نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

پیوندهای روزانه
خاندان نمازی از بنیانگذاران فراماسونری در شیراز بودند.

 محمود عرفان، ماسون بلندپایه و قدیمی در مقاله مهمی که درباره تاریخ اوّلیه فراماسونری نوشته، شروع تکاپوهای ماسونی در شهر شیراز را به خاندان نمازی منتسب می‌کند و از دو عضو این خاندان، حاج محمدتقی شانگهای و حاج محمدحسن نمازی، به عنوان ماسون‌های قدیمی نام می‌برد. او می‌نویسد:

«در سایر شهرها [به جز تهران] هر چند که لژ نبود ولی فراماسون‌ها بودند و به اوضاع جاهای دیگر دنیا فی‌الجمله آشنایی داشتند. در خراسان میرزا یعقوب صدرالعلما بود. در شیراز میرزا محمدتقی شنگهایی [شانگهای] که چندین دوره از فارس در مجلس شورای ملّی نمایندگی داشت و در هشتاد سالگی فوت شد و حاج محمدحسن نمازی بودند. حاج محمد نمازی که اکنون در نیویورک اقامت دارد و چون لوله‌کشی آب شیراز را بانی گردیده بر همه بازرگانان عصر خود در عمل خیر سبقت گرفته پسر این حاج محمدحسن می‌باشد.»[1]

لژ شیراز، وابسته به گراندلژ اسکاتلند، از کهن‌ترین و مهم‌ترین لژهای ماسونی ایران است. این لژ به عنوان تداوم «لژ روشنائی‌ در ایران» در شیراز تأسیس شد. لژ روشنایی در ایران را انگلیسی‌ها در سال 1919 م. در شیراز ایجاد کردند. علاوه بر نظامیان انگلیسی، سه ایرانی، امیر مظفر خان ارفع‌السلطنه (خان فرخ) و مارتیروس سرکیس و سرهنگ حسینعلی نامجو، که در آن زمان افسران قشون انگلیسی «پلیس جنوب ایران» (اس. پی. آر.) بودند، در این لژ عضویت داشتند.

دکتر ذبیح قربان در کسوت ماسونی  پسر حاج علیخان آباده‌ای بزرگ مالک بهائی آباده

از سال‌های 1320 ابتدا محمد نمازی و مظفر خان فرخ و سپس دکتر ذبیح قربان و عبدالحسین دهقان گردانندگان تشکیلات ماسونی شیراز بودند. عکس محمد نمازی و مظفرالدین خان فرخ (ارفع‌السلطنه) و گروهی دیگر در لباس ماسونی موجود است. ذبیح قربان نیز، چون نمازی، از سال‌ها پیش ماسون شده و در سال 1333 ش. به درجه استادی رسیده بود. سایر بلندپایگان ماسون شیراز عبارت بودند از: دکتر تمدن فرزانه، عزیزالله خان قوامی (پسر ابوالقاسم خان نصیرالملک، مالک روستای صیدون و باغ ناری شیراز و املاک مفصل دیگر)، دکتر لطفعلی صورتگر، حبیب‌الله خمسی، علی‌محمد دهقان، مارتیروس سرکیس، دکتر امیرقلی فرهمندفر، علی‌اکبر خلیلی شیرازی و محمدقلی خان قوامی (مالک سعادت‌آباد).

 

گردانندگان لژ روشنایی در ایران در سال 1950 در ردیف دوّم

محمد نمازی و مظفر خان فرخ (ارفع‌السلطنه)،

گردانندگان تشکیلات شیراز، در کادر مشخص شده‌اند.

حاج محمدتقی شانگهای چهره‌ای به‌غایت مرموز است. او پس از سال‌ها تجارت خاوردور در 1308ش.، سه سال پس از حاج محمدحسن، به شیراز بازگشت و در سال 1313 ش. نماینده شهر شیراز در مجلس شورای ملّی شد.او در دوره‌های نهم تا سیزدهم نماینده شیراز در مجلس بود و نام فامیل خود را به «شیرازی» تغییر داد.حاج محمدتقی در مانیل فیلیپین به عضویت فراماسونری درآمده بود. رائین تصویر دیپلم ماسونی حاج محمدتقی و عکس او را در کسوت ماسون‌ها درج کرده و افزوده است: «مخالفان خانواده شانگهای و نمازی... آنان را مروجین تریاک در جنوب شرقی آسیا می‌دانند[2] به‌نوشته رائین، حاج محمد نمازی نیز در هندوستان ماسون شد و تکاپوهای ماسونی خود را در آمریکا ادامه داد.[3]محمد و مهدی نمازی از متنفذترین ماسون‌های ایرانی به‌شمار می‌روند. تصاویری از حاج محمد نمازی در کسوت ماسونی به‌همراه سایر اعضای«لژ روشنایی در ایران» در کتاب اسماعیل رائین منتشر شده است.[4]

 

شهرت حاج محمد نمازی به «نیکوکاری» به دلیل تأسیسات لوله‌کشی آب شیراز و احداث بیمارستان پانصد تختخوابی در این شهر است. در این باره فراوان تبلیغ شده و جلال‌الدین همایی، همو که گفتیم پدرش از پیروان میرزا ابوالقاسم سکوت بود و با نمازی‌ها و خلیلی‌ها و فروغی‌ها و حکمت‌ها و دیگران و دیگران هم‌بسته، و خود چنان‌که دیدیم کارش ساختن تبارنامه برای این و آن خاندان بود، در سال 1331 ش. در وصف محمد نمازی چنین سرود:

 

شادباش ای کشور شیراز علیین طراز

ای تو اندر مصحف ایران زمین ام‌الکتاب...

گلبن اصل مرا چون ریشه از آن گلشن است

در دلم مهرت بود چون بوی گل اندر گلاب...

مردی از مهد تو زاید چون ز چشمه آب صاف

همت از خاک تو خیزد چون ز معدن زرّ ناب

هاـ نمازی یکتن از پروردگان مهد تست

در عیار همت و مردانگی کامل نصاب...

دست عزمش کاخی از حسن عمل افکند پی

کز گزند باد و باران خود نمی‌گردد خراب

شد روان از فیض او در فارس آب زندگی

یافت شیراز از زلال آب لوله فرّ و آب...

هم به کار آب همت بست هم در مدرسه

هم بنا درمان سرایی کرد پانصد تختخواب...[5]

 

درباره نیت واقعی و سوءاستفاده‌های محمد نمازی و پدرش، حاج محمدحسن، از «امور خیریه» حرف و حدیث فراوان است. برای دستیابی به روایتی دقیق به سراغ مطلع‌ترین راوی معمر شیراز، که خود به خاندان قوام شیرازی تعلق دارد، عبدالله خان قوامی، پسر ارشد حاج نصیرالملک، رفتم. وی ابتدا صریح و بی‌پرده سخن گفت ولی زمانی که اجازه خواستم برای نشر سخنانش همان مطالب را، محتاطانه و در لفافه، این‌گونه بیان کرد:

 

«به قراری که بنده شنیدم قانونی است در آمریکا که اگر کسی مالیات بدهکار باشد می‌تواند معادل آن در کشور دیگر کار خیریه کند. حاج محمد نمازی از این قانون استفاده کرد و بیمارستان و موقوفه آب شیراز را ساخت ولی مثلاً به جای یکصد تختخواب هزار تا وارد کرد و کالاهایی را به بهانه خیریه وارد می‌کرد مازادش را در بازار می‌فروخت و از این طریق پول هنگفتی به جیب زد. او آقای هوشمند را که رئیس ثبت بود کرد رئیس اداره آب و هوشمند معاون خودش، آقای پاکزاد، را کرد رئیس ثبت و با استفاده از این موقعیت اراضی وسیعی را در شیراز به‌نام نمازی ثبت کردند. قسمتی از زمین‌های بالای آسیاب سه تایی را ابتدا دولتی کردند و سپس به‌نام محمد نمازی.»[6]

 

شیخ عبدالرسول نیّر شیرازی راوی معتبری است که در سال‌های اخیر خاطراتش در دو جلد منتشر شده؛ کتابی ارجمند که دکتر احمد مهدوی دامغانی آن را «در عرض فارسنامه فسایی» خوانده است.[7] نیّر عنایت خاص به «خاندان‌های جلیل شیرازی»، به‌ویژه دو خانواده حکمت و نمازی، دارد. می‌نویسد:

 

«ما از خانواده‌های جلیل حکمت و نمازی خیلی تاج افتخار بر سر گذاردیم! اگر موفق گشتیم بعد از این قدری خدمات گرانبهای آن‌ها را به عرض می‌رسانیم که تا دامنه قیامت اعقاب ما از آن‌ها قدردانی نمایند! اجمالاً برای حفظ مقام خود هر فرد یا جمعیتی از افراد دولت عرض خدمتی نمود و مباشر این دو طایفه بودند چنان‌که در دوره زمامداری آقای علی‌اصغر حکمت تمام امور مربوط به این کار از اختلاط پسر با دختر، متروک کردن شرعیات، حتی خواندن قرآن و نماز و دعا و یاد کردن نام خدا و پیغمبر و ائمه (ع) اجمالاً آن‌چه بوی دین می‌داد، برداشته شد. آن‌چه فسق و فجور و لاابالی‌گری بود به جایش گذارده شد و پیش از همه خود و خانواده شریفه مقدم شدند. راستی خیلی خدمت کردند!»[8]

 

حاج محمد نمازی در کتاب فراموشخانه وفراماسنوری در ایران نوشته اسماعیل رائین

 

شیخ عبدالرسول نیّر توصیفی گویا از عملکرد و خصال حاج محمدحسن نمازی به دست داده است:

 

«حاج محمدحسن [نمازی]: در درجه اوّل از ثروتمندان این شهر محسوب [است]. مکرر در ضمن بیان با خودم در حضور جمعی گفته که نمی‌دانم چه بکنم؟ هر جا می‌روم دنبال ملکی بخرم که پول‎ها قدری خرج شود به دستم نمی‌آید. حالا بنده بخواهم بگویم چقدر ملک و مال دارد از حوصله‌ام خارج است و روزی چه اندازه عواید ملکی و تجارتی و شرکت‌ها و کمپانی‌ها و کارخانه‌ها و باغ‌ها دارد، اگر بگویم از حد میزان خارج است. شاید باور نفرمایید و همچنین پدر و برادر و بنی‌اعمامش که همه در ردیف یکدیگر با جزیی تفاوت ولی در شقاوت یک از یک کامل‌تر که ما به‌ناچار در اینجا برای عبرت فی‌الجمله از حالات آن‌ها شرح می‌دهیم.

باری، این حاجی از زیادی پول به‌قدری بیچاره شده بود که نمی‌دانست چه بکند. روزی رفتم نزد او. ناهاری به مصلحت زهرمار کردم. گفتم: حاجی، شما خبر از گرفتاری مردم دارید؟ گفت: بلی، خیلی مایلم که بتوانم کمکی به مردم کنم. گفتم: سهل است.

 کمک دو جور است: یکی برای آن‌هایی که در بستر افتاده و زیر چنگال عزرائیلان انسی، یعنی دکترها و دوافروش‌ها، گرفتارند؛ یکی کسانی که از شکنجه حیات آسوده گشته‌اند.

 برای این‌ها مخارجی بفرست، برای آن‌ها کفن. گفت: راستی گفتی، مریض‌ها را نمی‌شناسم. گفتم: من تا حدی که می‌دانم می‌گویم، مخصوصاً چند خانواده آبرومند که همه سیّد و ذریه پیغمبرند (ص) و مبتلا به فقرند و اسیر این بلا شده‌اند. گفت: فردا صبح کارگزارم را روانه می‌کنم، این‌ها را نشان دهید تا وجه دستی به هر کدام برساند و چند طاقه ناشور [نوعی پارچه ارزان] هم می‌دهم که به صرف کفن فقرا برسد.

 با این‌که من تازه عهد به عهود دروغی این طایفه نبودم، آن‌قدر با حرارت بیان کرد که باور کردم. فردا صبح در خانه نشستم تا ظهر. کارگزاری پیدا نشد. تلفن کردم. گفت: امروز گرفتار شدم فردا می‌آیم. فردا هم همین‌طور. پس فردا هم همین‌طور. تا یک هفته دویدم که بلکه کاری انجام شود، نشد. آخر، کارگزارش آمد. گفت: چرا به من تعقیب می‌کنید، به من اجازه نداد. من به زودباوری و فراموش‌کاری خود لعنت کردم.

ولی در همان اوان، بنا به خواهش بعضی از اولیای دولت، خانه محقری را به‌نام مریض‌خانه خیریه دائر کرد که چند نفر بیچاره کنار کوچه را آنجا برده و از محنت زندگی آسوده کرده، تسلیم اداره اموات نمودند. این کار را برای خوشامد اولیای دولت کرد که هم طلبی پیدا کند هم شهرتی حاصل نماید.

