ساسانیان رو عشقه.
اما اینو بگم که پس از این همه سیاسی نوشتن و داد زدن بدم نیامد یک دلنوشتی بروم دور هم حال کنیم . از مراسم شب عاشورا اومدم توی مسجد دانشگاه بود بعد از کلی وقت یه سینه مشتی زدیم و جونی گرفتیم.
توی حلقه اول بودم چشم باز کردم سعیدو دیدم ساسانیان . کارشناسی ارشد مطالعات خاورمیانه می خونه الانم دیگه درساش تمومه الانم داره بعنوان یک کارشناس خبره توی سایتهای تخصصی کارمی کنه مرتبط با تخصصش سابقا مسئول بسیج دانشگاه شیراز بود.
همینجوری وقتی دیدمش توی دلم حس علاقه ام بهش گل کرد . می دونید آقا سعید خیلی پسر گلیه گل که میگم یه چیزی میگم یه چیزی می شنویدا. هر کی هر جور دلش میخواد تفسیر کنه اما دلم کشیده از یکی از بهترین دوستام تعریف کنم اونم سعید اونی که وقتی داشتم میرفتم سفر غزه تو آغوشش با هم گریه کردیم و..
بعضی ها هستند ادم وقتی می بیندشون نمی تونه نگه از سروروشون اقایی می باره .
اینا بکنار می خوام اینجا رسما اعلام کنم خیلی چاکرشم - مخلصشم - خاک پاشم - رسما میخوام اعلام کنم خیلی اقاست .
همین
آخیش راحت شدم تو دلم گیر کرده بود . اینم ادرس وبلاگشه http://choghoc.blogfa.com
- ۹۰/۰۹/۱۴
وبلاگ سعید بودم، شانسی اومدم اینجا، چون حرف سعید شد کامنت گذاشتم.
سعید رو بدون مبانیش دوست دارم.
یاد خاطره ها و خنده هامون که از سر ایدئولوژی!!! نبود به خیر!
امیدوارم در همه مراحل زندگی موفق باشه.