اسنادی که بتواند ماهیّت این گروه­ها را به شکل ریشه ­ای نمایان سازد، به ­آسانی به ­دست نمی ­آید.»



     گزارش­ها درباره­ی فعالیّت و تفکّرات انحرافی انجمن حجتیّه، روزبه­روز نگران­کننده­تر می­شد. در خاطرات 21/3/1362 آقای هاشمی آمده است: «امام­ جمعه شیروان هم به منزل آمد و از فعالیّت انجمن حجتیّه گفت و هم از نوار جدیدی از آقای[محمود] حلبی که صلاحیّت غیر امام­معصوم، برای بعضی از کارهای جاری انقلاب را منکر شده است.» سرانجام حضرت امام که معضل­ شدن انجمن حجتیّه را در جامعه می­ دیدند، طیّ سخنانی بدون ذکر نام از شخص یا گروهی، فرمودند: «از بس تزریق شده بود در این مغزها، باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم، چه کار داریم به این­که به ملّت چه می­ گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر است. به ما چه ربطی دارد؟ و یک­دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید تا معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. ... این اعوجاجات را بردارید. این دسته­ بندی­ها را برای خاطر خدا اگر مُسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملّی هستید، این دسته ­بندی­ها را بردارید و در این موجی که الان این ملت را به پیش دارد می ­برد، در این موج خودتان را وارد کنیدو بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.»


پس از این بیانات حضرت امام، انجمن حجتیّه که دیگر شیوه­ ی هم­گام نشان­ دادن خود را با جمهوری­اسلامی، نتیجه­ بخش نمی­ دید، تصمیم به تعطیلی ظاهری گرفت. امّا می­خواست تا دستور آن از جانب امام باشد که در آینده از این امر به نفع خود بهره­برداری نماید. آقای هاشمی یک­ روز پس از سخنرانی امام می ­نویسد: «بعد از جلسه، با آقای خامنه­ای ... راجع به وزارت اطّلاعات و [انجمن] حجتیّه [صحبت کردیم]. آقای خامنه ­ای گفتند بعد از صحبت­های امام، [انجمن] حجتیّه احساس خطر کرده و آماده اعلام انحلال است. اما مایل است به امر امام باشد و آقای[محمود] حلبی، نامه­ای به امام نوشته است. حدس می­ زنم امام چنین امری نکنند؛ خودشان باید اقدام کنند.» در نهایت انجمن حجتیّه با صدور بیانیّه­ای اعلام تعطیلی نمود. حجت­الاسلام رحیمیان که از اعضای امین دفتر حضرت امام بوده، با بیان خاطره­ای جالب، ذکاوت و شناخت دقیق امام از انجمن را ذکر می­ کند. نگاهی به فعّالیّت­های کنونی انجمن حجتیّه، صحّت این پیش­ بینی امام را نشان می­ دهد: «در اوایل مردادماه 1362 بعد از سخنرانی حضرت امام که در آن بدون ذکر نام، انجمن حجّتیه را مورد حمله قرار دادند، مضمون نامه­ ای که ازسوی این تشکیلات فرستاده شده بود، مبنی بر اعلام تعطیل فعالیّت­ها و جلسه­ هایشان، به ­عرض حضرت امام رسید. قبل از قرائت متن، به­ عرض رسید که انجمن حجتیّه اعلام انحلال کرده است. وقتی متن قرائت شد - که در آن تعبیر «تعطیل» به کار رفته بود - با تبسم فرمودند: "تعطیل، غیر از انحلال است. این­که فایده ندارد. اگر فکر می­ کنند منظور، آن­ها هستند، این کار اثری ندارد. آن­ها که فاسد هستند، کار خودشان را می­ کنند و آن­ها که سالم بوده ­اند، قبلا هم ...".» در سال­های بعد نیز، خاطرات آقای هاشمی خالی از مباحث و مشکلات مربوط به انجمن نیست.


اما از آنجا که دیگر بحرانهای موجود چون سال 60 نبوده و قابلیت پرداختن به برخی دیگر از مسائل بوجود امده بود مواضع شفاف تری در قبال انجمن اتخاذ می شد .بعنوان مثال ریاست محترم جمهوری حضرت ایت الله خامنه ای در تاریخ 14/12/64 در مسجد دانشگاه تهران در پاسخ به پرسشی درباره انجمن حجتیه فرمودند : « بنده نظرم را راجع به انجمن حجتیه روشن و صریح به همه شما می گویم . انجمن حجتیه قبل از انقلاب با انقلاب نبود بعضی از افرادشان کار فعال ضد انقلابی هم می کردند بعضی فقط با انقلاب نبودند ضد انقلابی هم نبودند ، بعد انقلاب شد بسیاری از کسانی که با انقلاب نبودند بعد از آنکه عظمت و شکوه انقلاب را دیدند پیوستند به انقلاب ،حتی بسیاری از کسانی که در آنوقت یک حرکت منافی با انقلاب هم می کردند پیوستند به انقلاب و مشاغلی گرفتند در جاهای مختلف ...پس آن کسانی در گذشته جزو انجمن حجتیه بودند اما الان اولا جزو تشکیلاتش نیستند یعنی جزو انجمن نیستند ثانیا دلبسته انقلابند  من میگویم اینها خوبند و مثل بقیه مردم از انها استفاده می کنیم »18   ایشان در ادامه از هر کسی که "جزو تشکیلات است با انقلاب میانه ای ندارد دلزده از انقلاب است ، به امام اعتقادی ندارد ، ارادتی ندارد ، تقلید از دیگران میکند ، برای انقلاب حاضرنیست یک ذره از وقتش را سرمایه گذاری کند " به شدت اعلام انزجار کردند خواه انجمنی باشد یا غیر انجمنی .




 

1- عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ نهم 1386، ص231

2-همان، ص297

3-همان، ص319

-4همان، ص320

5- روزنامه اطلاعات، یکشنبه 6/10/1360، ص3

-6هفته نامه 9 دی ، شنبه 30/7/90 ص 11

7- در شناخت حزب قاعدین زمان ، عماد الدین باقی ، نشر دانش اسلامی ، چاپ پنجم اسفند 1365 ص 126

8- عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ نهم 1386، ص356

9-  پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سوم 1386، ص104

10- همان، ص187

11 - همان، ص192

12 - همانجا

13- آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سوم 1386، ص50

14- همان، ص83

15- نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم پاییز74، ج3، ص188

16- آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سوم 1386، ص115

15- نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم پاییز74، ج3، ص188

16- آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سوم 1386، ص115

17- صحیفه امام،ج17، ص533

18- آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سوم 1386، ص146


 

 

  • بنده خدا