 چون پیشنهاد من، که اساسی بود، تابلو نداشت به مزاجش سازگار نیامد. باز در همین اوان گرفتاری و ابتلای مردم بود که محلی را معین کرد برای پذیرایی بینوایان. اعلانات بلندبالا در و دیوارها را پوشانید که مؤسسه خیریه حاج... [محمدحسن نمازی] حاضر است، برای پذیرفتن فقرا و ضعفا تمام وسائل از خوردنی و پوشیدنی و دوا و دکتر و رختخواب و فرش و سوخت با نهایت سهولت موجود. فقرا بیایند و هر کس فقیری سراغ داشته باشد بیاورد. روزنامه‌ها این اقدام خیر را به حاجی تهنیت گفته، قدری اغراق، قدری تملق، قدری برای طمع، زرق و برقی به این عمل زدند.

من هم چند نفر سراغ داشته فرستادم. چند روز بعد دیدم کسانی که رفته در شهر با همان حال بدبختی می‌گردند. گفتم: چرا بیرون آمدید؟ گفتند: ما که بنا هست از گرسنگی با خوردن این نان‌ها یا مرض بمیریم، چرا منتی مزید بدبختی‌های خود کنیم؟ گفتم: مگر چه بود؟ همه قسم خوردند که ما از فرط گرسنگی و سرما مبلغی رشوه به دربان داده و فرار نمودیم. طولی نکشید خود حاجی به من گفت: دیدی کار خیر نمی‌شود کرد!

 من آن‌قدروسائل راحت فراهم کردم، گندم از کجا، گوشت از کجا، برنج و روغن از کجا، زیلو و لحاف و پتو و تختخواب از کجا تدارک کردم. دکتر و دوا هم آماده کردم که اگر ناخوش شوند محتاج بیرون آمدن نباشند. همه فرار کردند. فقط دو سه نفری باقی مانده که آن‌ها هم یا کورند یا شل.

 گفتم: علت توقف آن‌ها هم معلوم شد. جناب حاجی! شما خوب بود به عوض این همه تدارک که زحمت به خود دادی یک چند دستگاه تابوت برایشان آماده کرده بودی که اگر بمیرند از فرط گرسنگی مرده بیچاره را نخورند بهتر بود. ای حاجی متقلب! ای قسی شهرت‌طلب! مگر به خدا هم می‌توان بازی کرد؟

تو محبسی درست کردی که انواع شکنجه‌ها در آن موجود بود برای اعدام یک مشت بدبخت بینوا. نامش را گذاشتی بینواخانه خیریه برای این‌که مردم در این موقع سخت متوجه تو نشوند و توقعی نداشته باشند و ضمناً به این نام تحصیل شهرتی هم کرده باشی. تو کجا و امر خیر؟ شما طایفه... [نمازی] جز خون مردم خوردن و چاپیدن و دروغ گفتن و تظاهر و ریاکاری چیز دیگری ندارید. اُف بر شما و طینت خبیث شما! وای از قساوت شما!

این‌ها [نمازی‌ها] فقط به دو چیز ایمان دارند [و] به جز این دو به همه چیز بی‌علاقه هستند: یکی شهرت‌طلبی، دیگر مال‌دوستی. آن از هر طریق بشود ولو کار به شرک و سجده بت باشد، این از هر راه باشد ولو مستلزم قتل نفوس زکیه گردد. من آن‌چه را می‌نویسم مدعی هستم که خالی از غرض و مرض است. اگر گویی هر مدعی دروغ‌زن است شما هم نزدیک شوید تا زهر قتال این افعی‌های خوش خط و خال را بچشید. اگر چه رسوایی این طایفه نه آن‌قدر از پرده برون افتاد که محتاج به زحمت دلیل آوردن باشیم.

قهرمان دروغ: یک روز صبح قبل از آفتاب حاج محمدحسن آمد به منزل بنده. گفت: از جریان امور ما با عمو خبر دارید؟ گفتم: نه. تمام وقایع را با تحفظ آن‌چه مناسب گفتن نبود شرح داد. آن وقت گفت: برای اطمینان شما این کلام الله را آورده‌ام که شاهد باشد ما مقصودمان این است که عواید ثلث پدرمان که توسط عمو در جای دیگر مصرف می‌شود در شهر خودمان مصرف شود. علما، طلاب، فقرا، سادات، ارامل [ازدواج نکرده‌ها] و ایتام چرا از عواید هفتصد و پنجاه هزار تومان که در سال مبالغی هنگفت می‌شود بی‌بهره بمانند؟ قدری آه و ناله برای فقرا و مستحقین نموده و احتیاطا چهل پنجاه هزار قسم مغلظه به صدق قول و پاکی نیت خود یاد نموده و دلسوزی زیاد برای آقای شیخ [جعفر محلاتی] کرده که این مردم بزرگ چرا مدیون باشد و مخارج روزانه نداشته باشد؟ با حضور این قرآن مجید عهد می‌کنم که تمام دیون ایشان پرداخته شود. ماهی صد تومان مرتب بپردازم تا از حیث معیشت در مضیقه نباشند. آن‌قدر در باغ سبز نشان به من داد که کاملاً باور کردم و هیچ جای شبهه نماند و حق هم با من بود چون که تازه عهد به معاشرت آن‌ها بودم. فوری در مقام چاره‌جویی برآمده استفتایی خود نوشته به این عبارت که بیان فرمایید اگر کسی وصیتی نوشته باشد به خط خودش و شاهدی نداشته باشد آیا آن وصیت معتبر است یا خیر؟ برداشته خودم بردم نزد مرحوم شیخ [جعفر محلاتی]. ایشان خالی‌الذهن، که موضوع چیست، فرمود: خودت بنویس ثابت نمی‌شود. نوشتند. مهر کردند. برداشته آمدم. یک سنگر معتبری پیش بردم. چند استفتا دیگر به همین مضمون به نجف کرده همه همین را نوشتند. یک وقت حاج عمو خبردار شد که تمام قوه این طرف آمده. کار اگر به دادوقال کشید جز رسوایی چیز دیگری ندارد. فرستاد نزد شیخ [جعفر محلاتی]. آن‌چه تحبیب و تطمیع نمود فایده نبخشید. فرمود: من از موضوع بی‌اطلاع بودم. حکمی داده خلاف آن را نمی‌گویم. کار ثلث تمام شد. به سلامتی تمام علما، طلاب، فقرا، بیوه‌زن‌ها و یتیمان، حاج محمدحسن و برادرش گرفتند و نوش جان کردند. به جان عزیز شماها یک دینار نه به آخوند دادند نه سید، نه به اسیر دادند نه یتیم. برادروار قسمت شد. جزء سرمایه گردید، ملک و باغ و باغچه شد. ای کاش یک دینار به مرحوم شیخ رسانیده بودند یا ده شاهی از دینش کاسته بودند. بلی، چیزی را که زود عملی کردند ترک تظاهرات خیریه بود که همه را تا همان‌وقت در کار داشتند. یادم نمی‌رود مرحوم شیخ [جعفر محلاتی] به من فرمود: چرا موضوع را به من نگفتی؟ این‌ها هر چه خودکشی کردند نتوانستند حکمی از من بگیرند. گفتم: این‌طور با من قرار داده و قرآن را حکم کرده‌اند. گفت: دروغ می‌گویند. شما این‌ها را نمی‌شناسید. تا رسیدم دیدم حق به آن مرحوم بود. راهی رفتم، مظالمی به دوش گرفتم، خیرات جاریه‌ای را قطع نمودم، خجالتی وجدانی برای خود تهیه کردم تا آن‌ها اسباب عیش و نوش‌شان درست گردد. ولی خدا می‌داند من نمی‌دانستم. من به خیال خدمت به مستحقین بودم. من گول قسم و فریب تظاهر خوردم. من به اطمینان قرآن این کار را کردم. عید غدیر بود. رفتم خدمت شیخ [جعفر محلاتی]. چون برخاستم بیایم لبخندی زد و گفت: حاج... [محمدحسن نمازی] هر ساله مبلغی برای ما می‌فرستاد امسال قطع کرد. چیزی نیست. دلخور نباشید. خدا قادر است. این عبارت به‌قدری بر من اثر کرد که گویا دنیا را به سرم کوبیدند. از خجالت خیس عرق شدم. هیچ نتوانستم بگویم. حالا که سال‌ها گذشته باز خجالت می‌کشم. ولی پیشانی آن‌ها عرق نکرده و نمی‌کند.

امانت حاجی: یک موضوع از آن‌ها را می‌گویم مطالب را سجاف می‌گیرم. همان اوقات که گفتگوی ثلث در میان بود شب و روز حاجی آن‌قدر با من گرم گرفته که مجال به خود رسیدنم نمی‌دادند. روزی وارد خانه حاج محمدحسن یا قهرمان دروغ شدم. دیدم حاج محمد مهدی بزاز آنجا نشسته خیلی مضطرب است. تا رسیدم اشاره کرد نزدیکش رفتم. گفت: تو را به امام زمان (ع) مرا از اینجا خلاص کن. گفتم: مطلب چیست؟ گفت: دو صندوق کرپ چادری، دو صندوق مخمل می‌خواهد به من بطپاند. من راه دستم نیست و راست می‌گفت. آن روز هر دو قلم خیلی بنجال بود. گفتم: آقای خان! این‌که می‌خواهید به حاجی بفروشید به هر قیمتی می‌گویید من می‌خرم. گفت: کرپ یازده قران، مخمل هفت قران. گفتم: قبول دارم، چهار صندوق مال من. فردا صبح پول می‌دهم و همین‌جا باشد تا وقتی که بخواهم بفروشم. جان حاجی خلاص شد. فردا صبح پول برده، تحویل کرده، به اطمینان این‌که ما مشغول خدمتگزاری هستیم، شب و روز اوقاتم صرف کار و منافع و شهرت‌طلبی آن‎هاست، اگر خدمتی نکنند خیانت نمی‌کنند، رسید پول و رقعه معامله را مبادله نکردیم. داده و گرفته ما را در دفتر ثبت کرده به همین قانع شدم. یکی دو ماه از مقدمه گذشت. هر دو جنس کمیاب و ترقی فاحش کرد. کرپ شد سه تومان، مخمل چهارده قران. من حساب نزد خودم می‌کردم هشت نه هزار تومان نفع چهار صندوق در جیبم موجود است. مشتریان آمدند خریدند. من فروخته، حواله دادم. حواله را رد کرد. رفتم گفتم چرا رد کردید؟ گفت: من خودم برایتان فروختم. گفتم: چند فروختید؟ گفت: بعد صورت می‌دهم. همان بعد، نزدیک دو سال دویدم تا ده تومان بیست تومان عین پولم را گرفتم و خوردم. مایه و متاع از کفم رفت. دو سال هم دوندگی کردم. یک دینار هم عایدم نگردید. این تلافی هفتصد هزار تومان فایده بود که به من رسانیدند. خدا میان من و آن‌ها حکم کند. اگر چه کرد. همان اوقات در معامله روده هفتاد هزار تومان ضرر دید.

ترحم و عاطفه حاجی: اطلاعات بنده به موضوعات مذکوره بیش از این اندازه‌هاست. از هر کدام یک نمونه بیان کردم. روزی سیدی جلیل از خانواده روحانیین با حالی پریشان بر من وارد شد. گفت: تو خبر از حال ما داری؟ گفتم: بی‌اطلاع نیستم. گفت: از حد اطلاع شما بالاتر است. من و خواهر و برادرانم چند شب و روز است نان درستی نخورده‌ایم. هر چه داشته فروخته‌ایم حتی لباس‌ها را. حالا خود را حاضر کرده‌ام برای هر طور کاری پیش آید اعم از نوکری و کار زراعت و مقنی‌گری.

حاج محمدحسن [نمازی] در دشت ارژن کار قنات دارد، هر چه با هر که اجرت می‌دهد من زیاده نمی‌خواهم، منت به سر جدم بگذارد مرا بپذیرد. از شدت تأثر نتوانستم بگویم این‌ها رحم و عاطفه ندارند، این‌ها مردمی نمی‌دانند، گفتم چشم، می‌گویم.

اتفاقاً شب منزل یکی از رفقا بوده قهرمان دروغ هم بود. بی‌اختیار هر چه توانستم فحش چاشنی کردم چون با فحش خیلی خوش دارند. تمام خندید. آخر گفت: حالا مطلب را بگویید. گفتم: یادت هست موقع گرفتن ثلث پدرت چه معاهداتی کردی و قرآن را شاهد قرار دادی که برای سادات چه می‌کنم، برای علما چه می‌کنم، همه را فراموش کردی؟ اینک فلان سید، که هم با تو دوست‌اند هم پریشان‌اند، تقاضا دارند که او را به مقنی‌گری ملکت قبول کنی. هر چه به دیگری می‌دهی با او دهی تا از گرسنگی نمیرند. گفت: همه مطالب همین بود؟ این که خیلی سهل است. ماهی سی تومان به او می‌دهم. خیلی هم ممنونم چون یک چنین کسی را در کار داشتم.

از هر چه گذشته حق‌ها بر من دارند. کار کردن و اجرت گرفتن منتی ندارد. همین فردا صبح به ایشان بگویید بیایند منزل تا با موتور بفرستمش به آنجا برای سرپرستی کار قنات. مقداری هم اظهار اندوه از حال سید بیچاره کرد و باز تأکید کرد و رفت. گفتم: والله دروغ می‌گویی و نمی‌کنی، چون شما را می‌شناسم. باز قسم‌ها خورد و رفت. صبح من سید را با اطمینانی فرستادم رفت و بعد از ظهر برافروخته برگشت. گفت: می‌خواستی آبرویم را ضایع کنی؟ گفتم: چه شده؟ گفت: از آن وقت تا حال نشستم، هر کس آمد و رفت به اشاره حالی کرد که برای توقع آمده و یک کلام صحبت با من نداشت. من بی‌اندازه پریشان شدم. رفتم پای تلفن یک مشت حرف حسابی چاشنی کرده، افتاد به عذرخواهی که مقصود طفره نبود، موتور امروز حاضر نبود. فردا او را بفرستید تا روانه کنم.

 اجمالاً، به همین ترتیب سید بیچاره یک هفته آمد و شد کرد. اگر شما برای آن کار آنجا رفتید او هم رفت. اگر یک شاهی به سید دادید او هم داد. این رحم و عاطفه آن‌ها.

دیانت حاجی: خیلی جای دور نمی‌روم و شما را زحمت نمی‌دهم. شب ماه رمضان در یک منزل قرائت قرآن است، در منزل دیگر بساط قمار، در منزل دیگر سفره عرق و شراب. با این اوضاع و احوال آیا توقعی هست که در موقع ابتلا و فشار مردم از ناحیه آن‌ها کمکی بشود؟ یا از مردن مردم باکی پیدا کنند؟ یا به گرسنگی بیچارگان متأثر شوند...»[9]


حسن نمازی،پسر حاج محمد نمازی، جنجالی‌ترین چهره این خاندان در سال‌های اخیر است؛ و علی‌القاعده در شناسنامه «محمدحسن» نام دارد یعنی نام پدربزرگش را بر او نهاده‌اند.

حسن نمازی در 27 ژانویه 1950/ 7 بهمن 1328 در شهر واشنگتن، پایتخت ایالات متحده آمریکا، به دنیا آمد، در سال 1972 تحصیلاتش را در دانشگاه هاروارد با اخذ مدرک لیسانس به پایان برد و در همین سال با مرگ پدر میراثی عظیم به او رسید. به گزارش شبکه مالی بلومبرگ، در کمپانی سرمایه‌گذاری حسن نمازی، «نمازی کاپیتال»،[10] بیش از سه میلیارد دلار پول در گردش است. نمازی از حامیان مالی بیل کلینتون در انتخابات ریاست‌جمهوری بود و به این دلیل در آخرین روز سال 1998 کلینتون او را به عنوان سفیر ایالات متحده در آرژانتین منصوب کرد ولی به دلیل شکایت شریک سابق نمازی، سهراب وهاب‌زاده، مجلس سنا حکم کلینتون را تأیید نکرد. نمازی عضو نهادهایی متنفذ چون «شورای روابط خارجی»[11] و مرکز مطالعات خاورمیانه مؤسسه «راند»[12] بود و در سال‌های 1990- 1998 نایب رئیس «دانشنامه ایرانیکا»، به ریاست دکتر احسان یارشاطر.[13]حسن نمازی و هوشنگ انصاری تنها ایرانیان عضو هیئت گردانندگان «انجمن آسیا» هستند؛ مؤسسه‌ای که جان راکفلر سوّم در سال 1956 در نیویورک تأسیس کرد.[14] زمانی که کلینتون حکم نافرجام سفارت حسن نمازی را صادر کرد، برخی محافل ایرانی در این باره چنین نوشتند:

 

حسن نمازی در کنار کلینتون

«بیل کلینتون رئیس‏ جمهور آمریکا در آخرین روز سال میلادی1998 طی حکمی حسن نمازی، یک سرمایه‏ دار آمریکایی ایرانی تبار، را به‏‏عنوان سفیر این کشور در آرژانتین تعیین کرد. کاخ سفید با انتشار بیانیه ‏ای در این مورد، نمازی را چنین معرفی کرده است: آقای حسن نمازی از نیویورک در حال حاضر رئیس شرکت سرمایه‏ گذاری نمازی است. وی از سال 1972 در بازارهای دولتی و خصوصی سرمایه ‏گذاری کرده است و تجربه زیادی در زمینه املاک و مستغلات دارد. از سال 1979 تا 1987نمازی در هوستون، تکزاس، و حومه واشنگتن دی. سی. به فعالیت‏های ساختمانی و از جمله ساخت یک اداره به مساحت 300 هزار متر مربع، که توسط آی. بی. ام. طراحی شده، مشغول بوده است. آقای نمازی در جامعه علمی نیز فعال است و در سال 1996 به ‏‏عنوان عضو افتخاری مرکز علمی جان هاروارد پذیرفته شده است. او به‏ تازگی در کمیته بازدید دانشگاه هاروارد، وابسته به مرکز امور بین‏ الملل، مشغول به کار بوده و یکی از اعضای پیشین کمیته مشورتی خاورمیانه دانشگاه هاروارد بوده است. همچنین در ارتباط با این دانشگاه، نمازی عضو هیئت معتمدان موسسه علم و اعصاب و روان و یکی از اعضای هیئت مدیره دائرة‌المعارف ایرانیکا وابسته به دانشگاه کلمبیا است. آقای نمازی در واشنگتن دی. سی. به ‏دنیا آمده است... او و همسرش، شیلا، و سه فرزندش، یاسمین و کامیار و لیلا، در نیویورک سکونت دارند.»[15]

همچنین حسن نمازی از حامیان مالی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری بود.

در رسانه های آمریکایی درمورد او نکات فراوانی وجود دارد ازجمله :

- یکی از موسسات تحقیقاتی آمریکا اعلام کرده است که حسن نمازی از سال 1990 میلادی تا کنون در حمایت از 75 نامزد فدرال این کشور به آن ها کمک های مالی کرده است.

- نمازی علاوه بر این مدتی به سمت سرپرست کمیته مبارزات انتخاباتی هیلاری کلینتون منصوب شد و بعد ها توانست بالغ بر 500 هزار دلار برای کمک به مبارزات انتخاباتی اوباما اعانه جمع آوری کند که همین موجب شد که در تیم اوباما به مهره ای حساس و مورد احترام بدل شود.

-ناظران اتهامات وارده را برای نمازی که یک آمریکایی ایرانی تبار است و پدر او صاحب یکی از بزرگترین شرکت های کشتی رانی در ایران بود و در طول دو دهه گذشته یکی از مهره های حساس سیاسی در حزب دموکرات آمریکا بوده, شکست بزرگی دانسته اند.

نمازی همان کسی است که بیل کلینتون در نظر داشت او را به سمت سفیر آمریکا در آرژانتین منصوب کند که به دلیل مخالفت شدید جمهوری خواهان به دلیل فعالیت های مشکوک وی در زمینه خرید و فروش مسکن از تصمیم خود منصرف شد.
 

در اوت 2009/ شهریور 1388 حسن نمازی به اتهام 74 میلیون دلار کلاه‌برداری از سیتی بانک نیویورک با ارائه اسناد جعلی دستگیر و اندکی بعد با 25 میلیون دلار وثیقه آزاد شد. حداکثر محکومیتی که برای نمازی پیش‌بینی می‌شود سی سال زندان است. این ماجرا، در پی دستگیری یک ثروتمند ایرانی یهودی‌تبار به نام فرهاد حکیم‌زاده در لندن، به اتهام بریدن صفحات کتب نایاب در «کتابخانه بریتانیا»،[16] نام ثروتمندان ایرانی مقیم غرب را بر سر زبان‌ها انداخت.

شناخت تبار و پیشینه خانوادگیاین‌گونه ثروتمندان، و نحوه کسب ثروت‌های عظیم در نسل‌های قبل، می‌تواند عملکرد نسل‌ کنونی‌شان را توضیح دهد. با نیل به این شناخت، پدیده‌هایی چون حسن نمازی وفرهاد حکیم‌زاده عجیب و نامتعارف جلوه نمی‌کند. این همان رویه‌ای است که «پدران» در زمان خود پی گرفتند ولی کارنامه کردارشان به فراموشی سپرده شد. عملکرد «پسران» در برابر چشم ماست و به دلیل ابزارهای نوین ارتباطات می‌تواند پژواکی گسترده یابد ولی اگر بر آن تاکید نشود، اسفمندانه، این نیز در سایه تبلیغات یا سکوت به‌تدریج به فراموشی خواهد رفت.

منشاء ثروت دو خاندان سرشناس و خویشاوند نمازی و خلیلی شیراز تجارت جهانی تریاک سده نوزدهم میلادی است. تجارت تریاک کانون اصلی گردش انبوه‌ترین ثروت‌های دنیای غرب در سده نوزدهم میلادی بود. برای گشودن بازار بزرگ چین به روی تجار جهانی تریاک، استعمار غرب در سال‌های 1839-1842 و 1856-1860 دو جنگ بزرگ را بر دولت چین تحمیل کرد که به «جنگ‌های تریاک» معروف است. کمپانی‌های بزرگ انگلیسی (به‌ویژه کمپانی جردن ماتسون)، کمپانی‌های بزرگ آمریکایی (متعلق به خاندان‌های سرشناس بندر بوستن که به «الیگارشی بوستن» معروف‌اند)، یهودیان بغدادی (به رهبری خاندان ساسون) و پارسیان (زرتشتیان) هند (به رهبری سر جمشیدجی جی‌جی‌بهای) گردانندگان اصلی تجارت جهانی تریاک سده نوزدهم بودند. یهودیان بغدادی، به رهبری خاندان ساسون، در مشارکت با تجار آمریکایی بوستن و پارسیان هند، در تجارت ایرانی تریاک نقش اصلی داشتند. دلالان و کارگزاران این کانون به ثروتمندان و رجال سیاسی بزرگ ایران بدل شدند. خاندان‌های فروغی (ذکاءالملک فروغی) و بوشهری (حاج معین‌التجار) و مهدوی (حاج امین‌الضرب) و خلیلی (حاج محمد خلیل کشمیری) و نمازی از سرشناس‌ترین اینان‌اند.

خاندان نمازی از تبار دو برادر، حاج محمد حسن (متوفی حوالی 1310 ش.) و حاج محمد حسین (متوفی 1326 ش.)، است. کمپانی‌های م. نمازی و ح. نمازی هنگ‌کنگ به این دو برادر تعلق داشت. طبق اسناد موجود، این دو کمپانی شرکت‌های پوششی برای فعالیت سرویس اطلاعاتی بریتانیا (اینتلیجنس سرویس) بودند. برادران نمازی با کمپانی‌های انگلیسی و آمریکایی و یهودی و پارسی فعال در تجارت جهانی تریاک پیوند نزدیک داشتند و از این طریق ثروت هنگفتی اندوختند. بانک هنگ‌کنگ شانگهای (HSBC) و شاخه ایرانی آن (بانک شاهنشاهی انگلیس و ایران) و کمپانی کشتیرانی شبه جزیره و شرق (P&O) از مراکز عمده سرمایه‌گذاری این شبکه بوده و هست. رکن‌زاده آدمیت می‌نویسد: «حاج محمد حسن نمازی از شیراز به هنکانگ... رفت و در آنجا به تجارت مشغول شد و به‌تدریج کارش رونق یافت و چند کشتی بازرگانی خرید که نام دو فروند آن به خاطر دارم و آن زیانی و احمدی بود. و این کشتی‌ها بین هنکانگ و بنادر جنوب ایران و بصره آمدوشد می‌کردند و مال‌التجاره از آن بندر به ایران و از ایران و بصره به بمبئی و هنکانگ می‌بردند. و نمازی بیشتر صادرات ایران را ترویج می‌کرد و تریاک محصول ایران را به چین می‌برد. و شنیدم که امتیاز استخراج طلا از معدنی در نزدیکی هنکانگ از دولت انگلیس گرفته بود و گاهگاه می‌دیدم که شمش طلا به شیراز می‌فرستاد.»

(محمد حسین رکن‌زاده آدمیت، دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، تهران: اسلامیه- خیام، 1337، ج 2، صص 406-407) حاج محمدحسن نمازی ماسون بود.

محمد نمازی پسر حاج محمد حسن و سناتور مهدی نمازی پسر حاج محمد حسین است. در سال‌های جنگ اوّل جهانی محمد نمازی، در شراکت با آقا جان کلیمی (نیای خاندان کهن صدق)، «رشن‌دار» (سررشته‌دار) قشون انگلیس در جنوب ایران بود. در سال‌های جنگ دوّم جهانی مهدی نمازی، در شراکت با مه‌یر عبدالله (یهودی بغدادی)، پیمانکار ارتش آمریکا در ایران بود. محمد و مهدی نمازی نیز از فراماسون‌های متنفذ ایران بودند.

تصاویری از محمد نمازی در کسوت ماسونی به‌همراه سایر اعضای لژ روشنایی در ایران در کتاب اسماعیل رائین (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 3، صص 131، 133) مندرج است.

به‌دلیل همین پیوندهای دیرین و ریشه‌دار با شبکه مقتدر و جهانشمول فوق است که بیل کلینتون، رئیس‌جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا، در پایان سال 1998 میلادی یکی از اعضای این خاندان به‌نام حسن نمازی را به‌عنوان سفیر آمریکا در آرژانتین منصوب کرد.

محمد نمازی (متوفی فروردین 1351) بخش عمده عمرش را در آمریکا سپری کرد. او برای فرار از پرداخت مالیات ثروت هنگفتی که در این کشور انباشته بود، به احداث برخی تأسیسات خیریه در شیراز، به‌ویژه بیمارستان نمازی و لوله‌کشی آب شیراز، دست زد. او از این طریق هم سود قابل توجهی برد و هم «خوش‌نام» شد. طبق قوانین آمریکا، صرف پول در امور خیریه، در هر جای دنیا، پرداخت مالیات را به شدت کاهش می‌دهد. در بسیاری از اسناد و منابع تاریخی از محمد نمازی تصویری مثبت دیده نمی‌شود.

 دکتر محمد مصدق به شدت به نمازی بدبین بود و او را عامل انگلیسی‌ها می‌دانست. به‌نوشته دکتر غلامحسین مصدق، در زمان سفر مصدق برای شرکت در اجلاس شورای امنیت به نیویورک (مهر 1330)، محمد نمازی «مرد اوّل سفارت» بود و تمامی کارکنان سفارت ایران حقوق‌بگیر او. «مثل ریگ پول خرج می‌کرد... وی قصد داشت با استفاده از قدرت مالی خود اعضای هیئت نمایندگی ایران حتی پدرم را زیر نفوذ خود درآورد. پدرم در حین مسافرت به آمریکا به من، صالح و دکتر فاطمی و یکی دو نفر دیگر از همراهان گفت: ما در این مأموریت به‌جز انگلیسی‌ها و عوامل آن‌ها در آمریکا با دو ایران متنفذ هم سروکار داریم: یکی حاج محمد نمازی و دیگری گالوست گلبنگیان، باید مراقب آن‌ها نیز باشیم. صحت پیشگویی پدر و سوءظنی که نسبت به نمازی داشت پس از کودتای 28 مرداد به اثبات رسید.» [17]



1.  محمود عرفان، «فراماسون‌ها در ایران»، یغما، سال دوّم، شماره 12، اسفند 1328، ص 550.

2.  اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران: مؤسسه تحقیق رائین، چاپ اوّل، 1348، ج 2، ص 413-416.

3.  همان مأخذ، ج 2، صص 417-418.

4.  همان مأخذ، ج 3، صص 131، 133

5.  رکن‌زاده آدمیت، دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، ج 3، صص 204-206.

6.  مصاحبه با عبدالله خان قوامی، پسر ارشد حاج ابوالقاسم خان نصیرالملک، جمعه، 15 شهریور 1387.

7.  شیخ عبدالرسول نیّر شیرازی، روزگار پهلوی اوّل، به‌کوشش دکتر محمدیوسف نیری، شیراز: قطب علمی پژوهش‌های فرهنگی و ادبی فارس، 1387، ص 22.

8.  همان مأخذ، ص 164.

9.  همان مأخذ، صص 448-454.

11.  Council on Foreign Relations (CFR)

12.  RAND Corporation

15.  صبح امروز، شنبه 12 دی1377 ص 4.

16.  http://www.guardian.co.uk/uk/2009/jan/16/rare-books-farhad-hakimzadeh

17. (غلامحسین مصدق، در کنار پدرم مصدق: خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، به‌کوشش غلامرضا نجاتی، تهران: رسا، 1369، ص 83) باقر پیرنیا، استاندار پیشین فارس در دوران پهلوی که چهره‌ای کم و بیش خوش‌نام است، در خاطراتش می‌نویسد: محمد نمازی وابسته افتخاری سفارت ایران در واشنگتن بود بدون دریافت حقوق.


منابعی برای مطالعه درمورد حسن نمازی :

http://alef.ir/1388/content/view/52458/83/

http://www.robeshadi.com/index.php?option=com_content&view=article&id=579:1389-01-01-23-42-14&catid=1:latest-news&Itemid=50

http://mehdiabadani.persianblog.ir/post/3053

  • بنده خدا
آقای موسوی در اظهارات اخیر خود سخنانی فرموده اند که جای بسی تامل و بررسی دارد.

همین چند روز پیش بود که فرماندار محبوب شیراز از مصوبه ای جلوگیری کرد که طبق تائید اعضا شورای شهر از جمله آقای موسوی مقرر شده بود پاداشی ۱۰ میلیون تومانی به شهردار شیراز داده شود و فرماندار شیراز با غیر قانونی خواندن آن از آن جلوگیری کرد.

هنوز خاطره ها در ذهن دارند حمایتهای آقای موسوی از سرمایه دار متخلف برج های دوقلو هنوز در خاطره  این شهر مانده که دانشجویان عدالتخواه در کلام آقای موسوی ابزار دستی معرفی شدند  که چون با  پروژه پر تخلف برجهای دوقلو  مخالفت میکنند حتما مورد سو استفاده قرار گرفته اند .

هنوز در خاطره ها مانده که وقتی صدای عدالتخواهان شهر بلند می شد که بجای دادن مجوزهای غیر قانونی در شهر به سرمایه برداران  متخلف و ساخت برجهای تجاری که به مصرف اجناس دامن میزند به فکر جذب سرمایه برای تولید و صنعت باشید در کلام جناب موسوی اعتراضی شنیده میشد که برخی نمی گذارند درشیراز سرمایه گذار بیاید و...

و خیلی چیزهای دیگر که فعلا قصد پرداختن به آن را ندارم .

اما درنهایت جناب آقای موسوی چطور شده امروز شما به فکر مفاسد اقتصادی افتاده اید ؟

ما که خوشحالیم و خورسند که مسئولین شعار عدالت بدهند و با مفاسد اقتصادی برخورد کنند اما یک چیز را هم خوب تجربه کردیم  و آن اینکه :

به عمل کار بر آید به سخنرانی نیست

منتظر اعمال عدالتخواهانه وضد فساد شما نیز هستیم  انشا الله که رویه شما نیز مثل سخنانتان تغییر کرده باشد .

  • بنده خدا
امروز با گذشت ۹ سال از عمر جنبش عدالتخواه دانشجویی عدالتخواهی به یکی از فراگیرترین گفتمانهای جنبش دانشجویی بدل شده است .

در این میان شیراز بعنوان یکی از علمداران جریان عدالتخواهی توانست با تغییر گفتمان مسئولین بومی فضا را به جوی مساعد و آماده برای مبارزه با مفاسد اقتصادی بدل کند و مسئولین سالم و مجاهدی نیز پابه میدان گذاشتند تا در این امر خطیر و این فرمان رهبری مجاهدت کنند .

عدالتخواهی فرمانی است که رهبر انقلاب در تاریخ ۶/۸/۸۱ طی پیامی به تشکل های دانشجویی اعلام داشتند  ( متن پیام رهبری ) در این پیام رهبر انقلاب از دانشجویان خواستند بعنوان پرسشگران  و مطالبه گران به میدان بیایند و از مسئولینی که مظنون به فساد هستند مطالبه کنند .

قسمتی از پیام رهبر انقلاب :

مسابقه رفاه میان مسؤولان، بی اعتنایی به گسترش شکاف طبقاتی در ذهن و عمل برنامه ریزان ، ثروتهای سربرآورده در دستانی که تا چندی پیش تهی بودند ، هزینه کردن اموال عمومی در اقدامهای بدون اولویت و به طریق اولی در کارهای صرفا تشریفاتی ، میدان دادن به عناصری که زرنگی و پررویی آنان همه گلوگاه های اقتصادی را به روی آنان می گشاید ، و خلاصه پدیده  بسیار خطرناک انبوه شدن ثروت در دست کسانی که آمادگی دارند آن را هزینه کسب قدرت سیاسی کنند و البته با تکیه بر آن قدرت سیاسی اضعاف آنچه را هزینه کرده اند گرد می آورند.

در این پیام رهبر انقلاب جایی برای شانه خالی کردن از مطالبه عدالت نگذاشتند و همچنین جایی برای تهمت و توهین  و یا جایی برای سر درگمی بلکه از دانشجویان خواسته اند که با پرسش بجای اتهام از مظنونین نه متهمین  ( که سر در گم نشوند ) مطالبه کنند و همچنین از مسئولین قضایی و نمایندگان مجلس و دستگاه اجرایی ( دولت ) مبارزه با مفاسد را .

همچنین یک سال قبل از این پیام  رهبر انقلاب در پیام هست ماده ای به مسئولین سه قوا و همچنین نمایندگان دستگاه اطلاعاتی وسازمان بازرسی امر کردند که طی منشور مندج در این پیام با مفاسد اقتصادی برخورد کنند .

( متن پیام هشت ماده ای )

با گذشت چند سال از این پیام ها برخی عمر مبارزه با مفاسد را پایان یافته دانستند و مبارزه با مفاسد را از دستور کار خارج کردند . اما رهبری در تائید ادامه این مبارزه چنین فر مودند :

«من روی مسئله فساد خیلی تکیه کرده‌ام و ممکن است بعضی به نظرشان بیاید که تکراری است. نه، من اعتقاد راسخ دارم که مادامی که ما مجموعه دستگاه اجرایی خودمان را از فساد مالی و انحراف از روش‌های قانونی و صحیح خالی نکنیم، به نتیجه نمی‌رسیم … من بارها این مثال زده‌ام و تکرار کرده‌ام که فساد در دستگاه اجرایی مثل این است که ما چندین لوله قطور آب به استخری وارد می‌کنیم٬ اما استخر پر نمی‌شود؛ این همه تلاش انجام می‌گیرد، در عین حال انسان زوایای خالی را مشاهده می‌کند...

مفاسد اقتصادى را صرفاً به عنوان یک کار خلاف نباید در کشور در نظر گرفت. این کار اگر چنانچه دنبال نشود، تعقیب نشود، ریشه‏یابى نشود، قواى مختلف کشور دست به دست هم ندهند براى خشک کردن ریشه‏ى این کار، ضربه و خطرش براى کشور بسیار کلان و عظیم خواهد بود. مفاسد اقتصادى، مفاسد فرهنگى را هم با خود مى‏آورد، مفاسد اخلاقى را هم مى‏آورد...

این نامه‏ى ما، مطالبه‏ى ما، مال سال 1380 است؛ تاریخش آن وقت است، اما همیشه تاریخِ روز دارد. امروز هم اگر واقعیت جامعه را بخواهید، همان مطالبه، همان حرفها، امروز از طرف ما نسبت به مسئولین قواى سه گانه وجود دارد، که باید انجام دهند.(5/4/87)

 امروز اما با نزدیک شدن به سالگرد پیام رهبری و شتاب گرفتن فضای مبارزه با مفاسد اقتصادی در استان و همچنین  اعلام اسامی مفسدان اقتصادی توسط مسئولین  جای آن دارد تا در سالگرد پیام رهبری صحت ادعای تشکل های مختلف در ولایت پذیری از رهبر انقلاب مورد امتحان و ازمون قرار گیرد .

تشکل هایی که هیچ قدمی در راه خواسته ایشان بر نداشته اند  باید پاسخگو باشند که چگونه میتوان ادعایی این چنین کرد  ولی در عمل هیچ قدمی در این راه بر نداشت .

  • بنده خدا
تاریخ فارس پر است از عجایبی که هر محقق  منصفی را به تعجب وا می دارد.

دوست عزیزم آقای علی جعفری در وبلاگ خود به نکاتی از کتاب خاطرات سید منیرالدین شیرازی اشاره کرد که موجبات تکذیب وتائید فراوان شده و تعجب بسیرای را در استان و کشور بر انگیخت  در حالی که این منابع موجود و دراختیار همگان بود اما تنها پس از درج در وبلاگ دوستان ما بود که تکذیبیه ها صادر شد و حتی برخی تا انجا پیش رفتت که مشاعر سید منیر الدین حسنی الهاشمی را هدف قرار داد تا صحت سخنانش را بی اعتبار نشان دهد اما غافل از انکه چاپ این کتب توسط یکی از مراکز معتبر اسنادی کشور ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی ) دیگر  هر نوع تکذیت یعنی دهن کجی به ایشان .

اگر چه که کتاب خاطرات سید منیر الدین پس از چاپ اول بزودی کمیاب شد و دیگر تجدید چاپ نشد اما بدست اوردن و مطالعه ان ارزش وقوف به اسرار فارس معاصر و به تبع آن فارس امروز را دارد .

بررسی ریشه های تاریخی چهره های سیاسی در فارس می تواند روشن گر بسیاری از حوادث عصر معاصر باشد . چرا که تا همین چند سال پیش به بهانه های مختلف از طریق ادارات دولتی و نهادهای قانونی این مملکت با خرج بیت المال برای برخی ازآنها چون فرد مورد بحث مان بزرگداشت و همایش گرفته میشد.

اگر چه که بعد از درج  مطلب جمع اوری شده از کتب مختلف که حاصل مطالعه شبانه روزی و جستجو های کتاب به کتاب و مورد به مورد  و  شاید تا حدودی غیر منسجم است  می دانم که حجم عظیمی از توهین ها و تهدید ها و بی اخلاقی ها  به سمتم روانه خواهد شد اما وظیفه میدانم شجاعانه حقایق مندرج در کتب مختلف که تا کنون از دیدها مخفی مانده بوده و عموم مردم از آن اطلاع نداشتند را به اطلاع عموم برسانم .

برای دوستانی که اهل تحقیق هستند عرض میکنم که نوع واکنشهای به این مطلب روشنگر روباط پنهان پیدایی است که اهالی تحقیق وبررسی میتوانند آنرا بخوبی دنبال کنند نمازی چهره مرموزی است که کانونهایی در سالهای پس از انقلاب سعی فراوان کردند که وی را فردی مومن و خیر نشان دهد حال انکه واقعیت چیز دیگری بود .

جستاری در سوابق فردی  محمد نمازی


نفر اول از چپ محمد نمازی در کسوت ماسونی -کتاب فراموشخانه درایران نوشته اسماعیل راعین


نوشته رکن‌زاده آدمیت درباره نمازی ها همیشه مملو از تعاریف و ستایش هاست ولی حتی در این شرح حال نیز بر تجارت تریاک به عنوان منشاء اصلی ثروت انبوه خاندان نمازی تأکید شده.

آقای حاج محمد نمازی فرزند مرحوم حاج محمّدحسن: کریمی بلند همت وطن دوست است. از شیراز به کشور اتازونی امریکا رفته است و در آن‌جا به تجارت پرداخته و سرمایه و ثروت کافی بهم رسانیده و چون خود را مستغنی دیده است (برخلاف دون همتان) به خیال خدمت به همشهریان افتاده و مخارج لوله‌کشی آب شیراز و تأسیس بیمارستان عالی نمازی را به عهده گرفته است...»[1]

 پیوند خاندان نمازی، و خاندان‌های خویشاوند افنان و خلیلی، با تجارت جهانی تریاک در سده نوزدهم میلادی، چنان شهره بود که مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین سید منیرالدین حسینی‌الهاشمی، پسر ارشد آیت‌الله سید نورالدین شیرازی، نیز در خاطراتش بر آن تأکید کرده و نوشته است: حاج محمد نمازی «ظاهراً تاجر شماره یک تریاک بود و از همین راه به ثروت کلانی دست یافته بود.»[2]

نیکوکاری ادعایی حاج محمدحسن نمازی در زمان جنگ اوّل جهانی به‌کلی نادرست است و درج آن در کتاب مرحوم رکن‌زاده آدمیت به دلیل محذورات شخصی نویسنده، به‌رغم آزادگی وی، بوده است و وقاحت حیرت‌انگیز امثال نمازی‌ها در معکوس نمایاندن بدیهی‌ترین امور و رویدادها. از این محذورات در کتاب مرحوم مهدی بامداد نیز می‌توان دید. در سال‌های جنگ جهانی اوّل، چنان‌که دکتر محمدتقی مجد در پژوهش ارجمند خود به‌طور مستند نشان داده، بریتانیا از طریق ایجاد «قحطی مصنوعی» سیاست نسل‌کشی ایرانیان را در پیش گرفت. دکتر مجد، به درستی، این اقدام را «بزرگ‌ترین نسل‌کشی سده بیستم میلادی» خوانده است که به نابودی میلیون‌ها نفر از مردم ایران، حدود یک سوّم جمعیت کشور، انجامید.[3] رکن‌زاده آدمیت نیز بر سازمان یافتگی این قحطی تأکید کرده و نوشته است:

«جنگ بین‌الملل اوّل آغاز شد و دولت انگلیس بوشهر را تصرف کرد و آمد و شد کشتی‌های بازرگانی و جنگی را تحت‌نظر گرفت و برای ایجاد قحطی مصنوعی و فشار به مردم ایران عموماً و اهالی فارس و تنگستانیان (که با آن دولت می‌جنگیدند) خصوصاً از ورود برنج و گندم و سایر حبوب از هندوستان جلوگیری کرد

سلوک خاندان‌هایی چون نمازی کمک به قحطی‌زدگان نبود، بهره‌گیری از حادثه برای کسب سودهای کلان بود. در سال‌های جنگ اوّل جهانی محمد نمازی، پسر حاج محمدحسن، در شراکت با ملا آقا جان کلیمی، نیای خاندان کهن صدق، «رَشَن دار» (پیمانکار) قشون بریتانیا در جنوب ایران و مأمور خرید غلات برای آنان بود.[4] به عبارت دیگر، ارتش بریتانیا حتی آذوقه خود را، از طریق واسطه‌هایی چون نمازی‌ها، از بازار داخلی ایران قحطی‌زده تأمینمی‌کرد.

حاج محمدحسن نمازی در سال 1274 ق. در شیراز به دنیا آمد. در جوانی در بندر هنگ‌کنگ مستقر شد و به یکی از تجار عمده تریاک ایران و عراق بدل گردید. در سال 1305 ش.، اندکی پس از استقرار حکومت پهلوی، به شیراز بازگشت و در سال 1314 ش. در این شهر در 78 سالگی درگذشت. حاج محمدحسن نمازی پدر حاج محمد نمازی است. برادر دیگر، حاج محمدحسین نمازی (متوفی 1326 ش. در شیراز)، نیز در هنگ‌کنگ تجارتخانه داشت. او پدر سناتور مهدی نمازی است. مهدی نمازی در دوران جنگ دوّم جهانی، در مشارکت با دو یهودی نامدار، مه‌یر عبدالله و کتّانه، یهودیان بغدادی، پیمانکاری ارتش ایالات متحده آمریکا را در ایران به دست داشت. زمانی که ارتش آمریکا ایران را تخلیه می‌کرد، نمازی و کتانه و مه‌یر عبدالله کلیه وسائل مستهلک ارتش آمریکا در ایران را، از قبیل صدها دستگاه اتومبیل‌ جیپ و کامیون و غیره، که عموماً استفاده نشده و کاملاً سالم بود، یک‌جا خریدند، آن را در زمین بزرگ متعلق به کتّانه، واقع در خیابان پهلوی (بالاتر از میدان ولی‌عصر کنونی)، انبار کردند و به‌تدریج با سود کلان فروختند.[5] مهدی نمازی در دوران متأخر پهلوی سناتور بود. مشارکت مهدی نمازی با پیمانکاران یهودی ارتش آمریکا در سال‌های جنگ دوّم تداوم عملکرد پسرعمویش، حاج محمد نمازی، در سال‌های جنگ اوّل است که چنان‌که گفتم به همراه ملا آقا جان کهن صدق پیمانکار ارتش بریتانیا در جنوب ایران بود.

حاج محمدحسن و حاج محمدحسین نمازی دارای دو کمپانی در بندر هنگ‌کنگ بودند که حداقل تا سال‌های پس از جنگ جهانی دوّم فعال بود. زمانی که در سال 1946/ 1325 شاپور ریپورتر، افسر اطلاعاتی بریتانیا، مأمور شد به عنوان افسر رابط اینتلیجنس سرویس با محمدرضا شاه پهلوی در ایران مستقر شود و عملیاتی را با نام رمز «بدامن» آغاز کند، از آدرس و معرفی‌نامه کمپانی نمازی هنگ‌کنگ استفاده می‌کرد. در آن زمان چارلز نیکلسون[6]مدیر عامل کمپانی م. نمازی بود و دفتر این کمپانی در هنگ‌کنگ در ساختمان معروف تجاری «پرنس» قرار داشت و دفتر حسین نمازی در سرای کاظمیه (خیابان ناصرخسرو تهران) بود. شاپور با حسین نمازی ارتباط مالی داشت و طبق اسناد بانکی موجود در سال‌های 1959-1960

حدود 104 هزار دلار به حساب وی واریز کرد. برخی نامه‌های شاپور نیز به آدرس کمپانی نمازی هنگ‌کنگ ارسال می‌شد.این اسناد ثابت می‌کند که کمپانی‌های نمازی‌ها از آغاز در پیوند با سرویس اطلاعاتی بریتانیا ایجاد شده و بخشی از صدها کمپانی پوششی این سرویس بوده‌اند.[7]

اسناد شاپور همچنین نشان می‌دهد که در سال‌های پایانی حکومت پهلوی، خانواده نمازی از دوستان صمیمی شاپور ریپورتر بودند و جزو حلقه‌ای که با افسران اطلاعاتی و وابستگان نظامی آمریکا و دلالان بزرگ اسلحه، مانند خانواده کشفی،[8] پیوند تنگاتنگ داشتند. برای مثال، الا، همسر یک سرهنگ آمریکایی، در نامه 18 فوریه 1969 از فلوریدا به آسیه، همسر شاپور در تهران، از حال شمسی راجی و فری کشفی و بلنی نمازی می‌پرسد یعنی صمیمی‌ترین دوستانش در این محفل زنانه؛[9]و بابی، همسر سرهنگ بیل پریم، در نامه 26 فوریه 1970 از بانکوک به آسیه در تهران از ارتباطات خود با خانواده نمازیدر خاوردور سخن می‌گوید و نیز سفر خانواده کشفی به بانکوک به جای خانواده ریپورتر در تعطیلات ژانویه.[10]

این حلقه‌ای است بلندپایه که از طریق خانواده‌های ریپورتر و کشفی با خانواده سه چهره نامدار سیاسی- اطلاعاتی جهان در سده بیستم میلادی، لرد ویکتور روچیلد[11] و لرد مارکوس سی‌یف[12] (رهبران برجسته صهیونیسم) و سِر دیک گلداسمیت وایت (رئیس نامدار سرویس اطلاعاتی بریتانیا)،[13] پیوند می‌خورد.

مئیر عزری، اوّلین سفیر غیررسمی اسرائیل در ایران، نیز در خاطراتش از پیوند نزدیک خاندان نمازی با سپهبد دکتر عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص شاه و از گردانندگان فرقه بهائیت در ایران، و برخی شخصیت‌های اسرائیلی سخن گفته است. عزری می‌نویسد:

«روزی در میانه های سال 1962، نخست وزیر علم در دیداری با تدی کولک شهردار اورشلیم در تهران پیشنهاد او را پذیرفت و مهدی شیبانی را به سرپرستی دستگاه جهانگردی کشور برگزید. همسر شیبانی [مهین نمازی] دختر سناتور نمازی از دوستان نزدیک ایادی بود.»[14]

نامدارترین چهره خاندان نمازی در دوران پهلوی حاج محمد نمازی است که مانند اسلافش تلاش فراوان کرد تا به نیکنامی شهره شود. مهدی بامداد، که به‌ویژه در جلد ششم کتابش به سان رکن‌زاده آدمیت متأثر از برخی محذورات بود، او را چنین توصیف کرده است:

«حاج ‌محمد نمازی فرزند حاج محمدحسن نمازی در سال 1275 خورشیدی در شیراز زاده شد. نامبرده از متمولین و از مردان خیّر و نیکوکار بود. از آثار خیریه او سازمان لوله‌کشی آب شیراز، بیمارستان پانصد تختخوابی نمازی در شیراز، آموزشگاه عالی پرستاری نمازی و سازمان خیریه بنیاد ایران می‌باشد که به‌وسیله و هزینه شخصی آن مرحوم تأسیس شده است و ای کاش که سایر ثروتمندان ایران نیز به وی تأسی کرده و از خود آثاری مانند او به‌جای گذارند. نامبرده در [30] فروردین ماه سال 1351 خورشیدی در شیراز در بیمارستان نمازی، که خود آن مرحوم آن را تأسیس کرده بود، در سن 76 سالگی درگذشت.»[15]

با مُداقه در منابع تاریخی، به‌دور از پرده‌پوشی‌ها و محذورات اخلاقی، تصویری دیگر از چهره حاج محمد نمازی، و پدرش حاج محمدحسن، به دست می‌آید. در این تصویر، محمد نمازی را از دسیسه‌گران بزرگ مالی و دلال کمپانی‌های مُعظم نفتی، به‌ویژه رویال داچ شل، و شریک با کانونی می‌شناسیم که خاندان‌های شیف و مورگان و هریمن و دالس و بوش از اعضای نامدار آن به‌شمار می‌روند،[16] امروزه نئوکان‌ها (نومحافظه‌کاران) پرچمدار فکری ایشان‌اند و تا به امروز سکان سیاست‌گذاری آمریکایی در قبال ایران را به‌دست دارند.

حاج محمد نمازی بخش عمده عمرش را در ایالات متحده آمریکا سپری کرد و در این سال‌ها، به دلیل بذل و بخشش‌های کلان، متولی غیررسمی سفارت ایران در واشنگتن به‌شمار می‌رفت. باقر پیرنیا، استاندار فارس در اوائل سال‌های 1340 که چهره‌ای کم و بیش خوش‌نام است، در خاطراتش می‌نویسد: محمد نمازی وابسته افتخاری سفارت ایران در واشنگتن بود بدون دریافت حقوق.

«نمازی که از ثروتمندان بنام ایران شمرده می‌شد، سالیان دراز در چین و آمریکا به تجارت مشغول بود و این پست را تنها به ملاحظه مصلحت‌های اقتصادی و مالی خود و سودهای دیگری که یک مأمور سیاسی از آن برخوردار است دست و پا کرده بود.»[17]



1.  رکن‌زاده آدمیت، دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، ج 2، صص 406-408.

2.  خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین سید منیرالدین حسینی شیرازی، ص 110.

3.  Mohammad Gholi Majd, The Great Famine and Genocide in Persia, 1917-1919, University Press of America, 2003.

محمدقلی مجد، قحطی بزرگ، ترجمه محمد کریمی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ اوّل، 1387.

4.  نقش محمد نمازی و ملا آقا جان کهن صدق در جنگ اوّل جهانی به عنوان پیمانکار ارتش بریتانیا را نخستین بار مرحوم نصرالله خان حسن‌آقایی، از خوانین کشکولی و از معمرین کاملاً مطلع محلی مطرح کرد . بعدها از طرق دیگر هم تائید شد .

5.  گفتگو با یکی از دوستان مهدی نمازی که در معامله فوق سهیم بود.

6.  CharlesD.Nickolson

7.  در 31 مارس 1946 کارت عضویت افتخاری شاپور در انستیتوی انگلیسی- ایرانی (تهران) صادر شد. شاپور در پشت این کارت نام و آدرس دو نفر را نوشته است: و . (مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره 2-77- 129 الف) شاپور بعدها با حسین نمازی رابطه نزدیک داشت. در مجموعه اسناد شاپور ریپورتر، چهار رسید بانکی وجود دارد که نشان می‌دهد شاپور طی سال‌های 1959-1960 حدود 104 هزار دلار به حساب حسین نمازی واریز کرده است. (همانجا، اسناد 1-6241-129 الف، 1-6242-129 الف، و سند 48833) در 9 ژوئن 1947 آقای دورو نامه‌ای برای شاپور به آدرس هنگ‌کنگ، ساختمان پرنس، کمپانی ح. نمازی می‌فرستد. او دریافت نامه‌ای را که شاپور از کلمبو (سیلان) ارسال داشته اطلاع می‌دهد. (همانجا، سند شماره 47601) در 25 ژوئن 1947 کمپانی م. نمازی هنگ‌کنگ گواهی‌نامه‌ای صادر می‌کند. در این سند، که به امضای چارلز نیکلسون، مدیرعامل کمپانی م. نمازی است، گواهی شده که آقای شاپور ریپورتر در چهارماه گذشته به‌عنوان مسئول مکاتبات و ترجمه در دفتر این تجارتخانه کار کرده و اکنون قصد بازگشت به ایران را دارد. (همان‌جا، سند شماره 1-625- 129 الف) این گواهی در زمانی صادر شده که یک روز از ورود شاپور به ایران می‌گذرد. برای آشنایی بیش‌تر بنگرید به:سایت عبدالله شهبازی، «سِر شاپور ریپورتر و کودتای 28 مرداد 1332».

8.  فری کشفی همسر عبدالمهدی کشفی است. عبدالمهدی کشفی، مدیر عامل شرکت «مهک» (Mahak) واقع در خیابان تخت‌جمشید (طالقانی)، از شرکای سِر شاپور ریپورتر بود و عضو محفل بسته و قدرتمند دلالان بزرگ اسلحه و نفت ایران در دوران متأخر پهلوی مانند ابوالفتح محوی و برادران لاوی و برادران هندوجا. کشفی دلال کمپانی نامدار مارکونی بود. عبدالمهدی کشفی فراماسون بود و در دوران دولت دکتر محمد مصدق در لژ پهلوی، به استادی محمد خلیل جواهری (یهودی بغدادی- شیرازی)، عضویت داشت. وی بعدها در لژ دانش عضو بود. شاپور و همسرش و کشفی و همسرش از نزدیک‌ترین دوستان لرد ویکتور روچیلد و لرد مارکوس سی‌یف بودند. فعالیت این شبکه دلالی پس از انقلاب، در پوشش‌های جدید، تداوم یافت. درباره فعالیت کمپانی برادران هندوجا در سال‌های پس از انقلاب بعداً سخن خواهم گفت.

9.  مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره 2-2-2- 129- الف.

10.  همان‌جا، سند شماره 75-10-3-129- الف.

11.  Nathaniel Mayer Victor Rothschild, 3rd Baron Rothschild(1910–1990) 

درباره لرد ویکتور روچیلد، جایگاه بزرگ او در تاریخ سده بیستم و ارتباطات نزدیکش با محمدرضا شاه پهلوی و سِر شاپور ریپورتر در آثار متعدد خود، مانند ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (1369) و نظریه توطئه (1377) و کودتای بیست و هشت مرداد (1387)،سخن گفته‎ام. خاندان روچیلد را در پنج جلد منتشر شده زرسالاران (1377-1383) به تفصیل معرفی کرده‌ام و در مجلدات بعد وضع این خاندان را تا دوران کنونی می‌شناسانم.

12.  Marcus Joseph Sieff, Baron Sieff of Brimpton (1913–2001)

13.  Sir Dick Goldsmith White (1906–1993)

سر دیک وایت در سال‌های 1953-1956 رئیس کل سرویس امنیتی بریتانیا (ام. آی. 5) و در سال‌های 1956-1968 رئیس کل سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام. آی. 6) بود. او تنها افسر اطلاعاتی است که ریاست هر دو دو سرویس را به دست داشته است. پیتر رایت، سِر دیک وایت را «بزرگ‌ترین افسر ضدجاسوسی قرن بیستم» می‌خواند و گرانت او را «برجسته‌ترین افسر ضداطلاعاتی بریتانیا در دوران پس از جنگ جهانی دوّم».

پیتر رایت، شناسایی و شکار جاسوس، ترجمه محسن اشرفی، تهران: اطلاعات، 1367، ص 121.

R. G.Grant, MI5, MI6: Britain’s Security and Secret Intelligence Services, New York: Gallery Books, 1989, p. 111.

14.  مئیر عزری، یادنامه، کیست از شما از تمامی قوم او، ترجمه ابراهام حاخامی، اورشلیم: ۲۰۰۰ میلادی، ج 1، صص 332-333؛ ابراهیم انصاری، «بهائیان و اسرائیل»، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 17، تابستان 1386، ص 206.

15.  بامداد، شرح حال رجال ایران، ج 6، صص 203-204.

16.  ادوارد هریمن (1848-1909)، که دو پسرش آورل و رولاند (بانی) هریمن به‌عنوان حامیان و برکشندگان خاندان بوش در ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا شناخته می‌شوند، به یک خانواده صرّاف مهاجر از آلمان تعلق داشت و از نوجوانی در بازار بورس نیویورک مشغول بود. او از اوایل دهه 1880 میلادی با سرمایه یاکوب شیف، زرسالار نامدار یهودی و رئیس مجتمع مالی کوهن- لوئب، فعالیت گسترده‌ای را در زمینه احدات خطوط راه‌آهن آغاز کرد و  مدتی بعد ریاست کمپانی یونیون پاسیفیک را به‌دست گرفت. در آغاز سده بیستم، ادوارد هریمن «غول راه‌آهن» ایالات متحده به‌شمار می‎رفت. هریمن، علاوه بر یاکوب شیف، با لرد اینچکیپ نیز شراکت داشت. لرد اینچکیپ (سِر جیمز ماکای) از کارگزاران مستعمراتی بریتانیا در شبه ‌قاره هند و رئیس کمپانی کشتیرانی شبه‌جزیره و شرق (P&O) بود که بزرگ‌ترین شرکت کشتیرانی جهان به‌شمار می‌رفت. لرد اینچکیپ، در کنار اعضای خاندان‌های یهودی بغدادی ساسون و عزرا و کدوری و گبای و سایر تجار بزرگ تریاک سده نوزدهم، از بنیانگذاران بانک هنگ‌کنگ و شانگهای (HSBC) نیز بود.لرد اینچکیپ در سال‌های 1914-1915 عضو هیئت مدیره بانک شاهنشاهی ایران (بانک شاهی) بود و در سال 1914 از سوی سِر وینستون چرچیل به عنوان نماینده دولت بریتانیا در هیئت مدیره کمپانی نفت انگلیس و ایران منصوب شد.کمپانی کشتیرانی P&O و مجتمع عظیم بانکی HSBC در کنار کمپانی عظیم جردن ماتیسون به‌عنوان مهم‌ترین مؤسسات فعال در قاچاق تریاک سده نوزدهم شناخته می‌شوند. لرد اینچکیپ برای تأمین نیروی کار کمپانی‌های راه‌آهن ادوارد هریمن حدود 120 هزار نفر باربر چینی را به عنوان کارگر ساده به ایالات متحده آمریکا انتقال داد. دکتر جان کولمن، کارشناس بازنشسته سرویس اطلاعاتی بریتانیا در زمینه مواد مخدر، هدف از این اقدام را اشاعه مصرف مواد مخدر در آمریکا می‌داند و می‌نویسد: «در حالی‌که در آن زمان سیاهان آمریکایی از قدرت بدنی بیشتری برخوردار بودند و کارهای عضلانی را بهتر از معتادان چینی انجام می‌دادند، در کمال حیرت از ارجاع شغل به آن‌ها خودداری می‌شد. علت آن بود که تریاک در میان سیاهان آمریکایی بازار فروش نداشت و لرد اینچکیپ برای حمل و توزیع هزارها کیلو تریاک از چین، که از عهده سیاهان ساخته نبود، به باربران چینی نیاز مبرم داشت.»

John Coleman, Conspirators' Hierarchy: The Story of the Committee of 300, American West Publishers, 1992, p. 133.

طبق آمار دولت ایالات متحده آمریکا، حدود 115 هزار نفر از کارگران چینی فوق معتاد به تریاک بودند. هریمن به‌دلیل عملیات خلافکارانه‌اش مورد سوءظن دیوانعالی آمریکا قرار گرفت و در سال 1906 یک کمیسیون ویژه قضایی به بررسی وضع او پرداخت ولی نتوانست چیزی را ثابت کند و در گزارش خود تنها اعلام کرد که دسیسه‌های هریمن در بازارهای بورس برخلاف منافع عمومی است. به‌نوشته آمریکانا (1985)، افکار عمومی آمریکا ادوارد هریمن را به‌عنوان «نماد تمامی فساد و تباهی‌های کمپانی‌های بزرگ» می‌شناخت.در سده نوزدهم، کمپانی‌های P&O، جردن ماتیسون و بانک HSBC شبکه‌ای همبسته را تشکیل می‌دادند که بخش عمده فعالیت‌های مربوط به امور حمل و نقل دریایی و بانکی مرتبط با تجارت تریاک با شرق را در انحصار خود داشت. مرکز اولیه فعالیت این شبکه در بندر شانگهای بود که سپس به هنگ‌کنگ منتقل شد. جزیره برمودا نیز از دیرباز یکی از مراکز اصلی فعالیت این شبکه بود و لقب اشرافی لرد اینچکیپ بیانگر پیوند این خاندان با منطقه برمودا است. از سال 1990 مجتمع جردن ماتیسون دفتر مرکزی خود را از بندر هنگ‌کنگ به جزیره برمودا منتقل کرد و بانک HSBC نیز مرکز خود را در لندن قرار داد.

با مرگ ادوارد هریمن (1909)، پسر بزرگش، ویلیام آورل هریمن، به‌همراه برادرش- رولاند (بانی) هریمن، اداره ثروت عظیم موروثی پدر را به‌دست گرفت و در سال 1919 بانک خصوصی و. آ. هریمن و شرکا را تأسیس کرد که در سال 1931 به بانک برادران براون- هریمن تغییر نام داد. این مجتمع مالی به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین بانک‌های خصوصی جهان شناخته می‌شد. آورل هریمن عمری طولانی داشت: نود و پنج سال زیست و در سال1986 درگذشت. او بیش از پنجاه سال در حیات سیاسی ایالات متحده و جهان نقشی بسیار مؤثر ایفا نمود. در دوران جنگ سرد، در مقاطع حساس تاریخی مأموریت‎های مهم سیاسی و دیپلماتیک را به‌دست می‌گرفت و به‌عنوان متنفذترین «کارچاق‎کن بین‌المللی» سرّی‎ترین مذاکرات را به فرجام می‌رسانید. آورل هریمن به‌عنوان فرستاده ویژه رؤسای جمهور ایالات متحده، از روزولت تا کارتر، مأمور مذاکرت سرّی با چهار رهبر اتحاد شوروی پیشین (استالین، خروشچف، برژنف و آندروپوف) بود. هریمن نیز دوست صمیمی سِر وینستون چرچیل به‌شمار می‎رفت و از پیوندهای شخصی عمیق و گسترده با محافل سیاسی و مالی لندن برخوردار بود. مورخین او را به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین دسیسه‎گران مالی و سیاسی سده بیستم می‌شناسند که در کنار آلن دالس نقش اصلی را در مداخله نظامی آمریکا در ویتنام ایفا نمود.

آورل هریمن در جریان جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران نقش مرموز و پیچیده‌ای ایفا نمود که تاکنون مورد مطالعه جدّی قرار نگرفته است. او در تیر ماه 1330 ش./ ژوئیه 1951 م. به‌عنوان نماینده ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا، برای حل اختلافات نفتی ایران و انگلیس تعیین شد و در جریان سفرهای خود به تهران و لندن با دکتر محمد مصدق و مقامات دولت کلمنت اتلی از حزب کارگر انگلستان و شرکت نفت انگلیس و ایران به مذاکره پرداخت. طبق بررسی نگارنده، هدف اصلی هریمن انتقال مالکیت پالایشگاه آبادان از شرکت نفت انگلیس به رویال داچ شل بود که به‌عنوان مهم‌ترین مرکز سرمایه‎گذاری‎ نفتی این شبکه شناخته می‌شود. در آن زمان، پالایشگاه آبادان به‌عنوان بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان از جایگاهی منحصر‌به‌فرد در صنعت جهانی نفت برخوردار بود و ارزش مادی آن حدود 120 میلیون پوند تخمین زده می‌شد که برابر بود با هزینه احتمالی نوسازی و مدرن کردن صنعت زغال سنگ انگلستان. در ایالات متحده آمریکا، نقش میانجی‌گری دولت ایران و شرکت نفت انگلیس را گروهی از دسیسه‎گران نفتی- مالی وابسته به شبکه هریمن، به‌ویژه جرج مک‌گی (معاون و دوست اچسون وزیر خارجه)، به‌دست داشتند که به غارت مرده‎ریگ کمپانی دولتی نفت انگلیس (بریتیش پترولیوم بعدی) به‌سود بخش خصوصی (به‌ویژه رویال داچ شل) چشم دوخته بودند. در مذاکرات ایشان با مصدق مسئله انتقال پالایشگاه آبادان به رویال داچ شل به‌طور جدّی مطرح بود. به‌نظر می‌رسد زمانی‌که این تلاش به نتیجه نرسید ساقط کردن دولت مصدق در دستور کار کانون دسیسه‌گر فوق قرار گرفت. برای اطلاع بیش‌تر بنگرید به: «سیمای خانوادگی جرج کندی یانگ، طرّاح و فرمانده کودتای 28 مرداد 1332»، صص 29-35.

17.  باقر پیرنیا، گذر عمر: خاطرات سیاسی پیرنیا، تهران: انتشارات کویر، 1382، ص 106.

  • بنده خدا
جشن های دو هزار و پانصد ساله ای که محمد رضا شاه پهلوی برگزار کرد یکی از تبعیض امیز ترین اعمال رژیم ستم شاهی است که خاطره آن در اذهان ملت ایران فراموش نخواهد شد .

20 مهر 1350 با قرائت خطابه محمدرضا پهلوی در برابر مقبره کوروش هخامنشی در پاسارگاد، جشنهای 2500ساله شاهنشاهی آغاز شد. جشنهای 2500ساله شاهنشاهی که با هدف بزرگداشت 25 قرن حکومت پادشاهی در ایران ترتیب یافت بیش از سیصد میلیون دلار هزینه دربر داشت‌.

این جشن درحالی با خرج های میلیون دلاری از خزانه ملی انجام میشد که بسیاری از مردم ایران در زاغه ها و حاشیه شهرها با وضعیت فلاکت باری روزگار سپری می کردند .

بازسازی چند میلیون دلاری رژه سپاهیان هخامنشی

در این جشنها که نمایندگانی از تمام کشورها (۱۶۵ نفر ) دعوت شده بودند شاه سعی داشت تا با خرج هزینه های هنگفت و مانور اشرافیت و تجمل سلسله شاهنشاهی خود را  با شبیه سازی  حکومت ۲۵۰۰ ساله هخامنشیان و سیطره حکومت گسترده آنها در جهان  به رخ روسای دیگر کشورها بکشد از این رو در محل روبروی تخت جمشید  محل چادرهای شاه محل برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله و تخت جمشید در بالای تصویر زمین گسترده ای  را اختصاص به ساخت زمین بزرگ محل جشنها دادند چادرهایی نیز در این محل طراحی وساخته شد که هر کدام از انها محل سکونت نمایندگان کشوری بود  این چادرها به شکل ستاره ۵ پر طوری طراحی شدند که چادر شاه و خانواده اش  که از نظر اندازه چندین برابر دیگر چادرها بود در راس و بالای انها قرار گرفته بود تا نشان از شوکت و عظمت سلسله پهلوی باشد .

عقده خودنمایی شاه آنچنان بود که برای مسحور کردن نمایندگان ملل در جشن ها چادر هر ملتی بنا بر ذائقه و طبع آن کشور نماچینی و مجهز میشد  .

همچنین استفاده از طلای خالص در این چادرها و امکانات درون انها تا انجا بود که حتی در پوش توالتهای فرنگی نیز از جنس طلا ساخته شده بود .

محل برگزاری جشن ها مجهز به فرودگاه  هواپیما و محل فرود هلی کوپتر بود .

همچنین غذاهای  و مشروبات الکلی مصرفی در جشن مستقیما از فرانسه به ایران آورده میشد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برچیده شدن نظام ستم شاهی برخی از مردم مرودشت به محل برگزاری جشنها هجوم برده و به تخریب این آثار باز مانده از رژیم شاه می پردازند همچنین بنا بر محرومیت و احساس محق بودن در اموال خرج شده در چادرها بسیاری از اموال گران قیمت آنرا از محل خارج میکنند .

محل قرار گیری چادرهای جشنهای دوهزار وپانصد ساله  نسبت به تخت جمشید

پس از آن این محل به مخروبه ای تبدیل میشود که هر زمان زیر نظر یکی ازادارات دولت  قرارمیگیرد  تا از ان استفاده کنند .

همچنین در طی این سی سال به مرور آثار بجای مانده از ان سیر تخریبی خود را طی میکنند تا امروز که از آن همه  امکانات و تجهیزات  فقط زمین اماده شده جشنها باقی مانده  ، عدم رسیدگی به چادرها و بلا استفاده ماندن انها  باعث شده بمرور دیگر چیزی از آن آثار باقی نماند .

چند سال پیش در یکی از جلسات  جمعی دانشجویان با استاندار وقت جناب آقای رضا زاده با ارائه طرحی به ایشان سعی کردم  راهی برای تبدیل بازمانده چادر های شاه به موزه تاریخ ایران و یا انقلاب اسلامی  باز کنم تا در این محل پر بازدید جهانی اولین موزه تاریخی سرزمین ایران با تکیه و محوریت انقلاب اسلامی و تاریخ بعد از آن بر پا شود .

که متاسفانه مورد توجه مسئولین وقت قرار نگرفت و پاسخ سرد و عدم توجه انها  روبرو شد .

 با توجه به ضمانت پنجاه ساله این چادرها توسط شرکت اروپایی که آن شرکت را متعهد به برپایی دوباره چادرها  در صورت تخریب میکند و در صورت پیگیری مسئولین ملزم به اجرای تعهد خود می باشند  میتوان بدون صرف  هزینه خاصی  دوباره این چادرها را بنا کرد و با تشکیل موزه تاریخ ایران این محل را تبدیل به موزه دائمی و بزرگی کرد  که بدلیل همجواری با تخت جمشید به سرعت شهرتی جهانی خواهد یافت .

همچنین از زمینهای بزرگ و گسترده همجوار ان نیز میتوان جهت احداث پارک شهر و پارکهای تفریحی استفاده کرد .

بدیهی است استفاده از ظرفیت این موزه میتواند حجم عظیمی از خلا موجود در اطلاعات مردمی در مورد تاریخ انقلاب را بر طرف سازد با توجه به دیدار میلیونی مردم در طول سال بخصوص نوروز از تخت جمشید مخاطبی  پر تعداد را برای خود رقم بزند .


تمبرهای یادبودی جشنهای دوهزار وپانصد ساله  توسط کشور سنگال

 تصاویر بیشتر از جشن های دوهزار و پانصد ساله

تصاویری دیگر از جشنهای دوهزار و پانصد ساله

آغاز جشن های 2500 ساله شاهنشاهی

جشن های دوهزار و پانصد ساله

  • بنده خدا

 روزهای قبل از افتتاح تبلیغاتی پروژه ملی قطار شیراز یادم می آید در اعتراض به افتتاح زودهنگام وتبلیغاتی ان مطلبی نوشتم که در اینترنت منتشر شد. ( از اینجا بخوانید ).

این اعتراض اگر چه که در فضای داغ انتخاباتی آنچنان صدا نکرد و برد خبری زیادی نیافت اما حداقل ما وظیفه خود را در آن مقطع انجام دادیم و نسبت به استفاده تبلیغاتی از افتتاح این پروژه ملی اعتراض خود رابیان داشتیم .

اکنون با گذشت دو سال از  افتتاح این پروژه ملی بد نیست باری دیگر  مروری گذرا کنیم بر پروژه ملی راه آهن شیراز .

طبق اطلاعاتی که بنده بدست آوردم پس از اعلام افتتاح پروژه قطار شیراز نام این پروژه از لیست پروژه های در دست اقدام خارج شده و به تبع دیگر بودجه ای به این پروژه تعلق نگرفت و این یعنی ساخت و ساز سه چهار کیلومتر پایانی  این طرح نیز متوقف مانده و در واقع پروژه ازبعد از ان افتتاح نمادین و تبلیغاتی تا به امروز پیشرفت قابل ذکری نداشته .

اگر چه که با اتکا به ایستگاه موقت آن که یک کانکس و چند صندلی است هم اکنون نیز حرکت دو سویه شیراز به تهران و شیرازبه مشهد هر کدام یک سفر در هفته بر قرار است امااین کجا ووضعیت مطلوب کجا.

اگرنگاهی به پروژه ملی قطار کرمان زاهدان  بیاندازیم و وضع انرا با این پروزه بسنجیم به تفاوت در عملکرد مسئولین ودلسوزی انها پی خواهیم برد قابل توجه است که در مسیر ساخت قطارزاهدان کرمان چندین بار متوالی مهندسین پروژه توسط اشرار ربوده شدند اما کار تا بندجا پیشرف که امروز خبر دوبرابر شدن ظرفیت قطار استان سیستان اعلام شد . ( از اینجا بخوانید )

اگر چه که مقصر اصلی مسئولین وقت استان و استاندار سابق ( آقای رضازاده ) هستند اما باید از استاندار جدید نیزعلت به سرانجام نرسیدن قسمت پایانی و ایستگاه انتهایی این پروژه ملی را مطالبه کرد  بالاخره در دوسال مسئولیت ایشان نیز مطمئنا توانایی به سرانجام رساندن کار موجود بوده .


تصاویری از پروژه نیمه تمام قطار ملی در ایام افتتاح زودهنگام و تبلیغاتی آن

  • بنده خدا
عید سال ۸۹ به همت بزرگان استان سراسر شهر پر شد از تصاویر شهدای فارس که تا کنون شاید در هیچ یک از فعالیتهای فرهنگی شهر دیده نشده بود  .

 آنروزها در حمایت از این حرکت فرهنگی مطلبی نوشتم (از اینجا بخوانید ).

همچنین همزمان با سومین سفر استانی رئیس جمهور به شیراز و فارس در اعتراض به ریخت و پاشهای آقایان مسئول برای خودنمایی آن هم از بیت المال مطلب دیگری نوشتم بنام نهضت بنر چسبانی  ( از اینجا بخوانید ).

 همچنین مطلبی در مورد نمایشگاه عفاف و حجاب ( از اینجا بخوانید ).

 مدتها بود که نگاه فرهنگی حاکم بر مسئولین فرهنگی در کشور برایم یکی از سئوالات جدی بود که هیچ جوابی جز  عدم انجام امور با تفکر و تعهد و تخصص نمی یافتم .

چرا که مسئولین فرهنگی از کار فرهنگی  تنها به اموری اهتمام می ورزند که در چشم بیاید و بتواند دهانها را ببندد  از جلسات پر سر و صدای سیاسی در دانشگاهها تا سایتهای اینترنتی که باید بازدید کننده زیاد داشته باشد تا موفق بنماید  .

از این روست که ناچار رو به تبلیغات می اورند  و در این میان تکنولوژی روز چاپ پوستر های بزرگ و بزرگتر وامروز هم بنر های تبلیغاتی می تواند کمک شایانی برای انجام امور محوله با این تعریف بدهد.

متاسفانه وقتی نوع گزارش دادن و گرفتن مسئولین در کشور معطوف به دریافت گزارش های تصویری و بصری است و با یک کارنامه کاغذی همراه با عکس های گوناگون میتوان به رتبه های بزرگی در سیستم فرهنگی دست یافت .  این فعالیتها بنوبه خود نوعی دستگاه تربیتی می سازند که معطوف به ظواهر و مادیات است وخوب تربیت یافتگان آن هم عملا پا را فراتر از شعار دادن و حفظ ظاهر نمیکنند و این خود معضل بزرگی است در فرهنگ ما .

این البته در جای خود جای تاسف و غصه بسیار دارد که بسیاری از مسئولین فرهنگی در کشور این راه را در پیش گرفته اند و مصرانه در این راه میکوشند  اما از آن تاسف بار تر اینکه در مورد مسائل معنوی و فرا مادی نیز باز دست به همین امور بزنیم .

بطور مثال برای ترویج فرهنگ شهادت امروز مراکز فرهنگی ما محصولاتی چون پوستر و چفیه و پلاک و عطر ارائه میدهند کمی در مورد نوع این محصولات بیاندیشید ؟تمامی انها فقط نوع ظاهر شهدا را مشخص میکنند این البته فقط محدود به محصولات فرهنگی هم نیست در سخنرانی ها و همایشها نیز چنین است .

در این میان تنها کتب دفاع مقدس و برخی فیلمهای آن دوران چون روایت فتحند که حرفی در باطن جنگ در دل دارند . وببرخی سخنان که در دلها حبس شده اند چرا که دل راز دار ان باطن امروز نیز خود رزمنده مانده  و این ماندن و حضم نشدن امروز یعنی مارک خوردن ابرو رفتن و له شدن  نهایتا اینکه این محصولات خاص که میتواند راهنمای ما به سمت باطن  شهادت باشد  نیز مهجور مانده و اقبال عمومی به ان هنوز شتابی چون محصولات ظاهری نگرفته .

واین به نوبه خود باعث شده که تربیت یافتگان این نوع روشهای ظاهری از شهدا  ظاهر را بگیرند و در باطن تهی باشند از درون مایه رزمندگان جهانی اسلام و سربازان خمینی کبیر .

خلاصه مطلب اینکه برای ترویج شهدا نیمتوان به این ظاهری جات بسنده کرد اما سخنم با کنگره سرداران فارس  اگر چه که در استان رخوت زده فارس همین علم کردن تصاویر شهدا خود زنده کردن احترام به ایشان است اما بنظر میرسد بسنده کردن به ان چیزی جز ادامه راه  ظاهر گرایانه ان هم در سطحی بزرگتر نیست . حتی اگر هم بخواهیم همین اثر را برای نوع عملکرد کنگره قبول کنیم حداقل روشهای بکار گیری آن مورد اشکال است .

نصب این همه بنر وعکس شهدا  در بلوار ها و خیابانها که پرخرج و کم عمر هستند چه توجیهی دارد آن همه بنر که در سال گذشته نصب شدند مطمئنا بلا استفاده شده اند و با چند بار استفاده دور ریخته خواهند شد .

اما راه حل : استفاده از هنر انقلابی نقاشی های دیواری می تواند جای خالی تصاویر شهدا را در شهر و استان بپوشاند ان هم با خرجی متعادل و ماندگاری طولانی . اگر مسئولین کنگره سرداران اهتمام ورزند و بجای چاپ این همه بنر پرخرج به نقاشی دیواری های انقلاب  روی بیاورند فضای شهر نیز تغییر خواهد کرد .از این گذشته  بعد از چند وقت بنر ها پوسیده وبی کیفیت میشوند و اجبارا باید دوباره هزینه کرده و تعویضگردد.

سالهاست بخاطر نبود متولی خاص در این حوزه بمرور تمام نقاشی های دیواری شهر پاک شدند و تابلو های تبلیغاتی جای انها را گرفتند .اگر چه که کنگره سرداران دست به رسم چند نقاشی دیواری در شهر کرده است اما باید گفت نه تنها کافی نبوده بلکه برخی از انها بعلت بدی رسم مجبور به تصحیح شده اند .

مطمئنا هزینه ای اینچنین دیگر به این نزدیکی ها در حوزه بحث شهدا به استان نخواهد رسید چه بهتر که با یک تفکر ساده در هزینه چاپ و عمر محصولاتی که دارد تولید میشود به سمت تولید محصولات ماندگار و اساسی شویم .


هر وقت به تهران سفر میکردم و بر روی دیوارهای ساختمانهای مختلف شهر نقاشی دیواری هایی از چهره ها و نمادهای انقلابی میدیدم در ذهنم می پروراندم شیراز نیز ظرفیت کمی برای استفاده از این هنر انقلابی ندارد  شخصیتهای بزرگ اسلامی و انقلابی و رزمندگان پرسابقه دفاع مقدس و...

نقاشی دیواری را که مستحضرید اولین از  ساختار شکنانه ترین و انقلابی ترین هنرهاست که رو به مردم دارد و مخاطبش انسانهایی هستند که هر روز می بینند و یاد میکنند و می گذرند و ... و این خاصیت باعث شد که در شروع انقلاب ابزاری شود برای انتقال مفاهیم انقلابی اجتماعی به فوج مردمی که در سیر تحول بزرگ اسلامی متحول شده بودند به سمت کمالات انسانی .

  • بنده خدا

این مطلب را یکی ازدوستان برایم فرستادند که حیفم آمد شما نبینید .

گردانهای حزب الله عراق به عربی (کتائب حزب الله فی العراق) یکی از گروههای مقاومت اسلامی در عراق می باشد که هدفش مبارزه با نیروهای اشغالگر امریکایی وانگلیسی در عراق وآزاد سازی واستقلال این کشوربطورکامل می باشد.

گردانهای حزب الله عراق طبق گفته های یکی از فرماندهان این گروه در وب سایت رسمی گردانها:این گروه ارتباط مستقیمی با حزب الله لبنان ندارد وفقط اهداف مشترک دارندوتمام فرماندهان این گروه عراقی می باشند.بیشتر اعضای این گروه از مقلدان شهید سید محمدباقر صدر وامام خمینی می باشند وتاریخ تاسیس این گردانها به چهار ماه قبل از اشغال کشور عراق در سال 2003 می باشد وبیشتر فرماندهان آنان جزء نیروهای ضد رژیم صدام حسین بودند واولین عملیات نظامی آنان ضد نیروهای اشغالگر مربوط به تاریخ 23-10-2003 در شهر بغداد منطقه بلدیات پشت هتل قنات بوده که در آن یک خودروی نفربر امریکایی از نوع (همر) توسط یک بمب کنار جاده هدف قرار گرفته وبطورکامل منهدم شد .

این گروه با نام (کتائب ابوالفضل العباس)  گردان ابولفضل عباس )ع) اعلام موجودیت کرده ودرسال 2006 اقدام به پخش فیلم های عملیات ضد اشغالگران خود دراینترنت وتلفیزیون کرده وبرای اولین بار شبکه های لبنانی المنار والجدید این فیلم ها را پخش کردند ودر سال 2007 این گروه اعلام کرد که از این پس با نام اصلی یعنی گردانهای حزب الله در عراق به ادامه فعالیت می پردازد.

لازم به ذکر است که شبکه هایی مثل الجزیره بطور عمدی بدلایل مذهبی وشیعه ستیزی مانع از پخش فیلمهای آنان و فیلم های عملیات  دیگر گروه های مقاومت اسلامی شیعیان عراق مثل گردانهای اصحاب حق  ( عصائب اهل الحق ) وتیپ روز موعود (لوائ الیوم الموعود ) تا امروز می شود تا به جهانیان بگویند که شیعیان عراق هیچ مقاومتی ندارند وآنان دوست امریکا هستند.

وهم اکنون شبکه های تلفیزیونی عراقی مثل الاتجاه والعهد اقدام به پخش عملیات جدید گروهای مقاومت اسلامی عراق می کنند.

الاتجاه یک شبکه مستقل می باشد والعهد شبکه وابسته به گردانهای اصحاب حق (عصائب اهل الحق) می باشد.

این در حالی است که به اعتراف فرماندهان ارتش امریکا مثل بیرگنر:این گردانها بزرگترین دشمن نیروهای ماست وهر روز ما را مورد حمله قرار می دهند.

 برای دیدن سایتهای مقاومت اسلامی عراق بر روی تصویر بالا کلیک کنید .

  • بنده خدا

ورود استاندار جدید با شعار عدالت و مبارزه با مفاسد اقتصادی نور امید را در دل بسیاری از دلسوزان انقلاب روشن کرد .

شعار های انقلابی و اعلام پایبندی به فرمان هشت ماده ای رهبر انقلاب مبنی بر مبارزه با مفاسد اقتصادی نیز نشان از شروع فصل تغییرات در استان میداد.

 در این میان تعدادی از جوانان مذهبی با روحیه جهادی، بسیجی وار به کمک ایشان شتافته و استاندار را در پیشبرد اهداف و اجرای امور یاری نمودند.

افراد جذب شده بسته به نوع توانایی و تخصص، در قسمت های مختلف استانداری فارس به کار گرفته شده و از دانش، توانایی، همت، نیت و صداقت آنها بدون عقد هیچ قراردادی  استفاده شد.

پرسنل تازه جذب شده با وعده عقد قرارداد، با تمام وجود خود را در خدمت استاندار، منتسب به دولت عدالت محور، قرار داده و بعضا در دونوبت کاری به انجام وظیفه پرداختند. برخی هم به ماموریت های مختلف شهری، درون استانی و برون استانی اعزام شدند.

اصل بکار گیری نیروی کار بدون قرارداد در استانداری - نمایندگی دولت در استان - امری است خلاف قوانین و عدالت. حقوق و مزایای معوق حدود ٩ ماهه را هم به این موضوع بیافزایید.

طی ماههای منتهی به آخر سال ٨٩ و پس از تغییر و تحولات در برخی معاونتها، در زمانی که خبرگزاری ها تعطیلند و کسی توان دادخواهی بعلت نزدیکی عید  ندارد روند تسویه نیروهای فاقد قرارداد شروع شد.

روند تسویه حساب با این افراد به این صورت بوده که افراد متاهل حدود ٢۵٠ هزار تومان و افراد مجرد حدود ٢٠٠ هزار تومان به ازاء هر ماه کارکرد و بدون در نظر گرفتن تخصص و ساعت کاری، دریافتی داشتند. در مواردی معدود هم پرداختی هایی حدود ٣٠٠ و ٣۵٠ هزار تومان مشاهده شده البته بدون توجه به نوع کار و ساعات کار و همچنین اضافه کاری افراد .

این روش پرداخت هم با قوانین جاری کشور و حداقل دستمزد مصوب دولت در سال ٨٩ کاملا منافات دارد.

عموما رسم بر آن است که واحد مالی و یا امور پرسنلی سازمان ها و ارگانها وظیفه پرداخت دستمزدها را بر عهده می گیرند. اما افراد تازه تسویه شده، تسویه خود را از واحد حراست استانداری فارس دریافت نموده اند. پرداخت هم به این صورت بوده که پس از امضاء اقرار نامه ای محکم و همه جانبه مبنی بر نداشتن هیچ گونه طلب و حقی، مبلغ مربوطه به فرد پرداخت شده است.

در میان حدودا ٧٠ نفر اخراج شده، هستند افرادی که صبح یک روز کاری در ورودی استانداری از ورود آنها جلوگیری شده و بعد متوجه شده اند که اخراج شده اند.

حال سئوال عدالتخواهان و مردم این است که آقای استاندار شما را چه شده است  شما مسئول گرامی که در ابتدای کار با شعار عدالت و مباره با مفاسد پا به میدان گذاشتید خودعلنا و بدون هیچ ترس و واهمه ای این بی عدالتی را در حق کارمندانتان روا میدارید ؟

آقای استاندار مستحضر هستید بی عدالتی اینگوه نیست که از کسانی که شعارش را میدهند سر نزند اتفاقا شما کسانی که ادعای عدالت طلبی کرده اید بیشتر ذره بین عدالتخواهان هستید .

آقای استاندار امروز  شما در برابر این عمل غیر قانونی و ظالمانه خود پاسخگو باشید و در این میان فرقی میان شما با دیگر مسئولین نیست و اگر از پاسخگویی در این مورد طفره بروید نیز بر ما اثبات میشود که سخنان شما در مورد  عدالت نیز جز شعاری تبلیغاتی نبوده است .


همچنین بخوانید :شفاف سازی ایت الله حائری ما را به سوال وا داشت.

  • بنده خدا
  • بنده خدا